ولش کن! این ولشکن از آن ولشکنهایی نیست که خطاب به دیگران و با صدای بلند میگوییم. این ولشکن از آن ولشکنهایی است که توی دلمان و زمزمهکنان خطاب به خودمان میگوییم و خیلی راحت میگذریم از کنارش.
آن هم درست وقتی قرار است قدم از قدم برداریم، وقتی که قرار است پایمان را کمی فراتر بگذاریم از منطقه امن عادتهایمان.
اذعان میکنم کار سادهای نیست. رفتارهای ما خودکار و خودجوش عجین شده با شکل و شخصیتمان و تغییر حکایت از جاکندن درخت تنومند پر از خار و خاشاک همان مرد کاهلی است که کار امروز را به فردا میانداخت و در از میان برداشتن سنگی که پیش پایش بود سستی میکرد.
تغییر یا بودن آن جوری که همیشه نبودهایم، بودن با نسخهای متفاوت از همان همیشگی خودمان، درد دارد.
روزی هزاربار هم تکرار میشود و هربار هم میگوییم ولشکن! این اواخر رفته بودم یک مرکز درمانی که با بیمه تکمیلی قرارداد داشت. این یعنی نباید بابت خدماتش از من پولی دریافت میکرد. حتی وقتی زنگ زدم و پرسیدم، گفتند: بیا! مجانی است!
رفتم و برای ارائه هر خدمتی از رادیولوژی تا ویزیت پزشک و ... گرفته از من پول گرفتند. میگفتند بخشی را باید خودت بپردازی و من هاجوواج فقط کارت میدادم و پول و زیر لب به خودم میگفتم: ولشکن! پولی نیست حالا! بعد که به خانه برگشتم درد داشتم! این بار تغییر نکردن برایم دردآور بود! این بار که انگار بهجای ولشکن کسی در گوشم میگفت تو نمیتوانی از حق خودت دفاع کنی! تو حاضری زیر بار حرف زور بروی و دم نزنی! و بعد که یادم آمد پای تمام فرمها جلو عبارت شغل نوشته بودم: خبرنگار! بیشتر دردم گرفت.
«خبرِ چه نگاری!» من که حرف خودم را هم نتوانسته بودهام بزنم چطور فکر میکردم که این سالها تریبون بودم برای دیگران؟ آخر این مطلب هم نمیخواهم بگویم که حالا من تغییر کردهام و همه چیز خوب پیش میرود! نه! آخرش میخواهم اذعان کنم به این کاستی و بعد از اینکه احساس میکنم نردبان آگاهی را فقط یک پله، تأکید میکنم یک پله! بالا رفتم. بلی! تغییر بیآگاهی و اذعانشدنی نیست و همین برایم تا اطلاع ثانوی ختم این غائله بود!