راه‌اندازی سامانه تلفنی ۴۸۸۸۰ برای سهولت در پرداخت نذورات آستان قدس رضوی نگاهی به سفرنامه سیدحسن موسوی‌اصفهانی از سفر مشهد، مکه و عتبات | در حظ مشرف‌شدن به حرم وصیت‌نامه شهدای ایران در ۱۰۰ جلد منتشر شد حرم امام‌رضا(ع)، آماده تجربه نوین مدیریت فرهنگی با داده‌محوری و هوش مصنوعی تدوین و اصلاح لایحه قانون جامع بنیاد شهید یادی از میرزا مهدی نوقانی، عالم مشهدی و مبارز انقلابی | عالم نوقان بازخوانی برخی امدادهای غیبی امام زمان (عج) به بزرگان | گرمای خورشید پشت ابر برگزاری هفتمین دوره رقابت‌های قرآنی «شوق تلاوت» به‌میزبانی عتبه حسینیه عملیات عایق‌کاری گنبد تاریخی رواق دارالسیاده حرم امام رضا(ع) با تکنولوژی نانو ارتقای ساختار رسیدگی به امور ایثارگران در وزارت راه و شهرسازی با حضور مدیران عالی‌رتبه هشدار جدید عربستان به زائران حج مرثیه‌سرایی محمود کریمی در حرم مطهر امام رضا(ع) برای حضرت فاطمه(س) + فیلم نخستین جشنواره ملی حمایت و تقدیر از آثار دانشجویی نهج‌البلاغه برگزار می‌شود ملی‌پوشان دوومیدانی کشورمان به حرم مطهر امام‌رضا(ع) مشرف شدند انتشار فراخوان جشنواره هنرهای تجسمی «ایثار» + جزئیات دهه فاطمیه در یک عزاداری صرف خلاصه نشود چگونه خاطرات دفاع مقدس به فیلم تبدیل می‌شوند؟ راز شهید شدن از زبان حاج قاسم سلیمانی مهر مادری قفلی که با شفای امام باز شد
سرخط خبرها

بنویسیم چقدر زندگی

  • کد خبر: ۲۹۵۵۴۳
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۴
بنویسیم چقدر زندگی
سر و کله پیچیده روی یک مبل نشسته، پهپاد می‌آید به سمتش، چیزی مثل یک عصا را پرت می‌کند سمتش،  عین موسی (ع) که پرتاب کرد و ریسمان‌ها را پنبه کرد و قومش در دفعه بعد هم از نیل رد شدند.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

به گزارش شهرآرانیوز، یک چیزی هم این چند ساله مد شده که توی کامنت‌ها و نظر‌ها و مصاحبه‌های اهالی فرهنگ و ادب و هنر خیلی دیده می‌شود این است که وقتی توی یک مسابقه فوتبال یک گل از راه دور می‌بینند یا توی یک گفتگو با یک چوپان یا یک پیک موتوری یا یک طلبه یک جمله یا یک رفتار طلایی و کلیدی می‌بینند فوری می‌گویند: «چقدر دراماتیک... چقدر سینمایی...» و حالا همین دراماتیک و سینما را بخواهند خیلی عزت کنند و بالایش ببرند می‌گویند «چقدر شاعرانه ... سینمای شاعرانه» یعنی برش‌هایی از زیست روزمره ما که خیلی خاص باشد لقب سینما می‌گیرند و بعد فیلم‌هایی را که نورچشم و نشان توسعه پایدار و اعتلای فرهنگی است با عینک شعر قضاوت می‌کنیم و اصلا حواسمان نیست که داریم یک چرخه را برعکس می‌بینیم و طبیعتا نتیجه هم برعکس است. یحیی سنوار را زدند. مردی مهیب و حیرت آور.

مردی که ۲۳ سال زندانی رژیم غاصب و کودک کش اسرائیل بود، مردی که عبری و عربی و انگلیسی را مثل بلبل حرف می‌زد، نهج البلاغه می‌خواند و خطیب فوق حرفه‌ای هم بود، اما ناگهان خبر شهادتش مثل آوار ریخت روی سرمان و دوباره داغ دار شدیم. ساعتی بعد فیلم لحظات قبل از شهادتش می‌آید. گویا قصه این است، سنوار نزدیک تونل‌های مخفی بوده، تانک‌ها می‌رسند ساختمانی را می‌زنند، سنوار با ترکش‌ها زخمی می‌شود، یک دستش قطع می‌شود، یک زانویش گلوله می‌خورد، خون از او رفته، رمق ندارد. 

سر و کله پیچیده روی یک مبل نشسته، پهپاد می‌آید به سمتش، چیزی مثل یک عصا را پرت می‌کند سمتش،  عین موسی (ع) که پرتاب کرد و ریسمان‌ها را پنبه کرد و قومش در دفعه بعد هم از نیل رد شدند. یحیی به قصد ساقط کردن پهپاد چوب را پرت می‌کند، نمی‌خورد، کفتار‌ها می‌رسند و تمام. این شرح یک پلان سینمایی برای اینکه بدلکار طراحی اش کند نبود. این عین واقعیت بود، سینما هنر و خلق همه و همه آینه‌هایی است که ما مقابل زندگی قرار می‌دهیم و بخش و بریده‌ای از زندگی را درون آن نشان می‌دهیم. پس قشنگ‌تر این است بگوییم چقدر زندگی. چقدر شاعرانه. چقدر مهیب. یحیی سنوار هم آسمانی شد. ما دوباره مشکی پوش یلی از هلال مقاومت شدیم و کی این خون‌ها به ثمر بنشیند خدا می‌داند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->