به گزارش شهرآرانیوز؛ نشسته اند برابر آبی بی نهایت دریا. حوالی غروب است. حسن دلتنگ هم محلی هایش در تهران است. رفقای محله سرچشمه لابد الان دارند از یک بازی گل کوچک عصرانه به سمت خانه هایشان سرازیر میشوند و او حالا کنار خواهرش فریده، لب بندر نشسته و پایین آمدن آفتاب را تماشا میکند. با آن سن و سال کم، دل بزرگی دارد که گلایه نمیکند. همین دل بزرگش بود که باعث شد پدرومادرش او را با خواهرش همراه کنند تا این چندتاسال فرصت شغلی فریده در بندرعباس را کنارش باشد و همانجا برود مدرسه.
فریده جور عجیبی حسن را دوست داشت. دست میکشید روی دانههای گرگرفته شن و ماسه و رو به حسن میگفت: «یادته دلت درد گرفته بود، مامان مهری هرچی بلد بود به خوردت داد ولی انگار نه انگار؟» بعد حسن برگشت، لبخندی زد و گفت: «بعد رفتیم شمال. محبوبه خانم، زن همسایه، گفته بود شن و ماسه روی شکمش بریزین خوب میشه.» و راستی راستی خوب شده بود. خاطره آن شمال را هرگز فراموش نمیکردند. چند ماه بعد، فریده ازدواج کرد و حسن برگشت تهران. برگشت پیش هم بازیهای کودکی اش توی محله سرچشمه.
حالا میتوانست تا خود غروب توی کوچهها بازی کند و با اذان مغرب، توپ را بزند گوشهای و سرازیر شود سمت مسجد زینب کبری (س). او عاشق کلاسهای اخلاق حاج آقا لواسانی بود. خیلی وقتها مراسم مذهبی و اردوهای مسجد از بازی با بچههای کوچه بیشتر مزه میداد. از همه بیشتر، گروه سرود مسجد بود که او را پایبند کرده بود. همان گروهی که وقتی امام (ره) به ایران آمد، توی فرودگاه مهرآباد برابر خیل عظیم جمعیت، شروع به اجرا کرد:ای مجاهدای مظهر شرف/ای گذشته ز جان در ره هدف...
انقلاب پیروز شده و حالا مثل طفلی نوپا، محتاج مراقبت و رشد و قویتر شدن است. حسن هم دیگر آن پسربچه کوچک بازیگوش نیست. برای خودش مردی شده. با برادرها، میرود جهاد سازندگی و سپاه. سن و سالی ندارد، اما همین اول کاری میشود مسئول اطلاعات امنیتی منطقه ۳ سپاه شمال. صدای خمپارههای صدام که بلند میشود، راهش را میکشد سمت جبهه. هنوز بیست روزی از آغاز جنگ نگذشته که علی، برادرش شهید میشود. نگاه به چشمهای در خون نشسته مادرش که میاندازد، قلبش هزارپاره میشود. چند وقتی خودش را در سپاه و کمیته تهران مشغول میکند تا داغ برادر سبک شود و عوض مبارزه پشت سنگرها، میماند تهران و به کمین عناصر ضدانقلاب مینشیند.
اما خرداد ۱۳۶۰، تهران دیگر جای ماندن نیست. بند پوتینش را سفت میکند. بوسهای به پیشانی مادرش میکارد و میرود. همین که پایش به مناطق جنگی باز میشود، از مشاهده داشتههای نظامی رزمنده ها، به گریه میافتد. دست ایران در حوزه موشکی خالیتر از چیزی است که تصور میکرد. حسن، دانش آموخته رشته مهندسی صنایع ریخته گری است. فکر میکند چطور میشود موشک ساخت. این جنگ با چنین تجهیزاتی، محکوم به شکست خواهد بود.
اینها را پس از عملیات ثامن الائمه (ع) میفهمد. زمانی که نیروهای پشتیبانی خودی در خطوط مقدم جنگ، زیر بار آتش خمپاره اندازهای صدام، ناتوان شده بودند. از همین جاست که ایده تشکیل توپخانه سپاه را تقدیم محسن رضایی میکند. آرام آرام تیپها و لشکرها هرکدام برای خودشان توپ خانهای دارند. نیروها در اصفهان آموزش میبینند و در خط مقدم، غوغا میکنند. اما همین که صدام موشک هایش را حواله تهران و دیگر شهرهای ایران میکند، حسن طهرانی مقدم و هم سنگرانش، متوجه ضعف در حوزه دفاع موشکی میشوند. ایران هیچ موشکی برای مقابله به مثل ندارد. در نهایت قزافی ۱۰ فروند موشک اسکاد بی به ایران واگذار میکند.
موشکها به ایران میآید. چندتایی شلیک میشود و چندتایی میافتد دست نخبههای نظامی برای مهندسی معکوس. از آن طرف هم یک تیم از نیروهای سپاه مأمور شدند بروند سوریه برای آشنایی با ساز و کار موشک ها. به این ترتیب ایران به لطف ممارستهای حسن طهرانی مقدم، صاحب موشک میشود. ۲۱ اسفند ۶۳ اولین موشک از ایران به کرکوک عراق شلیک میشود و یک سال پس از آن، حسن طهرانی مقدم به عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.
اواسط دوران جنگ تازه آغاز تجهیز ایران به موشکهای نظامی بود و دهه ۸۰ زمان تولید انبوه موشک در ایران فرا رسید و دیری نپایید که خودش صادرکننده این صنعت به دیگر هم پیمانانش شد. یگانهای موشکی حزب ا...، یادگار سردار طهرانی مقدم بود. حزب ا... به لطف اقدامات بی شائبه او در پاسخ به حملات و تهدیدات رژیم غاصب صهیونیستی، به موشکهایی مجهز شد که میتوانست مسیر جنگ را عوض کند. از این سو، تجهیز سیستم دفاعی کشور به موشکهای ساخت داخل، در مسیر رشد افتاده بود و روزبه روز دستاوردهای تازهای به دنبال داشت.
موشکهایی نظیر سجیل و شهاب که آسمان ایران تا سرزمینهای اشغالی را در کمتر از ۱۰ دقیقه میپیماید، حاصل سالها دوندگی و برنامه ریزی سردار طهرانی مقدم است. روزی که خبر رسید سرانجام سردار حسن طهرانی مقدم در مسیر خدمت به سامانه موشکی ایران طی حادثهای در انبار مهمات پادگان مدرس به همراه تعدادی دیگر به فیض شهادت رسیده، عدهای گمان میکردند مسیر توسعه در حوزه تسلیحات نظامی با فقدان پدر موشکی ایران، با مشکلات جدی روبه رو خواهد شد.
اما سردار خیلی خوب، پایههای برنامه موشکی ایران را پی ریزی کرده بود. چنان که سیزده سال پس از شهادت او، در آتش باران موشکی ایران به سوی اسرائیل تحت عنوان عملیات وعده صادق ۱ و ۲، چشم تمام خبرگزاریهای جهان به شکوه قدرت موشکی ایران خیره مانده بود. پشتوانه محکمی که اعتبار ایران در سطح بین الملل را قوت میبخشد.
*در دستخطی از رهبر معظم انقلاب به تقدیر از سردار حسن طهرانی مقدم و همکارانش چنین آمده است: «شما به کمک و هدایت خداوند علیم و قدیر توانسته اید کار بزرگی را به سامان برسانید. این، بار دیگر معجزه تواناییهای عزم راسخ انسان مؤمن را در معرض نگاه ما میگذارد و ما را امیدوارتر از همیشه به همت و تلاش برمی انگیزد. از پیشروی در راه شناختن هدفهای بلند و راههای میان برُ برای رسیدن به آن و آنگاه همت گماشتن و گام برداشتن خسته نشوید؛ به ایستگاههای میان راه دلخوش و قانع نشوید؛ به خدای بزرگ اعتماد کنید و همه توان خود را به عرصه بیاورید. خداوند یار و نگهدار شما مردان مؤمن و دانشمند و پرتلاش باد.»
شهید طهرانی مقدم در دهه ۷۰ موفق به تبدیل راکت سوخت جامد زلزال به موشک زمین به زمین هدایت شونده «فاتح ۱۱۰» شد. او همچنین موشک فاتح ۱۱۰ را به یک موشک نقطه زن زمین به دریا با قابلیت رهگیری اهداف متحرک دریایی، تحت نام موشک «خلیج فارس» تبدیل کرد.
راه اندازی مرکز تحقیقات موشکی در این مرکز، در مدت شش ماه، چهار سیستم تجهیزات زمینی برای موشک شهاب ۳ طراحی و ساخته شد. مشکلات تجهیزات موشکهای سوخت جامد و مایع نیز در این مرکز حل و طی دو سال، ۵۰ سری تجهیزات زمینی برای موشک شهاب ۱ و ۲ تولید و تحویل فرماندهی موشکی شد. این اقدامات توانست تمام کمبودهای تجهیزات زمینی را مرتفع کند.
از جمله دستاوردهای شهید طهرانی مقدم، ساخت سیستم هدایت کنترل نسل دوم موشکهای اسکاد بی (شهاب یک) بود. این سیستم عمر موشکها را از ۲۵ ساعت به ۴۰۰ ساعت افزایش داد. در نسل سوم این سیستم ها، عمر موشک به ۲۰۰۰۰ ساعت و دقت بسیار بالاتر رسید.