علی سیفاللهی/ هفتشنبه-شهرآرا؛ فشردهترین تعریف برای «داستان» چیست؟ استادان فیلمنامهنویسی در پاسخ به این سؤال میگویند یک حادثه زندگی قهرمان را در جهت مثبت یا منفی از تعادل خارج میکند. این حادثه در او تمایلی خودآگاه یا ناخودآگاه به چیزی ایجاد میکند که به عقیده قهرمان، تعادل را بازخواهد گرداند و او را به جستوجوی مقصود و مبارزه علیه نیروهای مخالف (درونی، یک فرد دیگر، نیروهایی فرافردی) ترغیب میکند. قهرمان شاید به مقصود برسد و شاید نرسد. این موجزترین تعریف برای داستان است. داستان باید ترغیبکننده باشد. از هر حادثه به حادثه بعدی، رابطه علت و معلولی باید قانعکننده و منطقی باشد. هنر طراحی داستان در تطبیق و ترکیب صحیح چیزهایی عادی و غیرعادی با چیزهای جهانشمول و کهنالگویی است. ماجرای سریال «وقتی ما را میبینند» یکی از این کاملترین داستانهاست.
«وقتی ما را میبینند» داستان ۵ پسر نوجوان است که به اتهام ضرب و جرح و تجاوز به یک زن جوان سفیدپوست دستگیر، متهم و محکوم میشوند. اطلاعات و شواهد اولیه نشان میدهد که فرد متعرض این زن را که در حال دویدن در یکی از پارکهای نیویورک بوده است، از یکی از جادهها به سمت درختان کشیده و به او تعرض کرده است. همزمان با این اتفاق، نوجوانها و جوانهای سیاهپوستی دور هم جمع شدهاند و در بخش دیگری از پارک مشغول تفریح و گاهی کارهای خشونتآمیز هستند. وقتی خبر تجاوز به «لیندا فیرشتین»، رئیس واحد جرائم جنسی دفتر دادستانی، میرسد، دستور میدهد همه این جوانها را دستگیر کنند. او این پسرها را حیوان و شبگردی آنها را وحشیگری توصیف میکند. او و پلیسهای نیویورکی در یک توافق گفته و ناگفته، حمله و تجاوز به زن جوان را گردن ۵ نفر از این جماعت میاندازند و سعی میکنند مدارک محکومیت آنها را کامل کنند. در ادامه داستان ماجرای دادگاهی شدن، زندگی آنها پس از محکومیت و کشف مجرم واقعی را میبینیم.
ایوا دوورنی، کارگردان سریال، وقت زیادی را صرف شروع داستان نمیکند. او بعد از یک معرفی خیلی کوتاه از شخصیتها، خیلی زود میرود سراغ ماجرای اصلی. سراغ تجاوز و دستگیری پسرها. «وقتی ما را میبینند» میتواند به یک بیانیه کمتأثیر سیاسی تبدیل شود و به دام تمایلات سیاسی بیفتد، اما در برابر این وسوسه مقاومت میکند و قصه میگوید. قصهای با ریتمی سریع درباره تأثیر نگاه نژادپرستانه و تبعیضهای نژادی در دنیای واقعی و زندگی مردم عادی. ایوادوورنی در تعریف این داستان تلخ لحظهای درنگ نمیکند. روایت بیلکنت او با رفتوبرگشت مدام میان داستان زندگی شخصیتها، شکل ارتباط آنها و مشکلاتشان، تصویری تکاندهنده و مؤثر از زندگی رنگینپوستها در دل بیعدالتیها میسازد. «وقتی ما را میبینند» با جنایت آغاز میشود و طبق الگوی ژانر جنایی باید با در کنار هم قرار دادن سرنخها به سمت کشف قاتل برویم، اما قواعد ژانر بههم میریزد و پلیس سعی میکند برای جواب ساختگی و روایت دروغینش سندسازی کند. در قسمتهای بعدی ژانر سریال از جنایی به زیرژانر محاکمه و بعد ملودرام تغییر میکند و سراغ خردهداستانهای شخصیتها میرود. فیلمبرداری صحنهها با دوربین روی دست کنترلشده و میزانسنها، دکوپاژها و حرکتهای طراحیشده در حین فیلمبرداری به منطق واقعگرای سریال کمک میکند. «وقتی ما را میبینند» یک مستند نیست و از یک اتفاق واقعی در سال ۱۹۸۹ الهام گرفته شده است و ویژگیهای احساسی، داستانگویی و شخصیتپردازی خودش را دارد، اما روایت و دیالوگها واقعگرایی داستان را حفظ میکنند و اتفاق اصلی دستخوش تغییرات غیرواقعی نمیشود. مثلا در این سریال به مصاحبه ترامپ در آن سالها اشاره میشود که رسانهها میگویند آن روزها هزینه هنگفتی را صرف تبلیغ این موضوع در بیشتر روزنامهها کرده است تا بگوید متهمان این پرونده باید اعدام شوند. ما در طول سریال زندگی این ۵ نفر را میبینیم که به علت یک اتهام بیدلیل و نگاه تبعیضآمیز جامعه از ریل اصلیاش خارج میشود. انگار ایوا دوورنی و گروهش میخواستهاند داستان این ۵ نفر را به داستان واقعی زندگی سیاهپوستها و نسبت قدرت حاکمه به آنها تعمیم بدهند. ما بهعنوان تماشاگر این داستان، به هر تصویر، خواه دیداری و خواه شنیداری، واکنش نمادین داریم. ما با تماشای قصههای این ۵ نفر، بنا بر غریزه احساس میکنیم که هر چیزی برای اینکه معنایی فرای خودش داشته باشد، انتخاب شده است و به هر معنی صریحی یک معنای ضمنی هم اضافه میکنیم.
این داستان برای فیلمنامهنویسها استعاره و تمثیلی از زندگی است. در تعریف کار آنها زندگی یعنی پرسشهای بنیادین درباره یافتن عشق و رضایت از خود، درباره آرامش بخشیدن به آشوب درون، درباره نابرابریهای بزرگ اجتماعی مثل این داستان که ما را احاطه کردهاند. زندگی از نظر آنها یعنی کشمکش. عنصری که عصاره پیچوخمهای داستان پرونده این ۵ نوجوان است. ما به ۲ دلیل با داستان این نوجوانها درگیری عاطفی پیدا میکنیم؛ همدلی و اصالت. همذاتپنداری با آنها ما را وارد داستان میکند و با حمایت از آنها، از آرزوهایی که در زندگی داریم و عدالت یکی از آنهاست، حمایت میکنیم. سندیت و اصالت داستان به جزئیات گویا و مؤثر بستگی دارد. وقتی ما جزئیات اندکی را انتخاب و استفاده میکنیم، تخیل بیننده بقیه را میسازد و یک کلِ باورپذیر پدید میآورد.
اگر جزئیات واقعه اصلی در سال ۱۹۸۹ را بدانید، ممکن است تعلیقی برای شما وجود نداشته باشد، اما داستانگوی این سریال در ما توقع ایجاد میکند. کاری میکند که فکر کنیم میدانیم، اما در واقعیت شکاف ایجاد میکند، باعث غافلگیری و کنجکاوی ما میشود و ما را بارها و بارها به مرور داستان خود وامیدارد و ما در هر بار بازنگری، آگاهی و بصیرت بیشتری درباره سرشت شخصیتهای سریال و دنیای آنها به دست میآوریم. نوعی آگاهی ناگهانی از حقایق بیانناپذیر که در زیر تصاویر سریال پنهاناند. اگر شما داستان این ۵ نوجوان در دنیای واقعی را ندانید، همهچیز مهیبتر پیش میرود. داستان آنها در سریال هیچوقت به کنشهایی با کیفیت و کمیت پایینتر عدول نمیکند و در حرکتی روبهجلو به سوی کنش نهایی که پیش از آن برای این تماشاگران قابل تصور نیست، پیش میرود.
این پرونده واقعی جزئیاتی دارد که میتوانسته است تعداد قسمتهای «وقتی ما را میبینند» را بیشتر از عدد ۴ کند، اما در یک داستان خوب، پیشروی صحنهها و سکانسها همراه با افزایش سرعت است. فیلمنامهنویس در حرکت به سمت نقاط اوج داستان، از ریتم و تمپو استفاده کرده است تا صحنهها را بهتدریج کوتاهتر و تحرک درونی آنها را بهتدریج سریعتر کند. فقط کافی است به قسمت اول سریال دقت کنید که چگونه از معرفی کوتاه شخصیتها به پایان اعترافات اولیه آنها در بازداشتگاه میرسیم. فقط کافی است در یک نمای لانگشات به خلاصه داستان این ۴ قسمت توجه کنید که چطور از معرفی نوجوانها در اولین قسمت به ماجرای پایانی چهارمین و آخرین قسمت میرسد. فیلمنامهنویسها میگویند حفظ توجه بیننده تقریبا محال است، مگر اینکه ساختار داستان از حیث هر ۲ جنبه طبیعت بشر، یعنی عقل و عاطفه، جذاب باشد؛ کنجکاوی و نگرانی. «وقتی ما را میبینند» همین کار را میکند. داستان این ۵ نفر یک تراژدی واقعی است.
وقتی ما را میبینند/ When They See Us
سال تولید: ۲۰۱۹
محصول آمریکا
پخش کننده: نتفلیکس
ژانر: درام معمایی
کارگردان: ایوا دوورنی
بازیگران: آسانته بلک، کالل هریس،ایتان هریس
تعداد قسمتها: ۴