رادمنش | شهرآرانیوز؛ غلامحسین یوسفی (درگذشته به ۱۴آذر ۱۳۶۹)، استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی، پرورده نامدارانی، چون ملکالشعرا بهار، بدیعالزمان فروزانفر و جلالالدین همایی بود و در پرورش شخصیتهای ادبی شاخص پس از خودش بسیار تأثیرگذار. محمدرضا شفیعیکدکنی، محمدرضا راشدمحصل، محمد مختاری، محمدمهدی ناصح و محمدجعفر یاحقی شماری از دانشجویان او بودند. آثار بسیاری از این استاد برجایمانده که بخشی از باارزشترینِ آنها مقالهها و یادداشتها و سخنرانیها هستند که در کتابی دوجلدی بهنام «برگهایی در آغوش باد» جمعآوری و منتشر شدهاند. یکی از خواندنیترین بخشهای این اثر متن سخنرانی یوسفی است در کنگره جهانی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که در سال ۱۳۴۹ برگزار شد. یوسفی در آن سخنرانی، با عنوان «هنر نویسندگی بیهقی»، به توضیح و تشریح یکی از ابعاد «تاریخ بیهقی» پرداخته است. او در ابتدای این سخنرانی میگوید: «ابوالفضل بیهقی تنها مورخی بلندپایه نیست، بلکه نویسنده بزرگی نیز هست.» و، پس از گشودن بحث با این جمله، در ادامه، نمونههایی از این متن تاریخی کهن فارسی میآورد که تأییدی باشد بر مدعایش.
یوسفی «تاریخ بیهقی» را اثری میداند که، درعین وفاداری به حقیقت، همچون رمانی بسیار گیرا و دلچسب است، «بهطوریکه وقتی کسی هر قسمت آن را میخواند مثل آن است که داستانی را از نظر میگذراند و میل ندارد تا آن را بهپایان نرسانده از دست بنهد. از اینگونه است شرح روزگار جوانی مسعود در زمین داور، داستان خیشخانه مسعود در هرات، داستان بوبکر حصیری با خواجه احمد حسن میمندی، ذکر بردارکردن حسنک وزیر.»
از عناصر مهم هر اثر داستانی شخصیتپردازی است، تااندازهایکه برخی صاحبنظران براینباورند که داستان یعنی شخصیت، شخصیتی که در موقعیتهای خاص قرار میگیرد. یوسفی، بیهقی را دراینزمینه بسیار توانا و تیزهوش میداند: «در کتاب بیهقی، با اشخاصی روبهرو میشویم که آنها را بهمدد نکتهبینی و حسنبیان او بهتدریج میشناسیم و، بههمانترتیب که کتاب پیش میرود، ازخلال سطورِ آن، با روحیات و کردارِ هریک از ایشان آشنا میشویم، درست مانند داستانی یا نمایشی که قهرمانان، بستهبه اهمیت نقشی که دارند، در ذهن ما جان میگیرند و کمکم با آنها زندگی میکنیم. اوصاف بیهقی تنها از اخلاق و منش اشخاص نیست، بلکه میتوانیم سر و لباس و وضع ظاهر و طرز رفتار آنان را نیز در هرجا پیش چشم آوریم.»
او، براینمونه، به ماجرای دراماتیک بردارکردن حسنک وزیر و آنجایی اشاره میکند که وزیر معزول را به دیوان میآورند: «حسنک پیدا آمد، بیبند. جبهای داشت حبریرنگ، با سیاه میزد، خَلَقگونه، دراعّه و ردائی سخت پاکیزه، و دستاری نشابوری مالیده و موزه میکائیلی نو در پای، و موی سر مالیده، زیر دستار پوشیده کرده، اندکمایه پیدا میبود.»
یوسفی، همچنین، قدرت نویسندگی بیهقی در شخصیتپردازی را در نمایش برخورد اشخاص با وقایع و عکسالعمل آنها میداند و مثالهایی میآورد که یک نمونه آن از حکایت افشین و بودُلَف است و توصیف حالت افشین از دیدن احمدبنابیدواد، قاضیالقضاه و وزیر معتصم: «چون چشم افشین بر من افتاد، سخت از جای بشد و از خشم زرد و سرخ شد و رگها از گردنش برخاست.»
از راههای معرفی و شناساندن شخصیتها به مخاطب در داستان، و همچنین از تکنیکهای پیشبرد داستان، گفتوگوهایی هستند که بین شخصیتهای داستان صورت میگیرند. یوسفی، بیهقی را دراینزمینه استاد میداند: «سراسر کتابِ بیهقی مشحون است از گفتوگوهای اشخاص با یکدیگر. این سخنان درنهایتِ زیبایی و گویایی بهقلم آمده است، بهطوریکه، اگر ازنظر نویسندگی ــحتی ازلحاظ داستانپردازیــ بنگریم، بهتر از این نمیتوان محاورات اشخاص را تنظیم کرد. [..]ازاینقبیل است دردِدل امیرعلی قریب با بونصر مشکان قبل از عزیمت به هرات، گفتوگوهای مکرر احمد عبدالصمد با بونصر مشکان خاصه وقتیکه موردسوءظن بود، رایزدن بزرگان در حضور سلطان، سخنان خصوصی و محرمانه بونصر با بوالفضل.»
ساخت یا بازسازی فضا و صحنه، و توصیف احوالات و حالات مردم و موجودات زنده و اشیای بیجان و محیطی که داستان در آن روی میدهد از توانمندیهای نویسنده خوب میدانند؛ نویسنده وقتی موفق است که خواننده بتواند از طریق متن مکتوب او فضا و صحنه را ببیند یا خود را در آن مجسم کند، یا گرمای خورشید داستان را بر پوست یا سرمای آن را در استخوانش حس کند. یوسفی، بیهقی را در این کار نیز بسیار توانمند میداند که «چهرهها، لباسها، سلاحها، قامت و دیدارِ اشخاص و همه صحنهها را پیش چشم ما میآورد» و، برایمثال، باز صحنه بردارکردن حسنک وزیر را نقل میکند که در آن بیهقی «با توصیف همه جزئیات از وضع مردمِ تماشاگر، قرآنخوانان، پیکان ــکه آنان را 'ایستانیده بودند که از بغداد آمدهاند'ــ» چیزهایی ازقبیل «احوال حسنک و آوردن او و جامهبیرونکردنش ــکه 'برهنه با اِزار بایستاد و دستها درهمزده، تنی، چون سیم سفید و رویی، چون صدهزار نگار'ــ، خروش و هیجان مردم و زارزار گریستنِ نشابوریان» برای ما مجسم کرده است.
او، همچنین، اشاره میکند به توصیف بیهقی از سرمای راه ساری و باد سخت آن که «ما نیز، ازپس قرنها، آن را از بیان بیهقی احساس میکنیم»، آنجا که میگوید «[با وجود]قبای روباه سرخ و بارانی و دیگرچیزها فراخور این، بر اسب چنان بودم از سرما که گفتی هیچچیز پوشیده ندارمی». یا آنجا که درباب زمستان سخت بلخ چندان، از زبان احمد عبدالصمد وزیر به سلطان، مینویسد: «من، بههیچحال، صواب نمیبینم در چنین وقت، که آب براندازند یخ شود، لشکر کشیده آید». همچنین، یوسفی از «تاریخ بیهقی»، در توصیف انبوهی رستنیها و پرپشتی جنگل از درخت، میآورد که «مار در او بهدشواری توانست خزید.»
بیان بیشترین مطلب در کمترین کلمات، یا همان ایجاز، از دیگر تواناییهای یک نویسنده تواناست که البته خوب میداند کجا از این فن و مهارت استفاده کند و کی عنان قلم را رها سازد و، با طولوتفصیلدادن، حس و حالتی دیگر را ایجاد کند. از نویسندگان مدرن، ارنست همینگوی را در این فن بسیار توانا و شاخص دانستهاند. یوسفی رعایت ایجاز را هم از زیباییهای «تاریخ بیهقی» میداند که این متن را «دلرباتر» کرده است. او، همچنین، براینباور است که بیهقی نویسندهای موقعشناس است که میداند کی به کلام اطناب دهد و کی با ایجاز معجزه کند. یوسفی در اینجا نیز نمونههایی میآورد مانند ماجرای امیر مسعود که نزدیک بود در رود هیرمند غرق شود و بیهقی آن را چنین خلاصه کرده است: «امیر از آن جهان آمده به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید.» یا نیامدن باران در گرگان و استرآباد را بیهقی اینگونه تعبیر میکند که «آسمان آن سال هیچ رادی نکرد به باران.»
وسعت دایره لغات نویسنده است که به او امکان میدهد آنچه را در ذهن دارد به شیواترین و فصیحترین شکل بیان کند. فقر دراینزمینه را یوسفی عاملی میداند که سبب شده پای بسیاری از سخنوران و نویسندگان هنگام انتقال مفهوم مدنظرشان در گل بماند. اما او بیهقی را ازایننظر بسیار غنی میداند، تاحدیکه میتوان از کتاب او واژهنامهای ترتیب داد. یوسفی توضیح میدهد که «بیهقی، مانند همه نویسندگان خوشقریحه و توانا، کلمات و ترکیباتی سلیس و خوشآهنگ آفریده و در بیان معانی خود بهکار برده است. وی با استعمال این ترکیبات روشن و رسا هم نثر خود را زیبایی خاصی بخشیده است و هم بر غنای زبان فارسی افزوده. برایمثال ملاحظه فرمایید با کلمه 'گونه' چند ترکیب زیبا و تازه بهوجود آورده است: ترگونه، کوتاهگونه، پیادهگونه، کاسدگونه، رنجگونه، آرامگونه، خلوتگونه، خجلگونه، خَلَقگونه، بیگاهگونه.»
علاوهبراین، او بیهقی را در ترکیبسازی کمنظیر میداند و ترکیبات تازه بسیاری نظیر «برمنش، «ژاژخای»، «بادگرفته»، «بستهکار»، «گشادهکار»، «بهریشنزدیک»، «ولایت بیخداوند» و «تیمارکش»، «تنگزندگانی»، «مرغدل» را در اثر سترگ او نشان میدهد.
یوسفی، همچنین، استفاده از تعابیر و تمثیلات را از دیگرتواناییهای بیهقی دانسته که سبب اعتلای هنر نویسندگی او شده است. ازاینقبیلاند: «آب بر آسمان برانداختن» (مخالفت و اعتراضکردن)، «آفتاب تا سایه نگذاشتن» (مهلتندادن)، «از کسی صورتنگاشتن» و «صورتکردن» (بهضدِ کسی گزارشدادن)، «باد در میان جستن» (متارکه کار و فاصله پیداشدن)، «روز را سوختن» (درنگکردن و وقتگذراندن)، «سنگ به سبو زدن» (دل به دریا زدن)، «میانِ دل را نمودن» (حقیقتِ احوال را گفتن و صمیمیت نشاندادن).