در هجمه وقوع رویدادهای متنوع و با افزایش چگالی رویدادبرثانیه در یک سال گذشته، یکی از عوارض مهم ماحصل این اتمسفر، ایجاد شبکهای از افراد خاص است؛ افرادی که بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ درخواستی، شروع به تحلیلهای متنوع و بیضابطه میکنند. وقتی به این رفتار، شهوت دیدهشدن و بارگیری فالوور اضافه شود، کمکم در این فرد شاهد بروز علائم نوعی بیماری رفتاری خواهیم بود؛ سندرم تحلیل بیقرار.
این افراد که در سطوح و صنوف مختلف حضور دارند، بدون دسترسی به دامنه اطلاعات خاص و حتی آشنایی با زمینههای آن رویداد یا موضوع، به قدری با اعتمادبهنفس شروع به روایت و تحلیل میکنند که گاهی خودشان هم دچار توهم «خودمتخصصپندار» میشوند. متأسفانه این بیماری در غیاب توانایی رسانهها و گروههای مرجع در ارائه بازخوردهای بموقع و واقعنگرانه، مراحل نمو خود را با سرعت بیشتری طی میکند و افراد دچار به این بیماری، به میکرورسانههای خودخوانده و خودران تبدیل میشوند.
شاید رشد ارگانیک این خردهرسانهها در بستر کمبود سواد رسانه مخاطب، یکی دیگر از دلایل شکلگیری این معضل باشد، اما آنچه باعث شبکهشدن و پیوستگی این اکانتها و شکلگیری نسج و بافتهای جدید رسانهای میشود، نیاز به تأیید مستمر و تقویت برندینگ است.
این رسانههای خردو (یک اصطلاح مشهدی) پشت دست هم بازی میکنند و با چرخاندن و دیگرروشهای بازی رسانهای، سعی در القای اعتماد و راستی به مخاطب دارند و مخاطب هم اغلب دچار این القا میشود. اما یکی از تهدیدهای مهم حضور این اکانتها و شکلگیری بافتهای مبتلابه این سندرم، اثرات منفی در زیستبومهای گفتمانی است؛ به گونهای که سبب ازبینبردن فضای تحلیل درست و ضابطهمند و کاهش میانگین اعتماد به تحلیل در فضای عمومی است.
کاهش تراز اعتماد مخاطب به تحلیل ضابطهمند با ایجاد فیکنیوزها و تحلیلسازیهای افراد بیسواد و بیارتباط، سبب میشود در اذهان مخاطب کمکم سطح تحلیل در سطوح مختلف گفتمانسازی رنگ ببازد و فرایند شکلگیری گفتمانهای اصیل قطع و مسدود شود. درنتیجه، مخاطبِ بدون تحلیل دچار اعوجاج در دریافت میشود و ناخودآگاه قربانی برداشتهای نادرست و سطحی خواهد شد.
مخاطب بدون درک تحلیلی، بهترین طعمه برای جریانهای تروریست محتوایی است؛ کسانی که قربانی خود را از میان افکار عمومی انتخاب میکنند و این افراد خود به ایستگاه انتقال داده مسموم به افکار عمومی تبدیل میشوند. در این بین، خطرناکترین قربانیها، مسئولان یا گروههای مرجعی هستند که دچار گرداب این بیماران سندرم تحلیل بیقرار و نیز اعوجاج در محاسبات میشوند. تغییر محاسبات ذهنی و اولویتهای رفتاری یک شخصیت میتواند بسیار مخرب باشد.
از این منظر و پس از تأکید بر مقابله با شکلگیری و همهگیری این سندرم تحلیل بیقرار، بهترین پیشنهاد، واکسیناسیون مخاطب، بهویژه گروههای مرجع در برابر این پدیده است. باید مسئولان و گروههای مرجع را وادار کرد تا بیاموزند چگونه در برابر این سندرم مقابله کنند. در دوران جنگ وجودی، تروریستهای رسانهای، خطرناکترین آپشن در جعبهابزار جبهه معاند است و بهقدری مؤثر است که گاهی یک کشور و یک خاکریز مقاومت را به تسلیم میکشاند. مراقب سندرم تحلیل بیقرار باشیم که از کووید ۱۹ بسی خطرناکتر است.