جهاد تبیین امام جواد (ع) درمقابل طاغوت عباسی معاون فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی عنوان کرد: اجرای برنامه‌های فرهنگی در دهه امامت و ولایت در استان مدال طلای جهانی کبدی ابوالفضل مقصودلو به موزه آستان قدس رضوی تقدیم شد حرم مطهر رضوی سوگوار شهادت امام جواد(ع) شد معرفی دو کتاب خواندنی درباره زمانه و زندگی امام‌جواد(ع) ارائه ۱۰۵ خدمت الکترونیک به جانبازان و ایثارگران رئیس سازمان حج و زیارت: زائران حج از هرگونه اقدام تفرقه‌انگیز پیشگیری کنند عملیات اعزام بیش از ۱۲ هزار زائر حج تمتع از فرودگاه بین‌المللی مشهد پایان یافت مدیرعامل بنیاد دعبل خزاعی منصوب شد عرض تسلیت عزاداران شهادت ابن‌الرضا(ع) به امام مهربانی‌ها + فیلم بررسی راه‌هایی که ما را به امام عصر (عج) نزدیک می‌کند | چشم‌به‌راه او دختر شهید رئیسی در پاکستان: پاکستان باید صدای غزه باشد تبیین ادله عقلی، نقلی و تاریخی امامت امام‌جواد(ع) در سن کودکی دایره المعارف ارتش، واقع نگاری بدون تحریف در تبیین نقش ارتش در دفاع مقدس است رویداد روح‌الله آغاز‌به‌کار کرد نماز غفیله چیست و چرا بین نماز مغرب و عشاء خوانده می‌شود؟ ۳۰ اثر تاریخی‌فرهنگی دفاع مقدس ثبت آثار ملی شد تشریح برنامه‌های حرم مطهر رضوی به‌مناسبت سالروز شهادت امام‌جواد(ع) آغاز به کار ستاد ملی توسعه و ترویج نهج البلاغه در دهه امامت و ولایت
سرخط خبرها

در تب‌وتاب رفتنم

  • کد خبر: ۳۱۶۰۹۵
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۶
در تب‌وتاب رفتنم
ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد.

ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد. شب ولادت امام سجاد (ع) سعی کردم به بهانه حضور در انجمن شعری که در حرم برقرار است راهی زیارت شوم، اما نشد. چند روزی می‌شد که بچه تب داشت و نزدیک ولادت حضرت علی‌اکبر (ع) دلم بدجور هوای زیارت کرده بود. استامینوفن جواب نداد به پاهایش حنا و سرکه کشیدم، پاهاش که خنک‌تر شده بود شروع کردم به بوسیدنشان، اما وروجک با حال خرابش گفت: مامان نبوس پرتقاله!

پاهایش به‌خاطر حنا رنگ پرتقال شده بود. دستمال خیس را آغشته کردم به سرکه و گذاشتم روی سرش ولی تاب نمی‌آورد. رفتم به شب عاشورا. بیمار مصلحت عاشورا اگر تب داشته آبی در کربلا نبوده که تبش را پایین بیاورند. همان‌طور که اشک از گوشه چشمم سرازیر شد دعای نور را زمزمه می‌کردم. مادرشدن هم حال عجیبی است ها! 

بعد همین مادرشدن با تمام سختی‌هایش برای بار دوم و سوم هم می‌شود آرزو، قدرت و حکمت خداست و ما بی‌خبریم. تصور کردم که مثل همیشه ورودی شیرازی ایستاده‌ام و اذن دخول می‌خوانم که زنی عراقی شکلات نعنایی را می‌آورد نزدیک و کامم را خنک می‌کنم به عطر نعنا.

وارد حرم شدم و مثل مهمان‌ها وارد چایخانه رضوان، جمع خادمان چایخانه همیشه باصفاست و دسته‌جمعی زمزمه می‌کنند؛‌ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم... توی صف طویل چای می‌ایستم و چای و شیرینی‌ام را می‌گیرم و به گوشه‌ای می‌روم و چای و شیرینی را که خوردم راهی صحن انقلاب می‌شوم و از همانجا به صف طویل زیارت ضریح می‌روم. زیارتنامه می‌خوانم و اشک می‌ریزم. قدم برمی‌دارم و صلوات می‌فرستم و ولادت مولودان شعبان را به امام هشتم (ع) تبریک می‌گویم.

نزدیک ضریح که می‌شوم بعد از عرض احترام چشمم می‌افتد به قاب عکس رئیس‌جمهور شهید و باز هم با دلی سوخته برایشان فاتحه می‌خوانم. با هدایت چوب‌پر‌ها از سمت دیگر صحن خارج می‌شوم. باید زودتر به خانه برگردم، چون دخترکم تب دارد. افکارم را از خیالات دور می‌کنم و چشم‌های خیس اشکم را باز می‌کنم و می‌بینم زیارت دلی‌ام تمام شده و وسط خانه کوچکمان نشسته‌ام و تب بچه را بررسی می‌کنم که پایین آمده.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->