غلامرضا زوزنی/ شهرآرانیوز - رضا کیانیان با نقشآفرینی روبهروی حاجکاظم در «آژانس شیشهای» هرچند با شخصیتی ضدقهرمان، خود را در یاد عامه مردم ایران تثبیت کرد.
پس از آن نیز به پشتوانه تبحر و تسلطش در بازیگری در سینما به جایگاه تأثیرگذاری رسید، اما شهرت کیانیان در زادگاهش، مشهد، به پیش از انقلاببازمیگردد.
او در گروه «پارت» به سرپرستی برادرش، داوود، از کودکی خاک صحنه خورد و با تئاتر قد کشید و در محافل شعر و ادب نیز حضوری فعال داشت. توانمندی او در طراحی و عکاسی باعث شد برای جلد کتاب مجموعه شعر تعدادی از شاعران مشهدی ازجمله تقی خاوری و محمدباقر کلاهیاهری طرح بزند. خلاصه اینکه رضا کیانیان تنها ستاره سینما نیست؛ او در تئاتر، عکاسی و ادبیات نیز برای خود دنیای بزرگی دارد. دنیایی که شاید کمتر به چشم آید، اما از او رضا کیانیانی ساخته است که روی پرده سینما ما را میخکوب میکند.
او ۲۹ خردادماه، ۶۹ سالگیاش را پشت سر میگذارد و با این حال بیش از ۵۰ سال است که در عرصه هنر فعالیت دارد. پس از اینکه عشق به هنر و بازیگری در دل رضا کیانیان ریشه دواند او در رشته تئاتر در دانشگاه هنرهای زیبای تهران پذیرفته و به تحصیل مشغول شد. او پس از انقلاب به یکی از بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیونی تبدیل شده که مدارج شهرت و پیشرفت را با هم طی میکرد.
حمید سمندریان پای او را به سینما باز کرد و کیانیان برای اولین بار در سال ۱۳۶۸ جلوی دوربین فیلم سینمایی «تمام وسوسههای زمین» رفت.
درخشش او در فیلم سینمایی «کیمیا» ساخته احمدرضا درویش توجهها را به او جلب کرد و با «آژانس شیشهای» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیاسیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از شانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر را از آن خود کرد. علاوه برحضور در فیلمهای سینمایی دیگری همچون «یک تکه نان»، «روبان قرمز»، «کفشهایم کو؟»، «سگکشی»، «گاهی به آسمان نگاه کن» بازی دیدنی و کمنظیری از خود در فیلمهای سینمایی «فرش باد» اثر کمال تبریزی و «یک حبه قند» ساخته رضا میرکریمی نشان داد. در آن دو فیلم که کیانیان با لهجه مشهدی به ایفای نقش پرداخت، نشان داد به شهر محل رشد و تبلورش چقدر علاقه دارد و مناسبات آن را به خوبی میشناسد.
کیانیان علاوه بر بازیگری در سینما تجربه طراحی صحنه، لباس، تیتراژ، بازیگردانی، انتخاب بازیگر و ... را نیز دارد. همچنین در سالهای اخیر به عنوان فعال محیط زیست وجه دیگری از خود را نمایان ساخته است.
در ادامه گفتوگویی ترتیب دادیم با محمدباقر کلاهی اهری، شاعر و نویسنده مشهدی، او از دوستان دوران جوانی داوود و رضا کیانیان است و رفاقتش با این دو برادر نزدیک به ۵۰ سال میشود.
چطور با خانواده کیانیان آشنا شدید؟
سال ۱۳۵۰ پس از اینکه من برای تحصیل در رشته تاریخ پذیرفته شدم با فردی دوست شدم که او باعث ارتباط من با برادران کیانیان شد. درواقع به واسطه این رفاقت، من ابتدا با داوود کیانیان آشنا شدم. به دعوت همان دوست در برنامهای ادبی که در خانه نمایش آن دوره، در سهراه جهانبانی بود حاضر شدم. در آن برنامه داوود را دیدم و با هم در راه برگشت تا منزلشان گپ زدیم. پیش از این ما دو نفر غیابا با هم آشنا بودیم، اما حضوری یکدیگر را ندیده بودیم. بعد از آن روز بود که من به خانه کیانیانها آمد و شد داشتم.
آن زمان آنها گروهی داشتند که سهشنبهها دور هم جمع میشدند و درباره مسائل مختلف حرف میزدند. اسم آن دورهمی گروه تئاتر پارت بود. یکی از چیزهایی که برای آنها اهمیت داشت حرف زدن درباره جنبههای مختلف تئاتر بود. من از اینکه این گروه به سرپرستی داوود است که نگاهش به تئاتر وسیع است و تنها به بازیگری روی صحنه فکر نمیکند خرسند شدم و سعی میکردم هر هفته در آن جلسه حضور پیدا کنم. من که پیش از اینها حدود سال ۱۳۴۷ در محافل ادبی مرحوم فرخ و مرحوم قهرمان حاضر میشدم توشهای از ادبیات کلاسیک ایران را داشتم. به همین دلیل در دورهمی سهشنبهها، من درباره ادبیات حرف میزدم.
در همان رفت و آمدها با رضا کیانیان آشنا شدید؟
بله. آنقدر که در این برنامه حضور داشتم و به خانه کیانیانها رفت و آمد میکردم با رضا هم پیوند خوردم. رضا یک سال از من کوچکتر است. او یک سال پس از من که در کنکور پذیرفته شدم، در رشته تئاتر در دانشگاه تهران پذیرفته شد و به تهران رفت. هر زمان به مشهد میآمد همدیگر را میدیدیم و درباره مسائل مختلف حرف میزدیم. ضمن اینکه در روزها و هفتههایی که در تهران به سر میبرد با هم از طریق نامه در ارتباط بودیم. دوستی عمیقی میان من و او شکل گرفته بود. جریان ادبی که در تئاترهای آنها وجود داشت و اعتنایی که آنها در هنر نمایشی به تئاتر داشتند باعث پایبندی من به این دوستی شد.
کدام ویژگی او در رفاقت برایتان بیش از همه محسوس و تأثیرگذار است؟
یکی از محاسن رضا این بود که افراد مختلف با تواناییهای متفاوت را میتوانست کنار هم جمع و آنها را به هم وصل کند و از این اتصال یک برنامه رو به جلو را طرحریزی کند. این خصوصیت رضا یک مزیت برای او بود که علاوه بر هنری که داشت میتوانست میان افراد پیوند ایجاد کند. آن زمان میشد از طریق وصل شدن به این افراد به دنیای بزرگتری دست پیدا کرد. رضا من را با افراد مختلف آشنا میکرد و من هم او را با ادبیات گره میزدم. میتوانست از طریق من با اتفاقات ادبی آن دوره آشنا شود و من هم به شبکه آدمهایی که او میشناخت وصل میشدم. این عقیده را داشت که در پیش رفتن در هر مسیری دیگران میتوانند به هم کمک کنند و وقتی میتوانست برای دیگران کاری انجام دهد دریغ نمیکرد.
در چاپ نخستین مجموعه شعریتان، «بر فراز چهار عناصر»، شما را همراهی کرد؟
بله. این هم از ویژگیهای خوب او بود. من کلا کراهت داشتم که اشعارم را با سرمایهگذاری دیگران به چاپ برسانم، اما او من را تشویق کرد تا با سرمایهگذاران روی کتابم به توافق برسم. درواقع امکانات موجود آن زمان را برای چاپ کتابم فراهم کرد. حتی طراحی جلد آن را هم خود رضا انجام داد. واقعا اگر رضا نبود خودم حال و حوصله آن کار را نداشتم که بخواهم کتابم را چاپ کنم. حتی مجوزهای لازم برای چاپ را هم خود رضا برایم گرفت. پیش از این قرار بود مجموعهای از اشعارم را آقای غلامحسین ساعدی در روزنامه کیهان آن زمان منتشر کند که به دلیل حساسیت و وسواس خودم این اتفاق نیفتاد. رضا که این حساسیت من را دیده بود تلاش کرد تا هر طور شده کتابی از اشعارم به چاپ برساند. «بر فراز چهار عناصر» یادگاری از رضا کیانیان برایم ماندگار شد و به عنوان یک رزومه خوب باعث شد ناشران به من اعتماد کنند.
مهاجرت کیانیان به تهران و دوریتان از یکدیگر بر دوستیتان تأثیر گذاشت؟
من هم سرباز شدم و به تهران رفتم. شش ماه در تهران بودم و هر زمان که مرخصی میگرفتم با رضا دیدار داشتم. بعد از شش ماه که در تهران خدمت سربازی بودم به مشهد منتقل شدم و باز هم از طریق نامه با هم در ارتباط بودیم. حتی وقتی رضا به مشهد میآمد باز هم ما با هم بودیم.
جدای از اینها ارتباط فرهنگی میان من و رضا وجود داشت و در جریان ریز کارهای یکدیگر بودیم. رضا کارهای من را تهران میبرد و به این و آن نشان میداد و سعی میکرد برای من در تهران موقعیتی ایجاد کند. من هم به آماده کردن پایاننامه او کمک میکردم.
علاقه شما به هنر باعث شد با رضا کیانیان ارتباطتان قطع نشود یا علاقه او به ادبیات این پیوند را ناگسستنی کرد؟
پیش از همه اینها من و رضا خوب میتوانستیم یکدیگر را بخندانیم. این اصل قضیه بود که ما را کنار هم نگه داشت. دهه پنجاه دهه جدی و عبوسی در جامعه روشنفکری ایران بود. در آن فضای جدی جایی برای شوخی نبود. این شوخیهای ما بود که در آن زمان ما را کنار هم نگه داشت. این فضای مفرح بود که باعث شد من و رضا آن روزگار را سپری کنیم. حتی مسائل جدی و سخت را هم با شوخی با هم مطرح میکردیم. از طرفی هم سن و سال بودیم و یکدیگر را بیشتر درک میکردیم. بیشتر از هرچیزی سعی داشتیم با هم رفاقت کنیم تا اینکه بخواهیم همکاری فرهنگی و هنری داشته باشیم. یادم هست «صد سال تنهایی» مارکز در آن دوره منتشر شده بود و این کتاب را من و رضا با هم میخواندیم. هرچه دستآورد پیدا میکردیم با هم به اشتراک میگذاشتیم.
اینطور نبود که ما فقط به خاطر ادبیات و یا هنر با هم ارتباط داشته باشیم. ارتباطی عاطفی میان ما شکل گرفته بود که باعث میشد برای یکدیگر غمخواری کنیم. علاوه بر اینها رضا شخصیتی داشت که به ذهنش شکل میداد. یعنی هنگامی که یک جا نشسته بودیم و با هم حرف میزدیم روی کاغذ هم یک طرح میکشید و بیکار نمیماند. ظرفیتهای خودش را میشناخت و به ظرفیتهای دیگران احترام میگذاشت. همه اینها باعث شد ما با هم بمانیم.
فکر میکنید آن چیزی که در خانواده کیانیان وجود داشت و باعث شد همه آنها به طرف هنر گام بردارند چه بود؟
پیش از هر چیزی آنها خانوادهای هستند که به هم کمک میکنند. از همه مهمتر به نظرم حضور داوود است. فرزند اول خانواده خیلی مؤثر است. وقتی او به دنبال هنر رفت باعث شد دیگر اعضای خانواده توجهشان به هنر جلب شود. همچنین داوود شغلش معلمی بود و دوست داشت چیزهایی را که بلد است به دیگران بیاموزد. به نظرم گروه پارت که داوود راه انداخت و آن را سرپرستی میکرد خیلی مؤثر بود.
در درجه دوم افراد متعددی به دلیل فعالیتهای گروه پارت به خانه کیانیانها رفت و آمد میکردند. این روابط گسترده هم مزیدبرعلت شد تا آنها بیشتر از پیش بر روی برادران کیانیان تأثیر بگذارند. جو هنری بر محیط خانواده حاکم شده بود. این شبکه دوستی حتی باعث رشد افرادی که به آن خانه رفت و آمد داشتند هم میشد. خود من در آن خانه و در آن ارتباطها با افراد مختلفی آشنا شدم که در ادامه دادن مسیر هنری کمکم کردند.