برکت تفاوت تقویم شمسی و قمری در همین است که میچرخد و برکت روزهای محترم و نورانی میافتد روی روزهای ما و اینجوری همه سالمان در همه عمرمان معطر به بعضی نامهای مبارک میشود. شب برای نگاه من فرصتی است برای تفکر و تمنا و اشک.
امسال روز زن و مادر افتاده در زمستان و زمستانی که آذینبسته به نام زهرا (س) باشد لبریز برکت و فراوانی و شیرینی است. روز مادر است، اما در این پهناور سرزمین تنهایانی میشناسم که هم مادرند و هم تنها و هم هدیه دوست دارند. مادرانی که با یک یا چند قاب عکس روزشان را شب میکنند و سالهای سال است حلقوم پسری رعنا و رشید مادر صدایشان نکردهاست و روزشان را تبریک نگفته است.
مادران شهدا حال غریبی دارند، مادران جاویدالاثرها روزگار غریبتری. مهرداد میگفت یک شب، شب یلدا که همین چندشب پیش بود اتفاقا نشسته بودیم پدرم داشت انار دان میکرد و ما داشتیم میگفتیم و میخندیدیم. یکهو بابا مکث کرد و زل زد به انار توی دستش و گلولهگلوله اشک ریخت. گفتیم چی شده؟
اشکهایش را پاک کرد و گفت: چیمیشه اگر الان بهرام بعد سیوپنج سال از این در بیاد تو این انار رو از دستم بگیره بخوره و بعد دوباره بره هرجا دلش خواست و حتی اگر نخواد بمونه هم طوری نیس. بیاد هیچی نگه، نگامم نکنه. منم نه میپرسم کجا بودی، نه دعواش میکنم نه پرسوجوش میکنم که چرا تا الان از خودت خبری ندادی.
ما کنار سفرههایمان در گرمای خانه هایمان نشستهایم و کیفوریم البته نوش جانمان چه از این بهتر که شاد و همدل کنار همیم ولی باید به این مادرهای تنها فکر کرد و به آنها درود فرستاد. سالها پیش نهادی، جمعی از مادران شهدا را آورده بود مشهد و من هم آمده بودم که از این سفر و حالشان روایتی بنویسم.
دوربین دور مادرها هی میچرخید و ازشان میخواست که از نهاد مربوط تشکر کنند که آنها را آورده زیارت و هی مدام مزاحم زیارتشان میشد! من آنجا بودم و زن آن جمله تاریخی را به دوربین زل زد و گفت: «یه مشهد من رو آوردین باس هزار بار تشکر کنم؟ از دیروز سه بار اومدین ازمون خواستین حرف زدم، دارم زیارت میکنم نمیفهمی؟ بعدش اگر حمیدم زنده بود سالی چهاربار منو میآورد مشهد یه بار آوردی چرا اینقدر منت میذاری...»
شهادت زیستی شاهدگونه میخواهد و هر خانوادهای که شهیدی دارد اینگونه نیست که، چون شهید شده عزیز شده بلکه این است که عزیز بوده و عزیز خداشده و خدا او را برده پیش خودش. هر مادر شهیدی بهترین فرزندش فرزند شهیدش بوده. همین است که هر بار اسم شهیدش را میبری چشمهایش پر اشک میشود و یادش جگرش را خال میاندازد.