رادمنش | شهرآرانیوز؛ در یکی از کهنترین افسانههای بشری که حدود ۴۵۰۰ سال از عمر آن میگذرد، شهر نقشی کلیدی و چندوجهی دارد: شهر «اوروک» در افسانه سومریِ «اینانّا و اِنکی»، نه تنها پس زمینه جغرافیاییای است که داستان در آن میگذرد، بلکه نمادهای عمیق تری از قدرت، هویت و فرهنگ را نیز نمایندگی میکند. از این روست که مک نامارا در مقدمه اش بر کتاب «شهر در ادبیات» مینویسد: «تاریخ شهر در ادبیات به درازا و غنای تاریخ خودِ ادبیات و شهرهاست.»
از افسانههای سومری تا رمانهای پست مدرن، شهر جزئی جدانشدنی از ادبیات بوده و حتی میشود گفت خودش را به ادبیات تحمیل کرده است. شهر خود را به ادبیات تحمیل میکند، چون این توانایی را دارد که بر انسان که سازنده آن است تأثیر بگذارد و، به گفته رابرتای. پارک، جامعه شناس مطرح آمریکایی، جهانی است که انسان، پس از آفریدنِ آن، محکوم به زیستن در آن است.
شهر محل خلق فرهنگ و هنر، مرکزی سیاسی که هم قدرت را تولید میکند و هم آن را اِعمال میسازد، اجتماعیترین محیط بشری که هم محل همزیستی است و هم محل بروز تنازعاتی ازجمله تنازعات طبقاتی، زمینه تاریخ و تحولات اجتماعی، زایشگاه آرزو و رؤیا و قتلگاه آن، عیانترین عرصه بی عدالتی، انتقال دهنده فرهنگ و دگرگون کننده آن ها، گردآورنده انبوهه و تنهایی ساز، و بسیار چیزهای دیگر است، چیزهایی که انسان با آنها تعریف میشود، آنها را میسازد یا خود برساخته آن هاست.
از این روست که شهر، چه به عنوان زمینه روی دادن رخدادها و چه ــ حتی فراتر از آن ــ به عنوان شخصیت، در آثار ادبی و بیش از همه در گونه رمان بروز و ظهور دارد. پاریسِ ویکتور هوگو، لندنِ چارلز دیکنز، سنت پترزبورگِ داستایفسکی، دوبلینِ جیمز جویس، قاهره نجیب محفوظ، استانبولِ اورهان پاموک، بوشهرِ صادق چوبک، اهواز و بندرلنگه احمد محمود و ... شهرهایی هستند که نویسندهها هم وام دارشاناند و هم وزنی به آنها داده و چیزی به آنها افزودهاند.
از هوش مصنوعی که میخواهیم «ادبیات شهری» را برایمان تعریف کند، چنین پاسخی میدهد: مجموعهای از آثار ادبی که شهر را به عنوان موضوع اصلی، فضای اصلی یا عنصری کلیدی در داستان خود درنظر میگیرند. این آثار به بررسی جنبههای مختلف زندگی شهری، از روابط اجتماعی و اقتصادی گرفته تا معماری، جغرافیا و فرهنگ شهری، میپردازند. ادبیات شهری، نه فقط شهر را به عنوان پس زمینه داستان، بلکه به عنوان یک شخصیت فعال و مؤثر در پیشبرد روایت و شکل دهی به شخصیتها به تصویر میکشد.
اما برای خلق یک رمان که شهر در آن حضوری مؤثر دارد باید ویژگیهایی از آن شهر را مدنظر قرار داد؛ به عنوان نمونه، میتوان به این ویژگیها توجه کرد:
تنوع فرهنگی: شهرها معمولا محلی برای تعامل فرهنگها و اقلیتهای مختلف هستند. نشان دادن تنوع قومی، زبانی، و فرهنگی میتواند به عمق داستان و شخصیت پردازی کمک کند.
فضای جغرافیایی: توصیف دقیق فضاهای شهری، مانند پارک ها، خیابان ها، محلهها و ساختمانهای مهم و مانند آن، به خواننده حس حضور در مکان را میدهد و میتواند زمینه را برای کنشهای شخصیتها و وقایع داستان فراهم کند.
تضادهای اجتماعی: شهرها معمولا شاهد تضادهای اقتصادی و اجتماعی هستند. بررسی موضوعاتی مانند فقر، نابرابری و اختلافات طبقاتی میتواند به تقویت بُعد اجتماعی داستان و شخصیتها کمک کند.
تاریخ و فرهنگ شهر: هر شهر یک تاریخ منحصربهفرد دارد. درنظرگرفتن تأثیرات تاریخی و فرهنگی برروی هویت شهر و شخصیتها میتواند داستان را عمیقتر و معنادارتر کند.
زندگی روزمره و عادات شهروندان: توجه به جزئیات زندگی روزمره و عادات مردم، ازجمله نحوه تعامل آنها در فضاهای عمومی، میتواند به واقع گرایی داستان کمک کند. این شامل فعالیتهای روزانه، رفتارها و روابط اجتماعی است.
فضاهای عمومی و خصوصی: فهم چگونگی تعامل شخصیتها در فضاهای عمومی و خصوصی (مانند کافه ها، پارک ها، مکانهای تاریخی، میدانهای اصلی و ...) میتواند به تحلیل حرکات و احساسات شخصیتها کمک کند.
تاریخچه و افسانههای محلی: هر شهر ممکن است داستان ها، افسانهها یا خاطراتی خاص داشته باشد که به شخصیت و فرهنگ آن افزوده است. گنجاندن این داستانها میتواند به غنای ادبیات شهری کمک کند.
چالشهای زندگی شهری و معضلات اجتماعی: بررسی مشکلاتی مانند آلودگی هوا و به طور کلی محیط زیست، جرم وجنایت، بی خانمانی، فساد و حاشیه نشینی میتواند به یک روایت عمیق اجتماعی و انسانی تبدیل شود. شهر فقط محل روی دادن اتفاقات خوب و مثبت نیست و اثری که بخواهد صرفا به این جنبه از شهرها توجه کند اثری تخت، یکدست، کسل کننده و حتی غیرواقعی میشود که باورپذیر نخواهد بود. شهر، در آثار نویسندگان بزرگی مانند هوگو، دیکنز، داستایفسکی، تالستوی، هامسون، سلین و بسیاری دیگر، جغرافیایی است که در دل آن تاریکترین و تلخترین اتفاقات هم رخ میدهد. اتفاقاتی که هم انسانها مسبب آن بودهاند و هم بر انسانها تأثیر میگذارد.
وقتی به ویژگیهای بالا نگاه کنیم، میبینیم که مشهد همه آنها را در خود دارد: کلان شهری با تنوع فرهنگی بالا، فضاهای جغرافیایی متنوع، تضادهای بسیار، تاریخ بلند و فرهنگ غنی، افسانههای شگرف و چالشهای بزرگ. علاوه براین ها، مشهد، به عنوان شهری مذهبی که مدفن امام هشتم شیعیان است و هرساله میلیونها زائر به آن میآیند، تفاوتی با دیگرشهرها دارد که توجه به این بُعد هم میتواند به عمق دادن به یک داستان بینجامد. اما آثار ادبی مطرح که مشهد در آنها پررنگ و دارای شخصیت باشد، چنان که اهواز در آثار احمد محمود و بوشهر در آثار صادق چوبک، نداریم.
زنده یاد سعید تشکری، نویسندهای که مشهد سهم زیادی در رمان هایش دارد و توجه ویژهای به ویژگی مذهبی شهر دارد، در گفت وگویی با «تسنیم» درباره اهمیت شهر در ادبیات، و مشهد در آثار خودش گفته است: «اصولا ادبیات معاصر در میان ادبیات شهر میتواند ادبیاتی جهانی به وجود بیاورد؛ اگر مسکو را از داستایفسکی و پاریس را از هوگو بگیریم، چیزی میماند؟! برای همین باید بگویم که مشهد برای سعید تشکری همان جغرافیاست. این یک مدل و الگوی جهانی است.»
او براین باور بود که مشهد دارای ویژگیهایی است که پرداخت درست آنها حتی میتواند باعث جهانی شدنش شود. البته اینکه او خود چه اندازه در این زمینه موفق بوده مبحث دیگری است.
تشکری، در گفت وگویی دیگر و با نشریه «آستان هنر»، جای خالی ادبیات بومی مشهد را تأیید کرده و گفته است: «بزرگترین مشکلی که در ادبیات، و اختصاصا ادبیات مشهد، به نظر من میرسد این است که واقعا داستان مشهدی نداریم؛ یعنی وقتی میگوییم 'داستان مشهدی'، یعنی داستان خراسانی، داستان به سبک خراسانی.
مثلا، اگر بخواهید درباره اصفهان رمانی بخوانید، بلافاصله دهها عنوان کتاب شامل رمان مدرن، تاریخی و رمان اجتماعی و ... پیدا میکنید، درمورد تبریز هم رمانهای بسیاری وجود دارد، شیراز هم همین طور، درمورد کردستان هم فراوان است. [..]نظر من این است که ما در ۳۰ سال اخیر در تربیت نویسندگان بومی که بتوانند با تکنیکهای مشخص خراسانی ظرفیتهای این شهر را به جهت یک کهن الگو بیرون بیاورند و در سه محور تئاتر، تلویزیون، و به ویژه در حوزه ادبیات، بازتاب ملی به آنها ببخشند کوتاهی کردهایم.»
علیرضا محمودی ایرانمهر، نویسنده مشهدی، نیز در گفت وگویی که پیش از این با «شهرآرا» داشت، درباره ظرفیتها و ویژگیهای مشهد که میتوان از آنها در خلق یک اثر ادبی استفاده کرد گفته بود: «مشهد دارای محلات بسیار تاریخی و جذابی است؛ دارای جاذبههای خاصی است که، اگر به عنوان مسافر آمده باشی، یک بخشش را میبینی و، اگر شهروند آنجا باشی، بخش دیگری از آن را میبینی. برای من آن بافت فرهنگی چندگانهای که در مشهد وجود دارد خیلی جذاب است؛ آن شخصیتهایی که درطول زندگی در مشهد دیدهام برای من خیلی جذاب است.
به نظر من، بزرگترین سرمایه مشهد آدم هایش است که من درطول زمان با آنها برخورد کردهام و این آدمها دارای ویژگیهای کاملا متمایز و مشخصی هستند نسبت به یک تهرانی یا اصفهانی. بهتر یا بدتربودن مسئله نیست، دارای شخصیت بودنشان مهم است. از شخصیتهای ویژهای برخوردار هستند و این تا حد زیادی به جغرافیا و بومشان برمی گردد که به نظر من فوق العاده است. مشهد یکی از شهرهایی است که برای قدم زدن و پیاده روی شهر بسیار مناسبی است، به دلیل اینکه مسطح است و پیاده روهای پهن و خیابانهای طولانی و مفرحی در آن وجود دارد.
هروقت به مشهد میآیم [..]، دیدن و حضور در مکانی که آن آدمها [ی بزرگ و شاخص]در آن زندگی میکردند و محافلی در آن وجود داشت برای من خیلی جذاب است. جز این، مکانهایی مثل حرم، کوهسنگی، خیلی از رستورانهای قدیمی مشهد، ییلاقات خارق العادهای که وجود دارد ــ که ظرفیتهای تصویری و داستانی خیلی فوق العادهای در آنها هست ــ از دیگرظرفیتهای مشهد است که میشود در داستان استفاده کرد.»
البته ایرانمهر نیز، ضمن برشمردن این ویژگیها و ظرفیت ها، به جای خالی مشهد در ادبیات مدرن و معاصر اشاره کرده بود: «کاری که حافظ و سعدی با شیراز [کردهاند]، یا کاری که فردوسی با خراسان و توس و اساسا با مفهوم ایران در ادبیات کلاسیک انجام داده است خیلی در ادبیات مدرنمان اتفاق نیفتاده است و وقتی از شهرهای امروزی ما، از مشهد یا تبریز یا تهران، نام میبریم، بااینکه سابقههای فرهنگی طولانیای دارند، اما در صورت امروزی حیاتشان تهی از تخیل ادبی هستند و خیلی کم اثری که شهر در آن شخصیت داشته باشد خلق شده است.
اینکه اثری در شهر و جغرافیای خاص مشهد رخ بدهد چیزی است که تا امروز آن طورکه باید و شاید اتفاق نیفتاده است و، اگر کسی این کار را بکند، احتمالا صدها نفر پشت سرش خواهند آمد. به گمانم، مقداری هم به این برمی گردد که کسی بیاید شروع کند و مسیر را برای دیگران باز کند.»
آنچه خود ادبیات و تاریخ آن به ما میگوید این است که به صورت دستوری اثر درخور توجه و ماندگار خلق نمیشود. برپایی هیچ بزرگداشت و جشن رونمایی پرهیاهویی نمیتواند به یک اثر ادبی قدر و قیمت بدهد؛ و باز تاریخ ادبیات به ما میگوید همه آثاری که با این دست وپازدنها چند روزی رو میآیند زوال و فراموشی سرنوشت محتومشان است.
برای اینکه مشهد در آثار ادبی نمود و حضور داشته باشد، ابتدا باید نویسنده خوبِ مشهدی داشته باشیم تا بعد تأثیر زیست در این شهر در آثارش نشست کند. کسی از داستایفسکی یا جیمز جویس یا کنوت هامسون یا دیگرنویسندگان بزرگ نخواسته است در آثارشان به شهرشان شخصیت بدهند یا شهرشان شخصیتی در آثارشان داشته باشد. شهر خودش را به ادبیات تحمیل میکند، همان طورکه ما محکوم به زیستن در شهری که آفریدهایم هستیم. اینکه چطور میتوانیم نویسنده خوب داشته باشیم مبحثی دیگر است که مجال دیگری میطلبد.