مراسم افتتاحیه جشنواره امامت و مهدویت دانشگاه آزاد اسلامی در مشهد برگزار شد سومین مراسم پیوند آسمانی در مسجد امام هادی(ع) مشهد برگزار شد انتصاب اعضای هیأت علمی جشنواره شعر فجر خراسان رضوی میزبان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌شود بهرام رادان با سریال کوری در شبکه نمایش خانگی درگذشت نویسنده «نقد تساهل محض» نظر هنرمندان درباره خبر برگزاری افتتاحیه تئاتر فجر در مشهد | هزینه‌ای که می‌تواند صرف مسائل زیرساختی شود امیر آقایی با فیلم شمال از جنوب‌غربی در راه جشنواره فیلم فجر نگاهی به پدرهای ماندگار سینما و تلویزیون ایران ادبیات الکترونیک و مفهوم «رابط کاربری» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ رقابت فیلم فصل آلوچه‌های سبز در جشنواره صوفیه منار بلغارستان سفر جادویی اکبر عبدی در روز پدر + زمان پخش آغاز مراسم تشییع فریدون شهبازیان، موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر (۲۴ دی ۱۴۰۳) امضای یک تفاهم‌نامه در راستای امنیت شغلی در سینما اکران آنلاین انیمیشن سینمایی بچه زرنگ از فروردین ۱۴۰۴ هفت داستان برای مهاجر طردشده | کوتاه درباره مجموعه‌داستان چشمِ سگ اثر عالیه عطایی
سرخط خبرها

ادبیات الکترونیک و مفهوم «رابط کاربری»

  • کد خبر: ۳۱۰۵۱۹
  • ۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۷
ادبیات الکترونیک و مفهوم «رابط کاربری»
برای من کارکرد کتاب همیشه روشن بوده: کتاب برای خواندن است. ارزش کتاب به محتوای آن است و، اگرچه جنس جلد و کاغذ و سایر ویژگی‌های مادی کتاب برای جلب نظر مخاطب مهم است.

‌نمی‌دانم بین پسر‌ها چیزی که می‌خواهم بگویم متداول بوده یا نه، اما یکی از تفریحات ما دختر‌ها وقتی با هم سن وسال هامان دورهم جمع می‌شدیم این بود که بساط فال و طالع بینی راه بیندازیم.

حالا، می‌گویم طالع بینی، تصورات آن چنانی‌ای که عمدتا سینما از این قسم امور برایمان ترسیم کرده جلوِ چشمتان نیاید؛ تهِ طالع بینی ما این بود که دستمان را روی برگه سفید دفتر می‌گذاشتیم و با خودکار یا مداد دورِ انگشتانمان خط می‌کشیدیم. وقتی نقش دستمان بر کاغذ می‌نشست، برای هر انگشت سه بند می‌کشیدیم و هر انگشت را شاخص چیزی در آینده قرار می‌دادیم.

مثلا، یک انگشت، شاخص شغل بود: اسم سه  شغل را بر بند‌های آن انگشت می‌نوشتیم؛ یک انگشت دیگر شاخص شوهر بود: سه اسم پسرانه بر بند‌های آن می‌نوشتیم؛ یکی دیگر شهر محل سکونت بود و .... بعد، مثلا اگر چهارده ساله بودیم، از یک طرف شروع به شمارش می‌کردیم و موردی که شماره ۱۴ بود حذف می‌شد و باز دوباره شمردن و شمردن تا از هر انگشت تنها یک اسم باقی می‌ماند. اسم‌های باقی مانده، طالع آینده ما را مشخص می‌کرد.

خودِ من مبدع یکی از روش‌های فال گیری بودم. البته روش من پیچیدگی خاصی نداشت؛ کل سیستمش بر بازکردن تصادفی کتاب استوار بود، چیزی مثل گرفتن فال حافظ. پس درواقع اصلا ابداعی در کار نبود.

شروع این نوع فال گیری هم به یکی از روز‌های زمستان ۸۳ برمی گردد، همان زمستانی که معلمان برای دریافت حقوقشان اعتصاب سراسری کرده بودند. آن روز، دیوان فروغ فرخزادم را به مدرسه بردم. بعد از آنکه نطقی غرّا درباره ستم مردان به زنان ایراد کردم و ــ به عنوانِ شاهدــ چند شعر آتشین عصیانگرانه از دفتر‌های اول فروغ را خواندم و کف و سوت و جیغ نصیبم شد، ازسرِ بیکاری شروع کردم به طالع بینی با فروغ. هفت -هشت نفری نشسته بودیم. گفتم تصادفی کتاب را باز می‌کنم و در آن صفحه هر اسم مذکری آمد اسم شوهر آینده صاحب فال است. عجب فمینیستی!

دیگر نگویم برایتان که چه شد! اوایلش فقط خنده و شوخی بود، اما، وقتی اسم «گلزار» در فالِ یکی از شیفتگان محمدرضا گلزار از دیوان فروغ بیرون آمد، قضیه خیلی جدی شد.

عارضم به خدمتتان که شاید شما ندانید که در آن سال ها، از هر پنج دختر تازه بالغ نوجوان، حداقل سه نفرشان عاشق محمدرضا گلزار بودند. این شد که بقیه دختر‌ها فالشان را قبول نکردند و دوباره و دوباره خواهان گرفتن فال شدند. وقتی هم که برای چندمین بار تیرشان به سنگ خورد، کلا شکل صفحه بازکردنم را

زیرسؤال بردند. به ناچار، شکل بازکردن کتاب را عوض کردم، شروع به تندتند ورق زدن کردم و هرزمان صاحب فال فرمان «بس» صادر کرد از ورق زدن دست کشیدم، این کار را از اول به آخر، از آخر به اول، از وسط به نیمه دوم کتاب، از وسط به نیمه اول کتاب، انجام دادم، برمبنای شماره صفحه کتاب باز کردم، کتاب را درمعرض باد قرار دادم تا طبیعت درباره سرنوشت دخترکان و محمدرضا گلزار تصمیم بگیرد، و کلی روش دیگر.

القصه، شیوه‌ای نبود که برای بازکردن متفاوت کتاب به کار نبندم. بماند که هیچ کدام از این روش‌ها جواب نداد و، سرآخر، بنابه قاعده «نه خود خوری، نه کَس دهی ...» نیک بخت صاحبِ فالِ گلزار را مجبور کردند دوباره فال بگیرد و، چون لاجرم اقبال خوشش تکرار نشد، بالاخره آرام گرفتند و دست از سر کچل من و فروغ برداشتند.

برای من کارکرد کتاب همیشه روشن بوده: کتاب برای خواندن است. ارزش کتاب به محتوای آن است و، اگرچه جنس جلد و کاغذ و سایر ویژگی‌های مادی کتاب برای جلب نظر مخاطب مهم است، هدف از همه این‌ها خوانده شدن کتاب است. کتاب در سرگذشت طولانی اش اغلب رسانه‌ای کلام سالار بوده است.

درواقع، کاری که من با دیوان فروغ کردم، درنظر همگان، استفاده‌ای غیرجدی از کتاب است و جنبه شوخی و سرگرمی دارد. به طرز‌های مختلف کتاب بازکردن، یا ورق زدن به شیوه‌های نامتعارف برای پیداکردن یک کلمه به خصوص کاری نیست که آن را هدف دردست گرفتن کتاب بدانند.

حالا، اگر به شما بگویم ادبیاتی هست که عملیات پیمایش متن در آن به اندازه محتوایش اهمیت دارد چه می‌گویید؟

این بدان معنی است که ــ مثلا ــ برای خواندن شعر فروغ فرایند پیمایش تصادفی‌ای که اجرا می‌کردم، نه بازی و تفنن، بلکه امری اجتناب ناپذیر باشد.

اگر بگویم ادبیاتی هست که کار با رابط کاربری اش جزوی جدانشدنی از تجربه متن محسوب می‌شود، چه می‌گویید؟‌

می‌پرسید «رابط کاربری» یعنی چه؟ با تمسک به همان مثال دیوان فروغ، بهتان می‌گویم: رابط کاربری واسطه‌های بین من و محتوای شعر فروغ است. این واسطه‌ها در کتاب دیوان فروغ عبارت‌اند از کاغذ، جلد، فهرست، نمایه، فونت کلمات، صفحه آرایی، شیوه‌های بالقوه پیمایش.

مجال سخن تنگ است؛ عجالتا همین را از من بپذیرید و درباره اش بیندیشید. هفته آینده درباره این نوع ادبیات بیشتر خواهم نوشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->