اقلام ضروری برای کوله‌پشتی زائران اربعین مصدومیت ۵ زائر ایرانی در تصادف ون با جرثقیل در عراق شاخص اصلی در انتخاب عینک آفتابی استاندارد چیست؟ بیشتر سرطان‌های کبد قابل پیشگیری هستند پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (چهارشنبه، ۱۵ مرداد ۱۴۰۴) | تداوم هوای گرم سال تحصیلی دانشجویان نو ورود از ۲۶ مهرماه آغاز خواهد شد حادثه واژگونی آمبولانس اورژانس در اصفهان با کولر روشن خودرو هم از گرمازدگی در امان نیستید زنگ خطر باروری زنان ایرانی به صدا درآمد «انگور» میوه بهشتی برای سلامت قلب و مغز دستگیری کلاهبردار شیاد در مشهد با تیزهوشی یک طلافروش آغاز ذخایر استراتژیک دارو و تجهیزات پزشکی پیشرفت ۷۰ درصدی طرح جامع پایانه مرزی «دوغارون» خراسان رضوی صدرنشین پاک‌ترین هوای شبانه‌روز گذشته (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) «روزبه وادی» جاسوس موساد به‌اتهام افشای اطلاعات شهید هسته‌ای اعدام شد (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) حکم اعدام «مهدی اصغرزاده» تروریست داعشی اجرا شد (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) پاپوش خطرناک زن جوان برای نامزد خیانتکارش | جسدی که هرگز پیدا نشد! قتل مسلحانه برای چند دانه آلو در نزدیکی مشهد | نیمی از سر مقتول جلوی چشم فرزندانش متلاشی شد انکار قتلی که در حضور شاهدان رخ داد ! نجات جان کودک مسموم شده با مواد مخدر در نیشابور آیا نام‌گذاری «کوروش» برای فرزندان ممنوع شده است؟ دومین کامیون با راننده کودک در گناباد توقیف شد +عکس(۱۴ مرداد ۱۴۰۴) مجازات توهین کردن در قانون چرا چرخ قانون افزایش جمعیت ایران لنگ می‌زند؟ | افشاگری درباره پشت پرده مخالفان تصادف مرگبار در محور دهلران با ۳ فوتی و ۵ مصدوم (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) زلزله شاهرود را لرزاند + جزئیات (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) ثبت ۶۹ فوتی در تصادفات جاده‌ای استان‌های مرزی اربعین تکلیف امتحانات معوق دانشگاه‌ها مشخص شد | زمان آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۴ اعلام شد خواستگار قلابی با کلاهبرداری ۲۵ میلیارد ریال دستگیر شد
سرخط خبرها

من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی

  • کد خبر: ۳۱۰۶۱۹
  • ۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۲
من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی
«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم.

«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم. بعد کارت‌پستال را می‌چرخاندیم و برای نمی‌دانم مرتبه چندم، جمله پشتِ آن را که یک دختر هشت ساله با خودکار آبی نوشته بود، می‌خواندیم: «تقدیم به برادر مهربانم که مرا از زیر آوار نجات داد. مریم امامی کلاس دوم دبستان، مدرسه...»

بابایم، وقتی این کارت‌پستال را از مریم امامی هدیه گرفته بود، هنوز اسم من توی شناسنامه‌اش نبود. خرمشهر روز‌های اشغال را پشت سر می‌گذاشت و اخبار دو شبکه ملی ایران، بوی باروت و خمپاره و گلوله می‌داد. بابا ولی همه چیزش با آنچه در زشتیِ آن روز‌ها حل شده بود، فرق داشت؛ هنوز جوان بود، پاهایش نمی‌لنگید و خس‌خس سینه نفسش را نمی‌برید، از همه مهم‌تر اینکه زورش می‌رسید، امتدادِ کوچه‌های پر از دود و بمبارانِ خرمشهر را زیر بارانِ تیر‌ها و ترکش‌ها، بدود و دست ببرد توی آوار یک خانه خشت و گلی، آجر به آجر و ستون به ستونِ شکسته چوبی‌اش را کنار بزند و شانه لاغرِ مریم امامی را بگیرد و بالا بکشد، بعد آن حجمِ کوچک ترسیده را مثل پرنده‌ای که باید از طوفان گذر دهد، بردارد و برگردد سمت بیمارستان.

می‌گفت: «سه روز بعدی، هر ساعت که جنگ می‌خوابید، پاهایم بی‌اختیار سمتِ اتاق او می‌رفت.»

بعد می‌نشسته بالای سرش، به حرف‌هایش گوش می‌داده و دست‌هایش، جای دست‌های پدری که دیگر زیرِ آوار جان نداشت، نوازشش می‌کرده. کنارِ گریه‌هایش، اشک ریخته و ساعت قرص و شربتش را از بر بوده.

راستش بچه که بودم وقتی به کارت‌پستال مریم امامی نگاه می‌کردم، حسودی‌ام می‌شد. دوست نداشتم کسی غیر از من دختر یکی یک‌دانه بابایم باشد. حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، اما از مریم امامی ممنونم. او باعث شده بود بابا، پیش از آنکه من یاد بگیرم، بابا صدایش بزنم، پدری کردن برای دختر بچه‌ها را بلد بشود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->