۲ نفر از مفقودان حادثه بندر شهید رجایی شناسایی شدند (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴) پوشش بیمه‌ای ۳ خدمت پرتکرار طب ایرانی ۸۰۰ هزار واحد واکسن پنتاوالان در مراکز بهداشتی کشور توزیع شد (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴) معاون هماهنگ‌کننده فرماندهی انتظامی خراسان رضوی: سکونتگاه‌های غیررسمی را مجرم‌پرور می‌شناسیم، نه جرم‌خیز فعالیت غیرمجاز آرایشگر‌ها در حوزه زیبایی ثبت حدود ۷۸۲ هزار نفرشب اقامت در خراسان رضوی در دهه کرامت ۱۴۰۴  رقم متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان در سال ۱۴۰۴ چگونه محاسبه می‌شود؟ | جزئیات افزایش ۷۰ درصدی حقوق بازنشستگان نابودی صدها هکتار جنگل در روز، نتیجه بحران آب در کشور مشارکت‌های محلی برای نجات اکوسیستم زاگرس اهمیت دارد زیرساخت‌های فرسوده موجب وقوع سیل، تنها با ۶ میلی‌متر باران شده است! اهدای اعضای جوان مرگ مغزی در مشهد به ۳ بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴) باید در آموزش و پرورش نظام مددکاری ایجاد شود زمان ثبت‌نام کلاس‌اولی‌ها اعلام شد ثبت‌نام کلاس‌اولی‌ها فقط به شرط سنجش سلامت پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴) | رگبار باران در برخی نقاط استان وقف ارزشمند معلمان نمونه | اهدای هدایای روز معلم برای ساخت مدرسه بازنشستگان، گرفتار امروز و  فردا شدن واریز حقوق! برای حفاظت از یوزپلنگ، اول باید زیستگاه‌های طبیعی حفظ شوند درباره صدرنشین تخلفات رانندگی در مشهد | توقف بدون تقدم! ۳۵ درصد حوادث کارگاهی خراسان رضوی مربوط به حوزه ساختمانی است تمام غذای کپک‌زده دورریز است ابلاغ دستورالعمل تشدید نظارت بر تبلیغات پزشکی در فضای مجازی گروه‌بندی دانش‌آموزان به قوی و ضعیف از نظر تربیتی غیرقابل قبول است شکارچی سابقه‌دار پارک ملی تندوره خراسان رضوی به یک سال حبس محکوم شد سازمان حفاظت محیط زیست حامی آموزش‌های زیست‌محیطی افزایش سهمیه انسولین برای مشهد گزارش سرزده صدای مردم شهرآرا از شلوغ‌ترین اورژانس مشهد | «عدالتیان» زیر فشار بیمه‌ای برای بلای خودساخته
سرخط خبرها

من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی

  • کد خبر: ۳۱۰۶۱۹
  • ۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۲
من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی
«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم.
هما سعادتمند
نویسنده هما سعادتمند

«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم. بعد کارت‌پستال را می‌چرخاندیم و برای نمی‌دانم مرتبه چندم، جمله پشتِ آن را که یک دختر هشت ساله با خودکار آبی نوشته بود، می‌خواندیم: «تقدیم به برادر مهربانم که مرا از زیر آوار نجات داد. مریم امامی کلاس دوم دبستان، مدرسه...»

بابایم، وقتی این کارت‌پستال را از مریم امامی هدیه گرفته بود، هنوز اسم من توی شناسنامه‌اش نبود. خرمشهر روز‌های اشغال را پشت سر می‌گذاشت و اخبار دو شبکه ملی ایران، بوی باروت و خمپاره و گلوله می‌داد. بابا ولی همه چیزش با آنچه در زشتیِ آن روز‌ها حل شده بود، فرق داشت؛ هنوز جوان بود، پاهایش نمی‌لنگید و خس‌خس سینه نفسش را نمی‌برید، از همه مهم‌تر اینکه زورش می‌رسید، امتدادِ کوچه‌های پر از دود و بمبارانِ خرمشهر را زیر بارانِ تیر‌ها و ترکش‌ها، بدود و دست ببرد توی آوار یک خانه خشت و گلی، آجر به آجر و ستون به ستونِ شکسته چوبی‌اش را کنار بزند و شانه لاغرِ مریم امامی را بگیرد و بالا بکشد، بعد آن حجمِ کوچک ترسیده را مثل پرنده‌ای که باید از طوفان گذر دهد، بردارد و برگردد سمت بیمارستان.

می‌گفت: «سه روز بعدی، هر ساعت که جنگ می‌خوابید، پاهایم بی‌اختیار سمتِ اتاق او می‌رفت.»

بعد می‌نشسته بالای سرش، به حرف‌هایش گوش می‌داده و دست‌هایش، جای دست‌های پدری که دیگر زیرِ آوار جان نداشت، نوازشش می‌کرده. کنارِ گریه‌هایش، اشک ریخته و ساعت قرص و شربتش را از بر بوده.

راستش بچه که بودم وقتی به کارت‌پستال مریم امامی نگاه می‌کردم، حسودی‌ام می‌شد. دوست نداشتم کسی غیر از من دختر یکی یک‌دانه بابایم باشد. حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، اما از مریم امامی ممنونم. او باعث شده بود بابا، پیش از آنکه من یاد بگیرم، بابا صدایش بزنم، پدری کردن برای دختر بچه‌ها را بلد بشود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->