تدریس هوش مصنوعی تا تأسیس ۸۴۹ هنرستان جدید در برنامه‌های جدید آموزش و پرورش ۲۴ جسد در حال تجزیه از یک مرکز تشییع جنازه در «کلرادو»‌ی آمریکا کشف شد پذیرفته شدگان آزمون استخدامی آموزش و پرورش باید تائیدیه سابقه تدریس بگیرند کاهش ۴۲ درصدی لاغری شدید در کودکان زیر پنج سال ایرانی سیمایی صراف: تمام دانشجویان محروم از تحصیل به دانشگاه‌ها بازگشتند دلیل ایجاد لک های پوستی چیست؟ واریز مرحله سوم وام ۵۰ میلیون تومانی بازنشستگان و مستمری بگیران تأمین اجتماعی (۵ شهریور ۱۴۰۴) +جزئیات وضعیت بی‌سامان سامان دهی زباله در خراسان رضوی | پسماندهای بی صاحب! هشدار پزشکان در مورد عادت‌هایی که مردان را نابارور می‌کند آغاز توزیع واکسن آنفلوآنزای چهار ظرفیتی (۵ شهریور ۱۴۰۴) بیرون‌کشیدن مواد مخدر از ماشین لباس‌شویی بازار غیرقانونی خرید و فروش طلا در بستر قانونی سایت‌های واسطه گر علت پوست‌پوست شدن اطراف ناخن چیست؟ آیا خوردن پنیر در وعده صبحانه مفید است؟ آیا بین مزاج افراد و رنگ دندان آن‌ ها ارتباطی وجود دارد؟ اعترافات هولناک یک فروشنده موادمخدر: باجناق خائن، زندگی‌ام را نابود کرد دستگیری دزد سابقه‌دار حین سرقت میلگرد توسط پلیس مشهد جنایت و خیانت؛ قتل دوست صمیمی بخاطر رابطه نامشروع با همسر | دوقلوها به دنیا آمدند... زمین‌لرزه نسبتا شدید در قفقاز معمای پیچیده پلیس برای پیدا کردن قاتل زن تنها تاثیر پروبیوتیک‌ها بر سلامت روان و کاهش استرس و افسردگی دستاورد ایران در تولید نانوداروی ضدسرطان ارتقای جایگاه ایران در عرصه پلاسماپزشکی نتایج آزمون استخدامی آموزش و پرورش اعلام شد + لینک مشاهده نتایج سخنگوی کمیسیون بهداشت: شرط موفقیت طرح پزشک خانواده مشارکت همه ارکان دولت است افزایش سهم زنان از پست‌های مدیریتی نیازمند ارتقای اعتماد به نفس آنان است  پویش «مشهد مهربان» برای حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل گسترش می‌یابد شنا در استخر ویلا، جان مرد مشهدی را گرفت (۴ شهریور ۱۴۰۴) گذرگاه موجر و مستأجر
سرخط خبرها

من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی

  • کد خبر: ۳۱۰۶۱۹
  • ۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۲
من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی
«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم.

«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم. بعد کارت‌پستال را می‌چرخاندیم و برای نمی‌دانم مرتبه چندم، جمله پشتِ آن را که یک دختر هشت ساله با خودکار آبی نوشته بود، می‌خواندیم: «تقدیم به برادر مهربانم که مرا از زیر آوار نجات داد. مریم امامی کلاس دوم دبستان، مدرسه...»

بابایم، وقتی این کارت‌پستال را از مریم امامی هدیه گرفته بود، هنوز اسم من توی شناسنامه‌اش نبود. خرمشهر روز‌های اشغال را پشت سر می‌گذاشت و اخبار دو شبکه ملی ایران، بوی باروت و خمپاره و گلوله می‌داد. بابا ولی همه چیزش با آنچه در زشتیِ آن روز‌ها حل شده بود، فرق داشت؛ هنوز جوان بود، پاهایش نمی‌لنگید و خس‌خس سینه نفسش را نمی‌برید، از همه مهم‌تر اینکه زورش می‌رسید، امتدادِ کوچه‌های پر از دود و بمبارانِ خرمشهر را زیر بارانِ تیر‌ها و ترکش‌ها، بدود و دست ببرد توی آوار یک خانه خشت و گلی، آجر به آجر و ستون به ستونِ شکسته چوبی‌اش را کنار بزند و شانه لاغرِ مریم امامی را بگیرد و بالا بکشد، بعد آن حجمِ کوچک ترسیده را مثل پرنده‌ای که باید از طوفان گذر دهد، بردارد و برگردد سمت بیمارستان.

می‌گفت: «سه روز بعدی، هر ساعت که جنگ می‌خوابید، پاهایم بی‌اختیار سمتِ اتاق او می‌رفت.»

بعد می‌نشسته بالای سرش، به حرف‌هایش گوش می‌داده و دست‌هایش، جای دست‌های پدری که دیگر زیرِ آوار جان نداشت، نوازشش می‌کرده. کنارِ گریه‌هایش، اشک ریخته و ساعت قرص و شربتش را از بر بوده.

راستش بچه که بودم وقتی به کارت‌پستال مریم امامی نگاه می‌کردم، حسودی‌ام می‌شد. دوست نداشتم کسی غیر از من دختر یکی یک‌دانه بابایم باشد. حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، اما از مریم امامی ممنونم. او باعث شده بود بابا، پیش از آنکه من یاد بگیرم، بابا صدایش بزنم، پدری کردن برای دختر بچه‌ها را بلد بشود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->