شعر افشین علا خطاب به رژیم صهیونی | عاقبت بیت‌المقدس را رها خواهیم کرد فریبرز عرب‌نیا: ترجیح می‌دهم در کنار مردم کشور عزیزم باشم + فیلم سریال محرمی «جایی برای همه» روی آنتن شبکه دو + زمان پخش آمار فروش سینماها در روزهای جنگ بین اسرائیل و ایران اکران سیار فیلم‌های کودکانه در مشهد کارگردان فیلم بعدی «جیمز باند» مشخص شد «کاتیا فولمر» ایران‌شناس آلمانی درگذشت فصل پایانی سریال «اسکویید گیم» در راه است تکرار سریال «مختارنامه» از شبکه آی‌فیلم (محرم ۱۴۰۴) + زمان پخش قدردانی سخنگوی پلیس از اصحاب قلم در دوران جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران | عزیزان رسانه، گل کاشتید، دستانتان را می‌بوسم برنامه‌های حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد برای جبران خسارات گروه‌های موسیقی و نمایشی اجرای باشکوه ارکستر سمفونیک تهران در میدان آزادی حسام خلیل‌نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون: اگر امروز هنری هست، میراث شهیدان است فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۵ و ۶ تیر ۱۴۰۴) + شبکه و زمان پخش سیمای محرم ۱۴۰۴ | معرفی برنامه‌های ویژه تلویزیون همراه با زمان پخش چرا توزیع سریال «شکارگاه» به تعویق افتاد؟ فرصت تماشای فیلم با قیمت نیم‌بها تا کی ادامه دارد؟ شعر‌هایی به‌مثابه موشک | شاعران مشهدی در کنار مدافعان وطن ایستادند
سرخط خبرها

این رسم کثیف متداول

  • کد خبر: ۳۱۳۲۳۰
  • ۱۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۳
این رسم کثیف متداول
خبرکشی و زیرآب‌زنی و بد گفتن پشت سر شمر هم نکن. من مهم‌ترین کتک عمرم را آنجا خوردم، بزرگ‌ترین درس زندگی‌ام را پدر با ضرب کمربندش طوری به من فهماند که تا همین امروز بدان پای‌بندم.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

من بچگی‌هایم خیلی آتش سوزانده‌ام، خیلی بلا بوده‌ام، خیلی خراب‌کاری کرده‌ام همه را پدرم یا ندید گرفت یا چشم پوشاند یا توپ‌و‌تشر لفظی‌ام کرد. هیچ‌وقت دست به کمربند و کتک نشد، الا یک‌بار، برنامه این بود که مدرسه تعطیل می‌شود برگشتنا بروم خانه بی‌بی، تا غروب آنجا بمانم و بعد بیاید دنبالم.

آن روز هرچه در زدم بی‌بی در را باز نکرد، کبری خانم که من را پشت در دید گفت: بی‌بی‌ات رفته پرسه و به من سپرده که اومدی بیارمت خونه تا بیاد؛ و خواست از سرمای پاییز پناهم باشد و تعارف کرد که بروم داخل. کبری خانم خواهر بی‌بی بود فقط فامیلی‌اش یک چیز دیگر بود، از هفت سالگی با هم دوست بودند و حالا روزگار نشانده بودشان کنار هم در دو‌خانه همسایه زندگی کنند. مردد و غریب وارد خانه کبری خانم شدم. 

پسرش امیرو گوشه اتاق نشسته بود و داشت سیخ‌سنگ‌می‌کرد، سیخ سنگ نوعی استعمال حقیرانه مواد مخدر است، جلوش هم تلویزیون روشن بود و در قابش چند دختر هندی داشتند می‌رقصیدند و این یعنی امیرو داشت ویدئو هم می‌دید. در آن عصر پاییزی کبری خانم یک جفت تخم‌مرغ از زیر مرغش برداشت و با یک قاشق روغن حیوانی یک نیمروی برشته برایم درست کرد که هنوزا هنوز اولین لقمه هر نیمرویی در عمرم می‌خورم تا اکنون مزه آن نیمرو در دهانم می‌پیچد. 

نیمرو را خوردم و چرتی خوابیدم و با دست کشیدن بی‌بی توی موهایم از خواب بیدارشدم. پدرم آمده بود دنبالم و رفتیم خانه، طبق معمول هر روز توی ماشین پدر از من روزم را پرسید و من هم مفصل حرف زدم، گفتم و‌گفتم تا رسیدم به خانه‌کبری خانم و بعد از امیرو گفتم و سیخ‌سنگ و ویدئو و رقص هندی. پدر مکثی کرد و بعد هی خب خب کرد و بیشتر توضیح خواست و من هم از خدا خواسته هی رنگی‌تر تعریفش کردم. گفتم و گفتم تا رسیدیم خانه و توی حیاط دیدم کمربند را کشید، حرفش این بود که نان‌و‌نمک خانه مردم را خوردی حرف‌های توی آن خانه را غلط کردی آوردی بیرون. 

خبرکشی و زیرآب‌زنی و بد گفتن پشت سر شمر هم نکن. من مهم‌ترین کتک عمرم را آنجا خوردم، بزرگ‌ترین درس زندگی‌ام را پدر با ضرب کمربندش طوری به من فهماند که تا همین امروز بدان پای‌بندم. زیرآب‌زنی و حرف زدن پشت سر فامیل و دوست و آشنا و همکار شده بلای جان امروز ایران. برخی رسانه‌ها هم قربانشان بروم اسمش را بزک کرده‌اند و با عنوان افشاگری راست و دروغ را به هم می‌مالند و می‌بافند و یک اینجا کلیک کنید هم می‌زنند تنگش و لایک و کامنت و فالور درو می‌کنند. 

در روایت معصوم داریم هر گناهی که مرتکب شدی خدا به فرشته‌های کاتب می‌گوید هفت ساعت قلمتان را بالا بگیرید شاید توبه کرد، با اولین آه و استغفار می‌بخشمش و فقط گناهی را که گفته نمی‌بخشم و انجامش باعث می‌شود بروی زیر ولایت و‌حکومت شیطان همین است. 

حق لایزال می‌فرماید اگر در بنده‌ای از بندگان من چیزی، رفتاری، حرکتی دیدی و گوشه ذهنت نگهش داشتی که آخ جان چی دشت کردم می‌روم برای فلانی و بهمانی تعریفش می‌کنم این اراده برگفتن را گناه محسوب می‌کند و نمی‌بخشدش و فکر کنیم چقدر به این مبتلاییم. غیبت و پشت سر حرف زدن و حرف‌کشی و خبرچینی تعارف نداریم کیف می‌دهد، می‌چسبد، یک غیبتش نباشه توی رویش می‌گویم، صلاحش را می‌خواهم هم می‌زنیم تنگش و روان و اعصاب خودمان را هم آرام می‌کنیم.

یک تکه ران مرغ سوخاری سه روز توی یخچالمان باشد پاک و پاکیزه و تمیز هم هست دلمان نمی‌آید داغش کنیم می‌گوییم مانده شده، چه جوری است که با غیبت راضی می‌شویم؟ فکر کن برادرت را که مرده و توی سردخانه است، گوشتش را، انگشتش را، لبش را ببری و خام خام به نیش بکشی و تازه لذت هم ببری. خدایا تو رحم کن.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->