به گزارش شهرآرانیوز، ۱۳ سال بیشتر نداشتم که برای اولین بار مصرف مواد مخدر را تجربه کردم و اکنون که با انواع بیماریهای جسمی و روحی دستوپنجه نرم میکنم، هیچ کس را در اطراف خودم نمیبینم؛ حتی پدرم را که روزی برای آسایش و رفاه من و برادرانم ساعتهای زیادی کار میکرد و درنهایت از شدت سرشکستگی و غصههای دردناک، دق کرد.
اینها بخشی از اظهارات جوان ۳۷سالهای است که در عملیات جمع آوری معتادان متجاهر و سارقان خرد توسط نیروهای کلانتری سجاد مشهد دستگیر شده است. این جوان مجرد با بیان این که دیگر امیدی به زندگی ندارم! درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده ۷ نفره به دنیا آمدم و پدرم یکی از تعمیرکاران معروف خودرو در مشهد بود به طوری که چند نفر در تعمیرگاه بزرگ پدرم کار میکردند ولی او روابط بسیار خشکی با فرزندانش داشت و هیچ گاه آغوش مهربانی را برای فرزندانش نمیگشود.
پدرم مردی سختگیر بود و مدام ما را سرزنش میکرد. او حتی با مادرم نیز روابط خوبی نداشت و همواره با پرخاشگری وعصبانیت سخن میگفت ولی مادرم هیچ گاه با صدای بلند با پدرم صحبت نمیکرد و هنگام عصبانیت او فقط سکوت میکرد. با وجود این، پدرم را خیلی دوست داشتیم چرا که در ضمیر او کوهی از مهربانی نهفته بود که هیچ گاه آنها را آشکار نمیکرد. او غم هایش را فرو میخورد ولی اجازه نمیداد ما کوچکترین مشکلی در زندگی داشته باشیم.
در این حال ترس از پدر مهربان در وجود من نیز ریشه دواند به گونهای که میترسیدم از او درخواست پول تو جیبی بکنم به همین دلیل پنهانی از کیف مادر یا جیب پدرم پول برمی داشتم و با برادر بزرگ ترم تقسیم میکردم. وقتی پدرم این موضوع را فهمید مرا به شدت کتک زد ولی ماجرای دزدیهای من به لطیفه خانوادگی تبدیل شد و هر بار با بیان آن در جمع خانوادگی مورد تمسخر قرار میگرفتم و به یک دزد خیالی تبدیل شده بودم.
در مدرسه آرام و قرار نداشتم و معلم و ناظم از رفتارهایم خسته شده بودند. بالاخره در مقطع راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم و به همراه دو برادر دیگرم به حرفه پدرم روی آوردم چراکه آنها هم ترک تحصیل کرده بودند و نزد پدرم کار میکردند. در این شرایط شکستن پدرم را با همه وجودم احساس کردم، اما او که آرزوهای خودش را بر باد رفته میدید، هیچ گاه مرا سرزنش نکرد و خیلی زود خانه نشین شد. در این وضعیت من و برادرانم تعمیرگاه را اداره میکردیم تا این که وقتی چشمم به درآمدهای آنچنانی افتاد، پایم نیز به پاتوقهای استعمال مواد مخدر باز شد و برای اولین بار در ۱۳سالگی مصرف مواد را شروع کردم. برادرانم نیز که سرمست از اعتبار و شهرت پدرم پول زیادی را به جیب میزدند، با من همراه شدند و آنها هم در دام مواد افیونی افتادند. خیلی زود از مشروب و تریاک به کریستال و شیشه رسیدیم و هر ۳ نفر طوری در باتلاق اعتیاد گرفتار شدیم که دیگر تعمیرگاه را هم فروختیم و پول آن را دود کردیم.
پدرم با دیدن این وضعیت ذره ذره آب میشد تا این که بالاخره ۹ سال قبل با مشاهده رفتارهای من و برادرانم دق کرد و از دنیا رفت؛ اما من حتی به نصیحتهای او هم توجهی نکردم. طولی نکشید که دندانهایم سیاه شد و فرو ریخت وخودم به انواع بیماریهای قلبی و ریوی و دیابت مبتلا شدم. دیگر جایی برای خوابیدن هم نداشتم تا این که زنی را به عقد موقت خودم درآوردم تا حداقل در پاتوق او شبها را به صبح برسانم ولی آن زن که ۲۰سال از من بزرگتر بود مرا تشویق به سرقت میکرد تا هزینههای اعتیادم تامین شود. اما او هم وقتی اوضاع مرا اسفبار دید، دیگر نتوانست به این زندگی ادامه بدهد و مرا از خانه اش بیرون انداخت تا این که هنگام پرسه زنی در خیابان هدف ظن پلیس قرار گرفتم و آنها مرا به کلانتری آوردند؛ اماای کاش ...
تحقیقات نیروهای تجسس با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری سجادمشهد) برای ریشه یابی سرقتهای احتمالی این جوان ۳۷ ساله آغاز شد و اقدامات قانونی برای معرفی وی به مراکز ترک اعتیاد در دستور کار مددکار اجتماعی قرار گرفت.
منبع: روزنامه خراسان