ریحانه موسوی | شهرآرانیوز؛ تازهترین نشست این رویداد با حضور حجت الاسلام والمسلمین احمد اولیایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دکتر محمدعلی روزبهانی عضو هیئت علمی دانشگاه هنر ایران، هادی ربیعی عضو هیئت علمی دانشگاه هنر ایران، حسین مهربانی فر عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، حجت الاسلام والمسلمین حبیب ا... بابایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مجید سلیمانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در دفتر تبلیغات اسلامی استان خراسان رضوی برگزار شد.
در این نشستها به موضوعاتی، چون «درآمدی بر الهیات ارتباطات»، «هنر دینی و هویت انسان معاصر»، «زیبایی در سنتهای اسلامی و مسیحی»، «دین و معنویت در عصر رسانههای دیجیتال»، «هنر در خدمت الهیات؛ از وحی تا خلاقیت» و «بازنمایی امر قدسی در رسانههای معاصر» پرداخته شد.
اکنون از الهیات به شیوهها و روشهای زیادی استفاده میشود؛ الهیات سینما، الهیات فیزیک، الهیات امید و.... این موضوع به یک سابقه تاریخی برمی گردد که تقریبا شاید از سال۱۶۵۰ با بحثهای رنسانس روشنگری و دنیایی که بشر تلاش کرد به سمت سکولاریسم حرکت کند و از وحی و دین فاصله بگیرد، آغاز شد که موفق نیز شد. در سال۱۹۶۰ بعد از جنگ جهانی دوم که ناامیدی زیادی به ویژه غربیان مسیحی را دربر گرفته بود، شخصی به نام یورگن مولتمان با بحث الهیات امید و بهره گیری از قانون مسیحیت و توصیههای حضرت عیسی (ع)، سعی کرد یک خوانش الهیاتی از موضوع امید داشته باشد و شروع به بهره برداری از کتاب مقدس کرد.
اکنون سؤال این است که آیا در ارتباطات که فضایی فراتر از هنر و رسانه است و هرجا که پیامی از فرستنده به گیرنده منتقل میشود و رسانه یکی از آن بخش هاست، هنر به عنوان یک ابزار ارتباطاتی، مهم است؟ آیا الهیات در این نظام ارتباطاتی، جای دارد یا ندارد؟ آیا ما میتوانیم در نظام هستی از یک نظام ارتباطاتی صحبت کنیم؟ آیا نظام ارتباطاتی ما در طرح کلان الهیاتی پروردگار جایگاهی دارد یا نه؟ اینها پرسشهایی است که الهیات ارتباطات، ما را با آنها روبه رو میکند.
به نظر میرسد که ما در نظام ارتباطاتی خود با مرگ نگاه الهیاتی روبه رو هستیم. در مکتب فرانکفورت که یک مکتب انتقادی درباره بحثهای فرهنگ مدرن است، شخصی به نام والتر بنیامین مقالهای با موضوع «بازتولید مکانیکی اثر هنری» نوشته است. او این بحث را مطرح میکند که در توسعه تکنولوژیهای ارتباطاتی، اثر هنری بازتولید میشود؛ یعنی اگر شما میخواستید تابلوی نقاشی «لبخند ژوکوند» راتماشا کنید، ۱۰۰سال پیش باید هزینه زیادی پرداخت میکردید تا به موزه لوور پاریس بروید و مانند یک تماشاگر حرفهای به آن تابلوی بی نظیر و خاص توجه کنید و لذت ببرید؛ هرچند بسیاری این کار را انجام میدادند.
اما اکنون با یک جستوجو در گوگل، میتوانید از زوایای مختلف، این تابلو را با کیفیتهای متفاوت ببینید. این بازتولید اثر هنری است؛ یعنی دسترسی آسانتر و فراگیرتر میشود. اما والتر بنیامین میگوید مکانیک اثر هنری از بین میرود. ارتباطات یک فضیلت است؛ به این معنا که خداوند متعال اولین کسی است که با انسان ارتباط میگیرد و این ارتباط از جنس متعالی است.
اگر ما به یک نظام هستی شناسی، انسان شناسی، ارزش شناسی و جامعه شناختی ارتباطات به صورت کامل نگاه کنیم، با یک پازل روبه رو میشویم که قطعه اول آن را خداوند در این نظام ارتباطاتی، وارد زمین و انسان کرده است.
کسی که الهیات خوانده است، در باب مفهوم زیبایی چه میتواند بگوید؟ این سؤال تأمل برانگیز است. امروزه یک رشته به نام زیبایی شناسی وجود دارد که در باب زیبایی و هنر، بحث فلسفی مطرح میکند. این رشته از اواسط قرن هجدهم میلادی در غرب شکل گرفت، اما این گونه نبود که فیلسوفان پیش از قرن هجدهم راجع به زیبایی صحبت نکرده باشند، بلکه بحثهای فلسفی آنها در باب زیبایی در آثار مختلفشان پراکنده بود. اگر کسی بخواهد دیدگاه فلسفی فیلسوفان اسلامی و مسیحی را درباره زیبایی بیان کند، باید بتواند این آرا را که در آثار آنها پراکنده شده است، بخواند و بفهمد.
این خواندن، نیازمند آن است که بافت بحث را نیز متوجه شود، نه اینکه صرفا پارهای مفاهیم را جستوجو کند و ببیند که هر فیلسوف درباره آن چه گفته است. او باید تفکر فارابی، ابن سینا و ملاصدرا را درک کند تا ببیند چه میخواهد بگوید. کتابهایی در این زمینه وجود دارد که دیدگاه فیلسوفان مختلف را از یونان گرفته تا قرون وسطی، مسیحی، رنسانس، مدرن و معاصر مطرح میکند. کسی که الهیات خوانده است، سهم بسیار مهمی در این مطالعات دارد. ابن سینا رسالهای در باب فن شعر نوشته است.
توماس آکویناس، فیلسوف بزرگ مسیحی که دویست سال بعد از ابن سینا میزیسته، هنوز رساله فن شعر ندارد. غربیها برخی آثار فارابی، ابن سینا و ابن رشد را از عربی به لاتین ترجمه میکنند. در قرن سیزدهم میلادی به واسطه خواندن این آثار فلسفی فیلسوفان اسلامی، تحول عظیمی در غرب پیدا میشود.
تلقیای که مسیحیان در دوره فیلسوفان «مدرسی» از زیبایی داشتند، بیشتر تحت تأثیر چهار منبع است؛ اول: اندیشه فیلسوفان یونان باستان، دوم: کتاب مقدسشان (عهد عتیق و عهد جدید)، سوم: آرای فیلسوفان اولیه مثل آگوستین و چهارم: آرای اندیشمندان مسلمان. وقتی میخواهیم در باب زیبایی صحبت کنیم، صورتهای مختلفی به ذهن ما میرسد. گاهی منظور ما زیبایی ظاهر، گاهی باطن و یا محسوس و معقول است.
در کتاب مقدس در عهد عتیق، زیبایی کارکردهای مختلفی دارد؛ گاهی معنای الهیاتی و گاهی معانی طبیعی میدهد؛ مثل زیبایی چهره انسان و گاهی صفتی برای خداوند یا فعل الهی ذکر شده است. نکته اینجاست که در همان قرون وسطی مسیحیان پس از بررسی متوجه شدند اصطلاحات و واژگان مختلفی حتی در کتاب مقدس برای زیبایی وجود دارد. در زبان فارسی، واژگان مختلفی در باب زیبایی داریم. فیلسوفان اسلامی و فیلسوفان مسیحی سعی کردهاند تعریفی از زیبایی ارائه دهند. هر دو گروه این بحث را در حوزه الهیات مطرح کردهاند.
ما در ادبیات عرفانی اصطلاحی به عنوان شریعت، طریقت و حقیقت داریم؛ شریعت یعنی رسالههای عملی و آنچه در ظاهر باید به آن عمل کنیم. طریقت، باطن عمل دینی است؛ یعنی عمق معنوی آن محسوب میشود. جمع بین شریعت و طریقت به حقیقت منجر میشود. در زمینههای مختلف هنری و ادبی اعم از خوشنویسی، معماری، شعر و حتی نثر هنرمندانه و ورود به امور زیبایی شناختی، اهل طریقت و عرفان بیشتر به ابعاد هنری پرداختهاند تا اهل شریعت.
اهل شریعت در عرصه هنر و هنرورزی به حدود شرعی هنر پرداختهاند. هنر هم به جهت تاریخی و هم به جهت فلسفی و عرفانی، بیشتر مربوط به اهل معرفت و سلوک است. اگر در تاریخ میخواهید نشانهها و نمایههایی از تمدن، هنر، زیبایی، شعر، خط و حتی در جاهایی موسیقیهایی در قالب چارچوب شریعت را دنبال کنید، پای اهل عرفان را در آن مشهود خواهید دید.
وقتی سرنخهای اهل عرفان را در این قصه مشاهده میکنید، باب جدیدی از رابطه میان دین و هنر آشکار میشود. برخی خوشنویسان، یکی از کارهای اصلی شان، خوشنویسی قرآن بوده و این کار صرفا برای چاپ آن نبوده است. یک هنرمند با مشق قرآن، آن را تلاوت میکند. در هنر خوشنویسی، آموزههای قرآنی را مدام با نوشتن، تکرار و زیبایی را در یک واژگان نورانی خلق میکند.
پرستش از طریق انجام کار هنری، نکتهای را بیان میکند، آن هم عمیقتر کردن یاد خدا در ذهن هنرمند است. خلق هنرمند از جنس الهاماتی است که دریافت میکند. طریقت و هنر را باید در انسان جستوجو کرد؛ یعنی شما برای ایجاد ارتباط بین امر هنر و معنویت، باید یک انسان معنوی داشته باشید تا بتواند وارد عرصههای هنری به این معنا شود.
اگر نگاهی به تاریخ هنر و اتفاقاتی که در جوامع معاصر برای آن رخ داده است بیندازیم، میبینیم از قرن هجدهم به بعد همچنان که برای کل صحنه جهان یک تغییر و دگردیسی رخ داده، در هنر هم اتفاقی درحال رقم خوردن است. اکنون به جای اینکه در کلیسا کتاب مقدس بخوانیم و خدا را پرستش کنیم، به نگارخانه مراجعه میکنیم و آثار هنرمندانی را میبینیم که حاصل نبوغ و خلاقیت فردی خودشان است.
این اثر حد اعلای خلقت یا آفرینش بشری بوده است. از ابتدای قرن بیستم با پیدایش هنر مدرن، هنر انسان تبدیل به هنر انسانها میشود؛ یعنی هر انسانی میتواند به مقتضای خلاقیت خود، روشی را که میخواهد، انتخاب و یک اثر هنری را خلق کند. یکی از آثار هنری خوش فروش که چند روز پیش با قیمت گزافی فروخته شد، داین بود که یک موز را با چسب به دیوار چسباند و یک سرمایه دار آن را خرید و در مقابل رسانهها خورد.
حرفهایی که ما در مورد هنر دینی میزنیم و میشنویم، تحلیل و تفسیری از آثار هنری پیش از مدرن شدن جامعه ایرانی است؛ مثلا راجع به نگارگریهای کمال الدین بهزاد در انتهای دوره تیموری و ابتدای دوره صفوی صحبت میکنیم. مکتب هرات و مکتب تبریز از شاهکارهای نگارگری اسلامی هستند. درباره آثار رضا عباسی یا در مورد معماری ساسانیان مکتب اصفهان و مکتب خراسان صحبت میکنیم. ما اینها را تحلیل و تفسیر میکنیم و در جایی به مشکل برمی خوریم که گسستی بین آن جهان و هنری که امروز در نگارخانه ها، کانالهای موسیقی و سینماها با آن مواجه هستیم، وجود دارد.
در دوره جدید اثر هنری، اثری مستقل نیست، بلکه در شبکهای از روابط معنادار شده است. به نظر من آن چیزی که ما را نزدیک میکند تا معنای هنر مدرن و معاصر را بفهمیم، سینماست. وقتی میخواهیم به آن فکر کنیم، در میمانیم که آیا هنر است یا صنعت، تجارت و رسانه. بالاخره تکلیف ما با سینما چیست؟ نقاشی قهوه خانهای تا زمانی که در قهوه خانه است، کارکرد دارد، اما در گالری یا کافه، کارکرد خود را ندارد. از سال۱۳۲۰ به مدت ۱۰سال، دورانی است که نقاشان قهوه خانهای خانه نشین شدند.
بعد از آن به دلیل ارتباط ایرانیان با فرنگی ها، کافه بسیار مد میشود. اینجا وقتی نقاشی قهوه خانهای میکشید، به عنو ان یک امر تزیینی و برای زیبایی آنجا قرار میگیرد، اما نقاشیای که از شاهنامه کشیده شده است و در قهوه خانه روایت میشود، شما را دوباره به صحنه بزم حماسی میبرد. هنر معاصر دینی این کار را انجام میدهد، اما بسیار سخت است. هنر معاصر و مدرن هر دو در شبکه و نظام فعالیت میکنند. اکنون اگر بخواهید یک فیلم سینمایی بسازید، تا زمانی که تبلیغات خوبی در مورد آن نکنید، مخاطب زیادی نخواهید داشت؛ یعنی بافتی از اقتصاد، شبکه اجتماعی، منتقدان، مجلات و رسانهها در این ماجرا دخیل هستند تا فیلم ساخته شود.
هنر دینی معاصر، خلوت ایجاد میکند؛ یعنی شما نمیتوانید موسیقی سنتی ایرانی را بدون خلوت گوش کنید؛ زیرا باید فقط دقت خود را متوجه آن سازید. این هنر به تجربه و احساس ما از دنیا ژرفا میبخشد و نسبتی که با جهان داشتیم و دیگر نداریم را، به ما یادآوری میکند. همچنین باعث فاصله گذاری میان انسان و زندگی روزمره میشود. انسان را برای تقرب به امر برین، جهت دهی میکند و جهان را به جای مکانی برای ملال و عادت، به جایی برای حرکت و بیداری تبدیل میکند.
نظام ارتباطی نسبت جدی با حوزه فرهنگ، دین و معنویت دارد و ما باید جایگاه این واژگان را درک کنیم. حسب باورهای دینی که وجود دارد، تلقیهای مختلفی از نوع و سبک رویارویی با دین و معنویت میتوانیم فهرست کنیم. ما در اندیشه توحیدی اسلام، دین را یک امر جامع و کامل میبینیم که همه ابعاد زندگی بشر را پوشش میدهد و از هیچ چیزی فروگذار نکرده است.
اصلا دین آمده است که نسخه جامع و کاملی برای زندگی در همه عرصهها ارائه دهد و این وظیفه عالمان دینی است که بتوانند برداشتهای دقیقی مبتنی بر آیات، روایات و احادیث داشته باشند. از دهه۱۹۷۰ به بعد، مطالعات حوزه دین و رسانه را پررنگ میبینیم؛ دلیل آن نگاه منفی به دین است.
آنچه اکنون در حوزه رسانه به آن پرداخته میشود، غالب کردن فرم بر محتواست. دسته بندیهای مختلفی در مورد سطوح ارتباطات صورت گرفته که مشترک است. مولانا در کتاب «ارتباطات انسان»، بحث ارتباط انسان با خدا، طبیعت و فناوری را هم پررنگ میکند. ارتباط انسان با خدا در اندیشه توحیدی، لزوما ارتباط فردی نیست و میتواند جمعی باشد. بیشتر فروع دین ما نیز جمعی تعریف شده است؛ ارتباطی که فرد در خلوت خود با خدا برقرار میکند، مقدمهای برای حضور در جمع و ارتباط با خلق است.
اگر به نسلهای گذشته خود نگاه کنیم، میبینیم که ارتباط آنها با طبیعت و حتی حیوانات، قویتر بوده است. فرد برای این ارتباط میتواند آرامشی را فراهم کند که در ارتباط با فناوری نمیبینیم. آنچه ما در عصر حاضر با آن روبه رو هستیم، ارتباطات واسطهمند است. خوانش ها، دریافت ها، تصاویر و انگارههایی که از طریق رسانهها میآیند، درواقع واسطهای هستند بین شما و درکی که از واقعیت پیرامون خود دارید.
ما پیش از هر چیز باید درکی درباره نظام ارتباطات اجتماعی و تحولاتی که بر آن مترتب شده است، پیدا کنیم. پس از آن باید به سراغ هر امری برویم که میتواند جزو تفکر معنوی و امور قدسی باشد یا تفکر دنیوی انسان ها. تاریخ تجدد برابر با تاریخ ارتباطات است؛ این جمله بسیار گزاف و توضیح آن سخت است، اما شکل گیری تجدد کاملا مبتنی بر نظام تحول ارتباطات اجتماعی بوده است و به نظر میرسد بخشی از این تحولات که در دورههای تاریخی ارتباطات شکل گرفته است، مرهون نوعی تفکر معنوی باشد.
بعد از شکل گیری صنعت چاپ، تحولات بسیار گستردهای در گسترش تفکر مادی رخ داد و این تحول عظیم به نوعی ارتباطات را فراتر از زمان و مکان خود میبرد. پس از آن به عصر رسانههای جدیدتر یعنی دوره تلگراف و شکل گیری سینما، رادیو، تلویزیون میرسیم. اکنون هم که با تحول اکمل نظام ارتباطات اجتماعی در قالب فضای سایبر روبه رو هستیم، غایت تجدد به تعبیری، تحول و تکمیل نظام سرمایه داری است؛ در آخرین حلقه تحول نظام ارتباطات اجتماعی، ما با تکمیل و گستردگی روزافزون و بیش از حد سرمایه داری روبه رو هستیم.
امروز هر آنچه با آن روبه رو میشویم، نوعی از ارتباطات جدید محسوب میشود. اقتصاد، فرهنگ و شیوههای جدید هویت بخشی با ارتباطات ادغام شده و به تعبیری یک فرهنگ دیجیتال یکسان جهانی به وجود آمده است. در دوره پیش از صنعت چاپ، هویتها به شدت وابسته به مکان و زمان بودند و هر انسانی بیشتر از یک گستره محدود را نمیتوانست در طول زندگی خود ببیند.
نظام تحول ارتباطات، جغرافیا و زمان را درنوردید. امروز فرهنگ و هویت مثل گذشته نیست. امروز همه مرزها از بین رفتهاند و افراد در هر لحظه میتوانند به عضویت یک گروه دربیایند و هویت مشخصی را پیدا کنند و عملا با مسطح شدن جهان روبه رو هستیم.