برای خواندن درباره هرکدام از فیلمها روی اسم آن کلیک کنید:
نویسنده و کارگردان:ریچارد کلی
خلاصه داستان: در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۸۸، نوجوانی به نام دانی دارکو شبی در خواب راه میافتد و از خانه خارج میشود. او با خرگوش غولپیکر و زشترویی به نام فرانک ملاقات میکند که به او میگوید: دنیا ۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه دیگر نابود خواهد شد..
ریچارد کلی هنگام تماشای فوتبال به ایده حبابهای آیندهنما رسید. دانی (شخصیت اصلی فیلم) با کرمچالههایی به سمت آینده کشیده میشود. مفسّر فوتبال از وسیلهای استفاده میکرد که میتوانست با آن روی تصویر طرحهایی بکشد و مسیر حرکت بازیکنها را در زمان توقف فیلم مشخص کند. کِلی بعد از این فکر کرد که اگر فرضا کسی بالاتر از انسانها بتواند این کار را در دنیای واقعی انجام دهد و مسیر آینده را ببیند چه اتفاقی میافتد؟
این فیلم چند هفته پس از حادثه یازده سپتامبر اکران شد و باعث شد توجه مخاطبین به صحنه سقوط هواپیما در فیلم جلب شود و منتقدین بعد از آن درباره ارتباط فیلمهای علمی تخیلی و مذهب صحبت کردند. از آن زمان این فیلم موردتوجه قرار گرفت. این فیلم پر از صحنههای پیچیده است که سفر در زمان نه یک مفهوم بلکه یک ابزار است که کلی از آنها استفاده کرد تا معمایی طرح کند.
جالب است که در سریال Dark میکل در شب هالووین دقیقا همان لباسی را پوشیده بود که «دانی» در فیلم «دانی دارکو» شب هالووین پوشیده بود.
میکل در سریال Dark
شعار فیلم:
زندگی یک سفر طولانی جنونآمیز است. بعضی از افراد فقط راهنماییهای بهتری دارند.
اگر آینده را میدانستید چه کار میکردید؟
تریلر فیلم
خلاصه داستان: چهار مهندس (ارون، ایب، رابرت و فیلیپ) در حال کار بر روی یک اختراع جدید در یک گاراژ هستند. این پروژه چیزی فراتر از کار روزانه آنهاست. آنها در درجه اول تلاش میکنند تا بر مشکلات مربوط به مهندسی دستگاه غلبه کنند.
اگر همیشه چیزی را که نمیتوانید داشته باشید میخواهید، وقتی میتوانید هر چیزی داشته باشید، چه میخواهید؟
چه اتفاقی میافتد اگر واقعا کار کند؟
فیلم دو ژانر علمی-تخیلی و چنایی را بهخوبی در هم آمیخته است. ویگالوندو درباره ایده شکلگیری داستان فیلمش گفته است:
«با خودم فکر میکردم چه میشود اگر یک داستان سفر در زمان به یک داستان جنایی تبدیل شود؟ و در آن داستان جنایی یک فرد بیگناه و یک فرد شرور و فردی که از تاریکی بیرون میآید همه یکی باشند؟ چه میشود اگر ابهام داستانهای جناییای مثل «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» را با قرار دادن یک ماشین زمان در آن چندبرابر کنیم؛ طوری که باعث شود در آن واحد، یکنفر هم بیگناه باشد و هم شرور؟»
Timecrimes (2007)
سفری برای برگشت در زمان؛ از اکنون تا جرم.
نویسنده و کارگردان: ریان جانسون
خلاصه داستان: سال ۲۰۷۲ گروهی خلافکار برای خلاصشدن از شر کسی، او را به ۳۰ سال گذشته انتقال میدهند تا قاتلینی به نام «لوپر» آن شخص را بکشند. جو یک «لوپر» است و زندگی خوبی هم دارد، روزی آن گروه خلافکار از آینده شخصی را برای وی ارسال میکنند که جو میفهمد آن شخص خودش در آینده است.
ریان جانسون سال پیش با فیلم «چاقوها بیرون» دل خیلیها را بُرد، ولی او پیشتر «لوپر» را به طرفداران فیلمهای سفر در زمان تقدیم کرده بود.
جانسون، که از سال ۲۰۰۲ درحالجمعآوری ایده ساخت این فیلم بوده، در پاسخ به این سؤال که طبق دیدگاه فیلم «لوپر»، اگر امکان سفر به گذشته فراهم بود، آیا کشتن فردی مانند هیتلر ممکن بود، اینطور گفته است:
«برای من، سؤال اصلی این نیست که اگر به گذشته برویم، آیا میتوانستیم هیتلر را بکشیم یا نه؟ بلکه سؤال این است که آیا باید اینکار را میکردیم؟ آیا کشتن یک شخصیت منفی مخرب، راهحل مسئله است و مشکلی را حل خواهد کرد؟ یا اینکه تنها باعث ایجاد چرخهای از خشونت خواهد شد؟»
(Looper (2012
شعار فیلم:
شکارشده با آینده؛ شکارشده با گذشته.
با آیندهتان روبهرو شوید، با گذشتهتان بجنگید.
تریلر فیلم
کارگردان: کریستوفر نولان
نویسندگان: جاناتان و کریستوفر نولان
خلاصه داستان: در حالی که قحطی و گرسنگی کره زمین را فراگرفته است، گروهی از ستارهشناسان تصمیم میگیرند با استفاده از یک کرمچاله فضایی که به تازگی کشف شده، محدودیتهای سفر انسان به دورترین نقاط فضا را از بین ببرند…
شاید «میانستارهای» پرهزینهترین فیلم این مجموعه باشد، اما نولان کارگردانی نیست که بودجه ساخت یک فیلم را به باد بدهد؛ آنهم وقتی که فیزیکدان نظری، کیپ تورن، یکی از ایدهپردازان و مشاوران علمی فیلم بوده است.
برای این فیلم، جاناتان نولان، برادر کریستوفر نولان، استخدام شده بود تا فیلمنامه را بنویسد. او چهار سال روی فیلمنامه کار کرد و برای یادگیری علوم، درس «نظریه نسبیت» را در دانشگاه مؤسسه فناوری کالیفرنیا خواند.
کیپ تورن، فیزیکدان نظری، مشاور علمی فیلم بود تا تصاویر کرمچاله و نسبیت تا بیشترین حد ممکن دقیق باشد. او در این باره گفته است:
«درباره تصاویر کرمچاله و سیاهچاله بحث کردیم و سپس من روی معادلاتی کار کردم که به ما اجازه میداد مسیر پرتوهای نور در نزدیکی کرمچاله یا سیاهچاله را پیشبینی کنیم. پس آنچه میبینید بر پایه معادلات نسبیت عام اینشتین است.» در ابتدای تولید فیلم، تورن دو قانون گذاشت: «نخست، هیچکدام از قوانین فیزیکی نباید نقض شوند. دوم، تمامی حدسیات باید از علم سرچشمه بگیرند، نه ذهن فیلمنامهنویس.»
(Interstellar (2014
بشریت روی زمین به دنیا آمد، اما قرار نیست که مرگ او هم اینجا باشد.
پایان زمین پایان ما نخواهد بود.
ادامه دهید.
قدم بعدی بشر بزرگترین قدم ما خواهد بود.
به آینده نگاه کن.
تریلر فیلم
نویسندگان و کارگردانان: برادران اسپیریگ
براساس رمان «همه شما زامبیها» از رابرت آنسون هاینلاین
خلاصه داستان: یک مأمور سفر در زمان، بهعنوان آخرین مأموریت دوران شغلی خود، باید یک بمبگذار را پیدا کند و از اجرای برنامه او جلوگیری کند. او برای این کار ۵ سال به عقب برمیگردد و با فردی آشنا میشود که بی ارتباط با مأموریتش نیست.
ایکل و پیتر اسپیریگ فیلم «تقدیر» را براساس داستان کوتاه «همه شما زامبیها» از رابرتای هاینلاین ساختهاند. بسیاری از دیالوگهای فیلم وفادارانه از این داستان هاینلاین در فیلم آمدهاند. نوح تیلور بازیگر این فیلم در دو فیلم دیگر با موضوع سفر در زمان بازی کرده است: «آسمان وانیلی» و «لبه فردا».
(Predestination (2014
شعار فیلم:
برای نجات آینده، او باید گذشته را تغییر دهد.
تریلر فیلم
نویسنده و کارگردان: ریچارد کرتیس
خلاصه داستان: تیم متوجه میشود که میتواند در زمان سفر کند و اتفاقاتی را که برای دنیا و زندگی خودش رخ داده تغییر دهد، اما تصمیم او برای سفر در زمان و تغییر زندگیاش به واسطه آشناشدن با یک دختر به آن راحتیها پیش نمیرود...
ریچارد کرتیس، کارگردان و نویسنده، که علاقهی زیادی به ساخت فیلمهایی درباره عشقهای غیرممکن (مثل «ناتینگ هیل» Notting Hill و «درواقع عشق» Love Actually) دارد- در این فیلم ملاقات مرد جوانی را روایت میکند که از پس از مسافرتهای زیاد در زمان، دختر رؤیاهایش را ملاقات میکند.
ایده این فیلم وقتی شکل گرفت که کرتیس با یکی از دوستانش مشغول خوردن ناهار بوده و بحث خوشبختی بین آنها مطرح میشود. او معتقد بوده که در زندگی خوشحال نیست و گفتوگویشان سمت توصیف یک روز ایدهآل پیش میرود. از اینجا کرتیس تصمیم میگیرد فیلمنامهای بنویسد دربراه اینکه چطور در زندگی عادی خوشبخت باشیم. او فکر میکرد که این مفهوم خیلی ساده است؛ پس تصمیم میگیرد عنصر سفر در زمان را هم به داستان اضافه کند.
(About Time (2013
شعار فیلم:
چه میشود اگر برای هر لحظه از زندگی یک فرصت دوم میداشتیم؟
یک فیلم بامزه درباره عشق. با کمی سفر در زمان.
کارگردان: رابرت زمکیس
نویسندگان:رابرت زمکیس و باب گیل
خلاصه داستان: یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال ۱۹۸۵ به سال ۱۹۵۵ منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفا موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری را که در گذشته ایجاد کرده اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و بعد با با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی برای بازگشت به سال ۱۹۸۵ بیابد.
منبع الهام باب گیل برای ساخت این فیلم سالنامه (یا دفتر خاطرات) دبیرستان پدرش بوده است. او با دیدن این سالنامه به این فکر میکند که آیا در نوجوانی پدرش میتوانست با او دوست باشد یا نه. گیل گفته است اگر واقعا فرصتی برای سفر در زمان میداشت، به گذشته برمیگشت و میدید که آیا با پدرش میتوانستند دوستهای خوبی باشند.
این فیلم زمانی در کشور چین ممنوع بوده است؛ زیرا آنها سفر در زمان را بیاحترامی به تاریخ میدانستند.
(Back to the Future (1985
شعار فیلم:
او تنها بچهای است که قبل از به دنیا آمدن توی دردسر افتاده است.
او اصلا به موقع سر کلاسهایش نمیرسید؛ اصلا سر وقت شام نمیخورد. بعد یک روز ... او اصلا در زمان خودش نبود.
پسربچه ۱۷ ساله شب خیلی زود به خانه آمد؛ تقریبا ۳۰ سال زودتر.
تریلر فیلم
نویسنده و کارگردان: هارولد رامیس
خلاصه داستان: فیلم درباره گزارشگری است که برای تهیه گزارش روز دوم ماه فوریه (یا روز موش خرما) به همراه تهیهکننده و فیلمبردار به شهر کوچکی میروند. هر سال در این روز مردم منتظر بیرونآمدن موشخرمایی هستند که به آنها میگوید آیا زمستان تمام میشود یا تا ۶ هفته دیگر ادامه خواهد داشت. او و گروهش مجبور میشوند شب را در این شهر بگذرانند، اما صبح که گزارشگر از خواب بیدار میشود به طرز معجزهآسایی میبیند که در یک چرخه زمانی گیر افتاده است و هرروز درحالسپریکردن روز گراندهاگ است و این چرخه همینطور ادامه دارد.
ایده اصلی داستان «روز موشخرما» از جایی شکل گرفت که دنی روبین، نویسنده اثر، در سال ۱۹۹۰ به لسآنجلس رفته بود تا روی یک فیمنامه کار کند. او یک روز که در سالن سینما منتظر شروع فیلم بود، کتاب «خونآشام لستات» (۱۹۸۵) را میخواند. روبین غرق در افکار جاودانگی خونآشامها میشد و به این فکر میکند که کسی که بینهایت زندگی میکند با وقتش چهکارهایی میتواند انجام دهد. او به این نتیجه رسید که خونآشامها مثل انسانهای عادی هستند با این تفاوت که مجبور نیستند در بند قوانین و مرزهای اخلاقی باشند. او این سوال را برای خودش مطرح کرد که آیا این زمان نامحدود، کسالتبار و بیهوده خواهد بود؟ و این که چگونه یک نفر میتواند با گذشت زمان تغییر کند؛ به ویژه اگر این شخص برای ایجاد تغییری اساسی در زندگیِ محدود و فانیاش، ناتوان باشد.
(Groundhog Day (1993
شعار فیلم:
او بدترین روز زندگیاش را میگذراند؛ و این روز همینطور تکرار میشود.
تریلر فیلم
+
با معرفی فیلم اسکله (۱۹۶۲) / کارگردان: کریس مارکر
کارگردان: تری گیلیام
نویسندگان:دیوید پیپلز و جنت پیپلز
خلاصه فیلم: «جیمز کول»، یک زندانی حکومتی است که در سال 2035 با آزادیاش موافقت میشود به این شرط که به زمان گذشته برگردد و مانع گسترش یک بیماری ویروسی شود. این بیماری باعث نابودی بیشتر مردم کره زمین شده و بازماندگان بهدلیل آلودگی هوا، در زیرزمین زندگی میکنند...
ایده ساخت «۱۲ میمون» از تهیهکننده، رابرت کوسبرگ، است که طرفدار پروپاقرص فیلم کوتاه فرانسوی «اسکله» (1962) بود. او كريس ماركر، کارگردان «اسکله»، را ترغيب كرد كه به او اجازه دهد فیلمش را به کمپانی یونیورسال ببرد و آن را بهعنوان یک ایده عالی برای ساخت یک فیلم علمی- تخیلی مطرح کند.
فیلم کوتاه «اسکله» را یکی از درخشانترین فیلمهای سفر در زمان میدانند که بسیاری از فیلمها از آن الهام گرفتهاند. برخی از منتقدان کریس مارکر را «تنها مقالهنویس واقعی سینمای فرانسه» و فیلم او را «تنها مقالهفیلم واقعی سینمای فرانسه» میدانند. این فیلم با تصویربرداری از روی یکسری عکس سیاه و سفید و راویای که قصه را روی تصاویر روایت میکند ساخته شده است. سفر در زمان، تقابل تصاویر ثابت و متحرک، گذشته، حال، آینده و عواقب جنگ جهانی سوم از درونمایههای فیلم «اسکله هستند. فیلم داستان بازماندگان جنگ جهانی سوم در یك اردوگاه زیرزمینی است که تلاش دارند تا به زندگی خود ادامه دهند. دانشمندان سعی میکنند با رخنه در زمان به آینده بروند و از آیندگان برای نجات خویش كمك بخواهند. اما سوژههایی كه مورد آزمایش قرار میگیرند یا كشته میشوند و یا دیوانه میشوند. در ادامه مردی پیدا میود که در زمان به گذشته و آینده فرستاده میشود تا راهحلی برای سرنوشت جنگ اتمی پیدا کند...
La jetee
کریس مارکر درباره ایده ساخت فیلمش گفته است:
«ساخت فیلم مانند نوشتن با خودکار بود. سال ۱۹۶۲ در پاریس مشغول فیلمبرداری Le Joli mai بودم و غوطهور در فکر کشف سینمایی مستقل و شخصی. یک روز روز که همه دستاندرکاران فیلم مرخصی بودند، داستانی عکاسی کردم که آن را کامل درک نمیکردم. در تدوین این عکسها بود که تکههای پازل کنار هم قرار گرفتند. درواقع من نبودم که این پازل را طراحی کردم. بعد برای اینکه به فیلم اعتبار بدهم خییل تلاش کردم. این فیلم، فقط یک اتفاق بود.»
12 Monkeys (1995)
شعار فیلم:
آینده، تاریخ است.
کارگردان: داگ لیمان
نویسندگان: کریستوفر مککوری، جز باتر ورث و جان هنری باتر ورث
خلاصه داستان: داستان این فیلم درباره سربازی به نام ویل کیج است که در آیندهای نزدیک پس از کشتهشدن در جنگی علیه بیگانگان، بار دیگر زنده میشود و به موقعیت قبلی خود بازمیگردد، این امر باعث میشود تا او با هربار کشتهشدن توانایی خود را نیز بالا ببرد تا حتی بتواند به گونهای سرنوشت خود را تغییر دهد.
زندگی کن، بمیر، تکرار کن
تریلر فیلم