به گزارش شهرآرانیوز؛ «شاهنامه»، اگرچه بیش از هزار سال در میان فارسیزبانان پایسته است، امروز، در نزد عموم کمی دشوار مینماید؛ ازهمینرو، در چند دهه اخیر، بسیاری از اهلفن به شرح جزئی یا کلی اثر فردوسی پرداختهاند (اگرچه از این شرحها نیز برخی بیشتر به کار کسانی میآیند که کمابیش بضاعتی در ادبیات دارند).
جز به این طریق، «شاهنامه» را به یک روش دیگر هم آسانیاب کردهاند: ازآنجاکه عمده اثر فردوسی روایی یا روایتی است، برخی دیگر از اهلفن کوشیدهاند، بدون آنکه به نکات تخصصی بپردازند، همه «شاهنامه» را یا تنها یک یا چند داستان آن را بهنثر دربیاورند، که ــ بههرحال ــ از کلام منظوم سادهتر است.
از این میان، فارغ از نسخههایی که ویژه کودکان و نوجواناناند و نیز آن دسته از نسخههای بزرگسالانه که جامع افسانهها و داستانهای منظومه فردوسی نیستند، این چند نمونه را میشود یاد کرد: «متن کامل شاهنامه فردوسی بهنثر پارسی سره» در سه جلد از میترامهرآبادی، استاد تاریخ؛ «برگردان روایتگونه شاهنامه فردوسی بهنثر» از سیدمحمد دبیرسیاقی، استاد ادبیات فارسی؛ «شاهنامه بهنثر: بیگزند از باد و باران» از کاوه گوهرین، نویسنده و شاعر؛ «نثر کامل شاهنامه فردوسی» از عباس عطاری (کرمانی)، نویسنده. (خوشبختانه، همه این آثار را در بازار میشود یافت.) شمار این نثرها البته بیش از این است؛ اما اینجا نمیتوان به همه آنها پرداخت.
اثر نخستْ برگردان همه ابیات «شاهنامه» (اغلب براساس نسخه ژول مُل) است که در آن نویسنده ــبنا به گفته خودشــ «هیچگونه دخلوتصرفی» روا نداشته است. مهرآبادی، همچنین، به برگردان خود پانوشتهای توضیحی پرشماری افزوده است. اثر دوم (برپایه نسخه تُرنر ماکان)، «نه برگردان بیتبهبیت و کلمهبهکلمه [..]، بلکه برگردانگونه کوتاه و سادهای است، بیآنکه از اصل مطلب هیچ نکتهای کاسته شده باشد.» اثر سوم ــبهگفته نویسندهــ «بهنثر سده پنجم و ششم»، و «بر تصحیح متن و رسمالخط گزارنده استوار است». اثر چهارم (بیشتر براساس چاپ مسکو) «فهم همگان» را منظور داشته و ــبنابراینــ بهقول نویسنده «به زبان و نوشتار رایج امروز ایران» است.
اما، بهتازگی، یک روایت منثور دیگر نیز از «شاهنامه» انتشار یافته است. این اثر، تحتعنوان «شاهنامه منثور (شاهنامه ۱۴۰۰): شمعی بر یادگار نیاگان» (در دو جلد)، حاصل کار گیتی فلاحرستگار (زاده ۱۳۱۸)، استاد پیشین زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی، است.
نویسنده، که پیش از این نیز سالها به اثر فردوسی مشغول بوده و در این مسیر ــمثلاــ کتاب «بانوان شاهنامه» را تألیف کرده است، در اثر تازه خود، با ذکر اینکه «'شاهنامه' ویژه خواص نیست»، در مقام «یکی از متولیان فرهنگ و ادب فارسی»، به امید اینکه «نسل امروز فارسیزبان بتوانند 'شاهنامه' را بخوانند»، همه ابیات منظومه فردوسی را به نثر درآورده است.
گیتی فلاحرستگار، خود، در پیشگفتاری مختصر بر این کتاب مفصل، در شرح ماجرا اینگونه نوشته است: «به 'شاهنامه' مینگریستم، باور نداشتم که بتوانم کمتر از شصتهزار بیت و بیش از دوهزار صفحه را 'نثرنویسی' کنم، آنگونه که نه 'شاهنامه منثور ابومنصوری' باشد و نه 'شاهنامه' فردوسی، اما گویای آن فضا باشد و خواننده، چون آن را بخواند، از محیط شعری و زبان شاعر دور نشود. سرانجام، گویی 'سروش شاهنامه' به یاری آمد و با فردوسی همآرزو شدم. [..]اکنون، پیشنویس این 'شاهنامه منثور' بهپایان رسیده است و پاکنویس و دو بار بازخوانی آن براساس 'شاهنامه' پیرایش استاد جلال خالقیمطلق تمام گشته است.»
سنجش میان برگردانهای منثور منظومه فردوسی و نیز بررسی کیفیت کار مؤلفان آنها با بررسی یک نمونه تا اندازهای شدنی است؛ برای همین، اینجا، ۹ بیت از آغاز داستان جمشید را از تصحیح چهارجلدی جلال خالقی مطلق نقل کردهایم و سپس برگردان آنها را از پنج اثر پیشگفته آوردهایم، هرچند ــچنانکه آمدــ نویسندگان این نثرها براساس یک نسخه واحد کار نکردهاند؛ بااینهمه، اختلاف میان آنها چندان نیست که مقایسه را بیاعتبار کند. از همین مختصر، بسیاری نکات، ازجمله میزان پایبندی هریک از نویسندگان به کلام فردوسی و درجه توفیق ایشان در انتقال مطلب، را تا حدی میشود دریافت. ضمن مطالعه نمونهها، همچنین، میتوان خود نثرها را، جداگانه، ارزیابی کرد و بنابر معیارهای نگارش فصیح و بلیغ سنجید.
تصحیح جلال خالقی مطلق، سخن، ۱۳۹۴
چو گیتی سر آمد بر آن دیوبند/ جهان را همه پند او سودمند// به سوگ اندرون شد دل هر کسی/ نیامد بر آن روزگاران بسی// گرانمایهجمشید فرزند اوی/ کمر بست یک دل پر از پند اوی// برآمد بر آن تخت فرخپدر/ به رسم کیان بر سرش تاج زر// کمر بسته با فرّ شاهنشهی/ جهان گشته سرتاسر او را رهی// زمانه برآسوده از داوری/ به فرمان او دیو و مرغ و پری// جهان را فزوده بدوی آبروی/ فروزان شده تخت شاهی بدوی// منم گفت با فرّه ایزدی/ همم شهریاری و هم موبَدی// بَدان را ز بد دست کوته کنم/ روان را سوی روشنی ره کنم.
گیتی فلاح رستگار، گلواژه توس، ۱۳۹۳
چون روزگار طهمورث دیوبند بهپایان رسید، همگان بهسوگ نشستند. دیری نپایید که گرانمایهجمشید، چهارمین پادشاه پیشدادی، با دریافت پندهای پدر، بر تخت نشست و، بهرسم کیان، تاج زر بر سر نهاد، با فرّ شاهنشهی، و جهانی سراسر او را رهی شدند. زمانهای آسوده از شکوه و شکایت، و دیو و مرغ و پری همچنان زیر فرمان او، با افزونی آبرو و فروزانی تاج و تخت. [..]شهریاری بود که میگفت از فرّه شهریاری و هم فرّه موبدی برخوردار است؛ با فرّه شهریاری، دست بدان را از بد کوتاه ساخت و، با فرّه موبدی، روان مردمان را بهسوی روشنی رهنمون کرد.
میترا مهرآبادی، روزگار، ۱۳۷۹
پس از تهمورس، فرزند گرانمایه او، جمشید، بر تخت بنشست و، بهرسم کیان، تاج زر بر سر نهاد. با شاهى او، گیتى یکسره او را فرمانبردار گشت و دیو و مرغ و پرىْ او را سر سپردند و زمانه از جنگ بیاسود. جمشید، چون بر تخت بنشست، مردمان را گفت: «من بر شمایان هم شهریارم و هم موبد، و فرّه ایزدى یار من است. اینک برآنم تا دست بَدان را از بدى کوتاه سازم و روان را بهسوى روشنى رهنمون کنم.»
سیدمحمد دبیرسیاقی، قطره، ۱۳۸۰
چون طهمورث از جهان رفت، پسرش، جمشید، به جای او نشست و، بهرسم پادشاهان، کمر شاهی بر میان بست و تاج بر سر نهاد. جهان او را رام و رهی شد و از خصومت و داوری رَست. دیو و پری طاعت او را گردن نهادند. مردمان را گفت که هم فرّ یزدانی دارد و هم شهریاری و دینداری. دست بَدان را از بدکردن کوتاه میکند و جانها را بهسوی روشنی رهنمون میگردد.
کاوه گوهرین، نگاه، ۱۳۹۱
از پس شدن تهمورس به دیگرسرای، پور او، جمشید، نشست بر جایگه پدر. به روزگار اوی آسایش فراهم بود مردمان را و دیوان و پریان به زیر فرمان وی بودند. جمشید باشندگان سرزمینش را گفت که فر ایزدی او راست و نیز فر شهنشهی. اوی همچنان داد ستمدیدگان میداد و بر بیدادگران میتاخت و جان و خرد آدمیان سوی روشنایی میبرد.
عباس عطاری کرمانی، آسیم، ۱۳۹۳
چون طهمورث از جهان رخت برکشید، پسرش، جمشید، به جای او نشست. دیهیم شاهی بر سر نهاد و، بهرسم پادشاهان، کمر شاهی بر میان بست و حکمش بر پریان و آدمیان روان گردید و از خصومت و داوری رَست. مردمان را گفت: «هم فرّ یزدانی دارم و هم شهریاری و دینداری، و دست بدکاران را از بدکردن کوتاه میکنم و جانها را بهسوی روشنی رهنمون میگردانم.»