گروه ورزش|شهرآرانیوز، استقلال در سالیان اخیر که ناکامیهای متعددی را تجربه کرده عموماً در انتخاب سرمربیهای خود دچار اشتباه شده است. مهمترین دلیلی که موجب ازدسترفتن بسیاری از چهرههای نامدار این باشگاه پس از سرمربیگری در این تیم شده، عموماً زمان نامناسب انتخاب بوده است.
چهبسا اگر فرهاد مجیدی میان هواداران استقلال از محبوبیت برخوردار نبود، بهواسطه آنکه ۳ فصل پیدرپی و پس از قرارگرفتن بهجای مربیانی همچون شفر، استراماچونی و فکری نتیجه مطلوبی به دست نیاورده بود و درنهایت در فصل چهارم مربیگری خود این تیم را به قهرمانی رساند نیز به سرنوشت دیگر مربیانی دچار میشد که یکی بعد از دیگری به این باشگاه آمدند، اما نتوانستند نتیجه بگیرند و محبوبیت خود را نیز از دست دادند.
در یک دهه اخیر، اغلب مربیانی که بهواسطه فشار فضای مجازی سکان هدایت استقلال را به دست گرفتند، موفقیتی به دست نیاوردند که شاید دلیل عمده آن، نداشتن سابقه مربیگری در استقلال یا تیمهای بزرگ باشد.
در گذشته حتی مربیان نامداری همچون ناصر حجازی و منصور پورحیدری که باشگاه استقلال بخش اعظمی از افتخارات خود را مدیون این دو مربی فقید است، زمانی توانستند سکان هدایت استقلال را به دست بگیرند که از تجربه کار و فعالیت در این باشگاه برخوردار بودند.
منصور پورحیدری زمان قابلتوجهی در کنار رایکوف فقید کار کرد و دستیار بود و پس از آن نیز ناصر حجازی زمانی به سرمربیگری استقلال رسید که نهتنها دستیاری پورحیدری را تجربه کرده بود، بلکه در تیمهای خارجی نیز به فعالیت میپرداخت و با یک تجربه مناسب گام به عرصه مربیگری در استقلال گذاشت.
بعد از این دو، امیر قلعهنویی همین وضعیت را پیمود و بعد از اینکه مدتی در استقلال، دستیار پورحیدری و حجازی بود و خود نیز در لیگ برتر با استقلال اهواز صاحب تجربه شد، توانست به نیمکت استقلال برسد که حضور همه این افراد با توجه به آشنایی با فضای مربیگری در استقلال، منجر به موفقیت شد.
بعدها، صمد مرفاوی و پرویز مظلومی نیز با رعایت همین اصول سرمربی استقلال شدند. مرفاوی سالها در تیمهای پایه استقلال کار کرد، دستیاری قلعهنویی را پست سر گذاشت و درنهایت، از سوی مدیران این باشگاه به عنوان سرمربی معرفی شد.
درواقع همه این نامها پس از کسب تجربه مناسب در این باشگاه به عنوان دستیار یا دیگر تیمها به عنوان سرمربی برگزیده شدند، اما در عصر جدید این رویه هرگز مورد توجه قرار نگرفته است و شاید یکی از دلایلی که موجب سوختن و ازدسترفتن بخشی از سرمایههای استقلال شده، همین موضوع باشد.
به طور کلی البته کار در استقلال نمیتواند دلیل بر موفقیت باشد، اما شاید اگر منصوریان مدتی در استقلال دستیاری را انجام میداد، در دورانی که سرمربی شد، به نتیجه مطلوب میرسید. یا فرهاد مجیدی باوجود قهرمانی با استقلال، چنانچه به عنوان دستیار فعالیت میکرد، چهبسا زودتر با استقلال صاحب جام میشد؛ هرچند فکری مدتی در استقلال دستیار بود، اما او نیز موفق نشد که دلیل ناکامی او مسائل دیگری است و فکری اصولاً شخصیت مشورتپذیری نبود که حتی دوستان سنتی خود را نیز به دلیل خودرأیی از کف داد.
در سالهای اخیر نیز سرمایهسوزی در استقلال با شتاب بیشتری پیش رفته است. جواد نکونام که میتوانست در استقلال یک مربی قهرمان باشد، به دلیل اینکه با جو این باشگاه آشنایی کامل نداشت، به موفقیت نرسید و شاید اگر او نیز در این باشگاه کنار مربیان بزرگ کار کرده بود، سیر موفقیتش باسلامت طی میشد.
مجید نامجومطلق، سهراب بختیاریزاده و محمد نوازی نیز در همین مسیر قرار گرفتند؛ در حالی که میشد از این مربیان مردان موفقی را ساخت، اما در کنار ولعی که این اسامی برای نشستن روی نیمکت استقلال داشتند، اشتباهات مدیریتی نیز دست به دست هم داد تا استقلال بسیاری از چهرههای بزرگ و قدیمی و شاخص خود را به شکلی از دست بدهد که دیگر نتواند به عنوان یک سرمربی قابلاعتماد درباره نامها فکر کند.
به این اسامی نگاه کنید: منصوریان، فکری، نامجومطلق، بختیاریزاده و نوازی. شاید این نامها دیگر قادر به سرمربیگری در این باشگاه نباشند و هیچ تضمینی وجود ندارد که جباری نیز در این مسیر گرفتار نشود؛ چراکه او نیز از خصوصیت تجربه بیبهره است و پلههای مربیگری را بهدرستی طی نکرده است.