قاسم فتحی/ شهرآرانیوز - اهمیت دیدن پشت صحنه «جدایی نادر از سیمین» کمتر از خودِ فیلم نیست. فعل و انفعالات پشتصحنه یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما نشان میدهد موفقیت فرهادی نه براساس شانس که براساس تلاش، هوش و فیلمنامه دقیق و پُر از جزئیاتش اتفاق افتاده است. فرهادی در این مستند و بهخصوص در گفتگوهای رودررویش با مستندساز حرف بهخصوصی نمیزند. جمله قصاری نمیگوید، اما حضورش در پشت صحنه آشکارا توانسته دلایل موفقیتش را تا حدود زیادی برملا کند. فیلمسازی که علاوهبر تسلط بر وجوه تکنیکی در همه ابعاد، تمرکزش بر «انسان» و نگرش روانکاوانه و روانشناسانهاش را هم به رخ تماشاگران و منتقدان داخلی و خارجی کشانده است.
فرهادی بهخوبی از حالات و رفتارهای «انسان ایرانی» مطلع است البته اگر به چنین انسانی در سطح نظری معتقد باشیم- و برای همین او را مدام وادار به تصمیمگیری میکند؛ آنهم تصمیمگیری در تنگناهایی گریزناپذیر که تصمیمگیری و رفتار معقولانه فوقالعاده سخت است. نگاه کنید به صحنهای که لیلا حاتمی میخواهد سیدی آواز شجریان را با خودش ببرد. فرهادی در این صحنه به حاتمی گوشزد میکند که باید طوری این اهمیت را نشان بدهد که این «سیدی شجریان» برایش اهمیت دارد. یا اینکه باید طوری خانه را ترک کند که انگار منتظر است کسی جلویش را بگیرد و بازیاش باید همراه با کمی تعلل ناخودآگاهانه همراه باشد.
فرهادی در مقابل بازیگرها از الگوهای رایج فیلمسازی در ایران تبعیت نمیکند. او طوری با آنها رفتار میکند که خود معترفند باعث کشف وجه تازهای از خود شدهاند. مثل اینکه یکنفر، بعد از مدتی، از وجود یک خال مادرزاد در یک نقطه نامعلوم از بدنش آگاه شود. بهنظر میرسد فرهادی کاملا آگاهانه خودش را به نفهمی میزند و مدام در کنار بازگوکردن قصه از منظر فنی و در مقام یک کارگردان، چنین جملات کلیدی و پُرآشوبی را برای بازیگرانش تکرار میکند: «هرکاری که من گفتم انجام نده، طوری که من میگم بازی نکن.» بازیگری که تا قبل از این باید مطیع امر میزانسنها و کمپوزیسیون کارگردان اثر باشد حالا باید خودش دست به انتخاب بزند و چارهای ندارد که بهترین بازیاش را انجام دهد؛ شیوهای که نشان میدهد از سمیه، کوچکترین عضو کار تا آقای شهبازی، پیرمرد گروه، غرق در قصه شدهاند و بارها و بارها درباره آن حرف زدهاند و همدیگر را به چالش کشیدهاند. فرهادی اذعان میکند که با هر بازیگری یکجور تمرین میکند و البته این تمرینها را کاملا هدفمند جلو برده است.
در پشتصحنه اثر بارها دیالوگها و بازیهایی را میبینیم که هیچ ارتباطی با قصه اصلی ندارند، ولی او در مقام مؤلف میداند که باید شناسنامه کاراکترهایش را تماموکمال بسازد؛ باید آنها را با همهچیز رُلی که بازی میکنند آشنا کند حتی اگر در طول فیلمبرداری هیچکدام از آن تمرینها و دیالوگها به کارشان نیاید.
فرهادی نهتنها بازیگرانش را جلوی دوربین که پشت دوربین هم بهشدت زیرنظر دارد.
او در گفتوگوهایش میگوید که از بازیگران خواسته عین همین ارتباط جلوی دوربین را پشت دوربین هم داشته باشند: پدر و دختر، پسر و پدر، مادر و دختر. حتی میگوید به پیمان معادی گفته با دخترش که نقش ترمه را در فیلم بازی میکند، بیشتر معاشرت کند و حتی برود خانه آقای شهبازی و با پیرمرد بیشتر محشور باشد. حُسن دیدن فیلمهای پشتصحنه چنین آثاری، نمایش همه آنچیزهایی است که تا قبل از آن برای تماشاگر سهوی و بدیهی بهنظر میرسیدند. متوجه میشود حتی تپقهای بازیگران بهخصوص در صحنه پُرتنش دادگاه هم عامدانه و تمرینشده است. سرککشیدنهای دوربین، تکانهایش و همه و همه اتفاقی نبوده و هیچچیزی از نظرش بهسادگی عبور نکرده است. با این حال «صحنههایی از یک جدایی» نتوانسته یک مستند استاندارد از فرآیند ساخت یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران باشد.
فرهادی جز مقداری از فیشهای یادداشتش و اینکه نطفه قصهاش چگونه شکل گرفته خیلی کُلی حرف میزند و وارد جزئیات نمیشود. البته کارگردان مستند هم آنچنان علاقهای برای لایهبرداری از این مرحله ندارد. در ادامه هیچ مصاحبه مستندی با بازیگران نمیبینیم و بیشتر فیلمها مربوط به دوره تمرین آنهاست.
وحید صداقت در مقام کارگردان مطلقا حرفی از مخالفت منتقدان و اینکه چرا دست به اختفای اطلاعات در فیلمنامه زده است بیان نمیکند؛ اختفایی که به جدلها و بحثهای مختلفی بین منتقدانی منجر شده است. «صحنههایی از یک جدایی» در یک نگاه، فیلم پشتصحنه انتهای اثری است که حالا قیچی شده و میخواهد بهزور مستقل جلوه کند، امّا تواناییاش را ندارد. این مستند حتی از مستند «از ایران یک جدایی» هم عقبتر است و نهایت کاری که انجام داده گفتگو با چهرههای شاخصی مثل مایکلی، ژانکلود کارییر و ابراهیم گلستان است که البته حرفهایشان تازگی ندارد و آنها را بارها در جشنوارهها و مصاحبههای مختلفی بیان کردهاند.
تیزر مستند «صحنههایی از یک جدایی»