۲۵ هزار بسته تحصیلی به دانش‌آموزان نیازمند اهدا شد + فیلم دیوار ندبه چیست و پیامبر اسلام(ص) چه ارتباطی با این دیوار دارند؟ برپایی نمایشگاه عکس «شکوه قم در قاب تاریخ» در قم نقش خانواده در پرورش نسل آینده از دیدگاه امام رضا(ع) خاطره‌ای که ده سال حاجی‌زاده را در لیست شهدا نگاه داشت برپایی دوره‌های آموزش عمومی قرآن کریم در مساجد سراسر کشور آموزش سواد رسانه‌‌ای در مساجد مشهد بیست‌و‌دومین جشنواره فرهنگی‌هنری امام‌رضا(ع) در ۳۱ استان برگزار می‌شود اجرای طرح مساجد جامعه‌پرداز در مشهد ماجرای یک بانوی تونسی و قرآنی که به مشهد رسید | وقتی شفای یک بیمار به هنر پیوند خورد دیدار تولیت آستان قدس رضوی با خانواده آتش نشان فداکار مشهدی به من مشورت بدهید! کلید طلایی برای ساختن سرنوشتی روشن | مروری بر فواید مشورت در زندگی وقف، از سنت دیروز تا موتور توسعه امروز آیت‌الله علم‌الهدی: مجتمع‌های آموزشی ویژه بانوان درمناطق حاشیه‌ای برای جذب نسل جوان ایجاد شود آزادی ۱۵۰۰ زندانی خراسان رضوی به مناسبت سالروز میلاد پیامبراسلام(ص) | آغاز پویش «به عشق پیامبر(ص) می‌بخشم» + فیلم نماز باران در حرم مطهر امام‌رضا(ع) اقامه شد هجرت تاریخی حضرت معصومه(س) به قم و پیام‌های ماندگار آن برای جهان اسلام خراسان رضوی، پیشگام در بهره‌برداری از انرژی خورشیدی و طرح‌های نوین آبیاری با سرمایه وقف رشد فکری و ایجاد نشاط اجتماعی به سبک پیامبر مهربانی | بررسی جلوه‌ها و آثار مشورت در سیره پیامبر ختمی‌مرتبت(ص)
سرخط خبرها

رگ‌های آبی فرانک

  • کد خبر: ۳۳۲۷۰۸
  • ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۶
رگ‌های آبی فرانک
مگر می‌شود دختری برای پدر نای‌نای نکند، کفش سوتی نپوشد، النگوی طلا روی دست‌های کپلش نبندد و برود؟ عروسی و عقد و بله گفتن هییییچ.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

از همان وقتی که سرش در تاریکی حوله فرو رفته بود و داشت مو‌ها و تنش را از خیسی سطل آب بعد از اولین پرواز انفرادی خشک می‌کرد، به خودش قول داده بود، قسم خورده بود و تأکید همه استادان و بزرگان پرواز هم همین بود که هرچه اندوه و استرس و فکر داری پشت در کاک‌پیت می‌گذاری و می‌روی تو، جان حداقل دویست مسافر در سرپنجه و مغز توست و اولین اشتباه آخرین اشتباه توست.

ولی نمی‌شد، این قلم را نمی‌شد بهش فکر نکرد. رگ‌های آبی و کوچک فرانک سه‌ساله‌اش مگر چقدر زور داشت که حالا دارو‌های شیمی‌درمانی را هم قرار باشد در خودش نگه‌داری کند و انتقال دهد و چیزی نشود. یک لکه تیره توی ادرارش توی پوشکش ماهرخ دیده بود و تکرار که شده بود مشورت و مشورت، یعنی پزشک اطفال و آزمایش و انکولوژیست و یاعلی از تو مدد...

به فرانک فکر می‌کرد، به اینکه فرانک هنوز پیتزا نخورده، شهربازی نرفته، دوچرخه صورتی رکاب نزده، مهد نرفته، استخر و دریا و جنگل هم ندیده و سهمش را از شکلات‌های دنیا و کش مو‌های کارگاه‌های تولیدی جهان دریافت نکرده است و حالا باید برود؟ مگر می‌شود دختری برای پدر نای‌نای نکند، کفش سوتی نپوشد، النگوی طلا روی دست‌های کپلش نبندد و برود؟ عروسی و عقد و بله گفتن هییییچ.

با همین فکر‌ها و حرف‌ها بود که لقمه گنده ابر کنار رفت و پرتقال طلایی بزرگ و روشن و درخشان روی زمین را دید، گنبد نگینی درخشان بود که مشهد در آغوشش گرفته بود. روال و عرف و عادت نبود ولی از دلش گذشت. از توی گوشی‌اش صلوات خاصه امام رضای عزیز را پیدا کرد، گرفت جلو بلندگویی که با مسافر‌ها حرف می‌زند و گفت: سمت راستمان درست زیر بال می‌توانید گنبد حضرت رضا (ع) را ببینید و بعد گفت یک دور می‌زنم که مسافران بال چپ هم بتوانند مشاهده‌گر باشند.

در همین حین صلوات را پخش کرد. بغضش ترکید و گفت همه مسافر‌های این پرواز ممکن است نتوانند به زیارت تو بیایند و من توجهشان را به نام و حرم شما جلب کردم. فرانک من هم توجه شما را می‌خواهد. لطفا مراقب آن رگ‌های آبی نازک باشید.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->