شهرآرانیوز؛ ما میخواهیم به شما کمک کنیم تا خواننده حرفهای کتاب شوید. خوانندگان کتاب معمولا چند اشتباه رایج دارند: اول اینکه هر کتابی را که در صفحات شاخهای مجازی معرفی میشود، حتی اگر پرفروش باشد، میخوانند. خب الزاما این کتابها، کتابهای خوبی نیستند. دوم اینکه حتی اگر از خواندن یک شاهکار ادبی لذت نبردید، لازم نیست خودتان را مجبور به خواندنش کنید. اما اشتباههای دیگری که خوانندگان کتاب با آن دست به گریباناند، چیست؟
خواندن سیاهمشقهای یک نویسنده!
وقتی سراغ اثری از یک نویسنده میرویم و آن کتاب را لذتبخش، مفید و خواندنی مییابیم، تصور میکنیم که رسالت آینده ما خواندن همه آثار آن نویسنده است. ممکن است این اشتباه از نوعی وسواس ذهنی ما سرچشمه بگیرد یا شاید هم نوعی پیشفرض اشتباه که بهصورت قطعی آن را باور کردهایم! اینکه اگر نویسندهای یک اثر خوب نوشته، قطعا بقیه آثار او هم خواندنی است. البته که ممکن است سایر آثار آن نویسنده واقعا خوب و خواندنی باشد، اما گاهی حساسیت و تعصب ما بر خواندن همه، تأکید میکنم، همه آثار آن نویسنده، نوعی اشتباه مطالعاتی است که زمان زیادی از ما را میبلعد. یک نویسنده میتواند آفریننده یک شاهکار و چندین کار معمولی و حتی دهها کار ضعیف باشد. اگر نویسندهها اثری ضعیف یا معمولی خلق نکنند، به هیچ وجه قادر نیستند یک شاهکار بنویسند. پس بهجای تعصب ورزیدن بر خواندن همه آثار یک نویسنده، درباره کتابها تحقیق کنید و از میان آثار هر نویسنده، بهترینها را در فهرست مطالعهتان قرار دهید.
باید هر کتاب تازه را بخوانم، حتی اگر ۱۰ کتاب نیمهخوانده دارم!
یکی از مسائل اساسی و بغرنج کتابخوانها، مخصوصا آنها که حرفهای مطالعه میکنند، مقوله کتابهای نیمهکاره است. جستوجوی دائم کتابخوانها در فضای مجازی و گشتوگذارشان در کتابفروشیها و مراوده با سایر دوستان کتابخوان، نوعی عطش ویرانکننده برایشان به همراه دارد. شاید این توصیف کمی اغراقآمیز باشد، اما واقعی است. بیشتر کتابخوانها ترس این را دارند که عمرشان کفاف خواندن این همه شاهکار را ندهد. آنها دائم از کتابهای تازهای میشنوند که وارد بازار کتاب شده است، درحالیکه این جماعت از قبل فهرست عریض و طویل نخواندههایشان را نوشته اند، این فهرست به طرز ترسناکی در حال طولانیتر شدن است. این عطش جایی ویرانکننده میشود که آنها کتابی را تمام نکرده، به سراغ کتاب دیگری میروند و روزبهروز به فهرست کتابهای نیمهتمامشان اضافه میشود، درحالیکه این جریان پایانی ندارد و باز کتابهای تازه در راهاند. یکی از عوامل موفقیت در خواندن، مدیریت مطالعه است. یعنی بدانیم که تمام کردن یک کتاب خوب بهتر از نیمهکاره گذاشتن ۱۰ کتاب شاهکار است.
هر کتاب ظاهرا فلسفی را یک کتاب واقعا فلسفی دانستن
از این رو که این سالها تب فلسفهخوانی هم در میان کتابخوانها بالا گرفته است و همیشه زیر بغلشان چند کتاب درباره معنای زندگی و فلسفه زیستن پیدا میکنید. ناشران هم این تمایل و تشنگی را فهمیدهاند و به همین دلیل بازار کتاب پر است از کتابهای شبه فلسفی با ترجمههای ناهنجار و نامفهوم. لازم است بدانیم برای مطالعه در موضوعات خاصی چون فلسفه باید هوشیارانهتر کتابی را انتخاب کرد. حقیقت این است که فلسفهخوانی کار هر کسی نیست و نیاز دارد که مقدمات را بشناسید و مفاهیم را یاد بگیرید و به همین دلیل باید مشورت بگیرید و کتابهای خوب با ترجمههای خوب را پیدا کنید.
افتادن در دام بخون بخون، تندتر بخون!
این روزها که بازار «هرکه بیشتر کتاب بخونه باسوادتره» در فضای مجازی داغ شده است، خیلیها کتابخوانی را با دوی ماراتن اشتباه گرفتهاند، آنچنان که به جای تعمق در کتاب، فقط و فقط به فکر تمام کردن آن هستند. به زبان فنی، این آدمهای کتابخوان، کیفیت کتابخوانی را فدای کمیت آن میکنند. متأسفانه یا خوشبختانه این اتفاق تحت کنترلشان نیست، آنها در فضای تبلیغاتی پرفشار مدام در حال لایککردن و کامنتگذاشتن برای کسانی هستند که به نظر میرسد از ۲۴ ساعت روزشان ۴۰ ساعت مشغول کتابخوانیاند. (عجبا!) و در چنین رقابتی گمان میکنند اگر با سرعت و پشت سر هم کتاب نخوانند از قافله تمدن عقب ماندهاند. راستش این مدل کتابخوانی فقط لیستتان را پر و پیمان میکند و نه مغزتان را. پس در آرامش خاطر کتاب بخوانید، کتاب را مزمزه کنید و در آن تعمق کنید و بگذارید کلمات در شما ته نشین شوند و نفوذ کنند. حتی اگر در یک سال ۲ کتاب را خوب بخوانید بهتر از آن است که در ۲ روز ۱۰ کتاب را بدون تأمل بخوانید
باید بتوانم چند کتاب را همزمان بخوانم
برخی تواناییها مختص برخی آدمهاست. البته ممکن است با تمرین و تکرار ما هم بتوانیم آن توانایی را به دست بیاوریم، اما نداشتن آن توانایی الزاما ما را بیسواد و کمتوان نمیکند! مثلا برخی آدمها میتوانند هم زمان ۵ کتاب را مطالعه کنند. صبح یک کتاب داستانی، ظهر یک کتاب روانشناسی، عصر یک مجموعه شعر، اوایل شب یک کتاب فلسفی و شامگاه یک رمان قطور! اینکه این کار خوب است یا بد مهم نیست، مهم این است که اگر نمیتوانید چند کتاب را با هم بخوانید، این کار را نکنید و فقط به سراغ یک کتاب بروید، اگر آن را دوست داشتید ادامه دهید و اگر نه آن را کنار بگذارید و کتاب دیگری دست بگیرید.
لطفا کتابی معرفی کن که مشکلم را حل کند
اگر کتابخوان باشید حتما بارها برایتان پیش آمده که یک نفر از شما بخواهد به او کتابی معرفی کنید که حالش را خوب کند! یا حتی از این بدتر! از شما بخواهد کتابی به او معرفی کنید که شکست عشقیاش را فراموش کند. درست است که کتابها در اغلب موارد میتوانند مشاوران و مربیان خوبی برای ما باشند، اما مطمئن باشید که قرار نیست یک کتاب برای اول تا آخر زندگی و مشکلات و ناکامیهایتان نسخه بپیچد و با چند جمله انگیزشی، دردهای روحی عمیق شما را التیام ببخشد و شما را از بقیه کتابها بینیاز کند. مخصوصا اینکه بخواهید یک کتاب پیدا کنید که راهنمای همه چیز باشد و صفر تا صد مسائل درونی شما را حل کند، راستش تا به حال هیچ کتابی چنین کاری نکرده است. یادتان باشد برای درمان برخی دردها در کنار کتاب، شما به مشاور و روانکاو هم نیاز دارید.
وقتی قرار نیست داستان یادم بماند چرا بخوانم؟
اشتباه رایج دیگر کتابخوانها یا آنها که تازه وارد فضای کتابخوانی شدهاند این است که فکر میکنند کتابهای داستانی باید شبیه کتابهای درسی در ذهنشان ماندگار شود. اگر کتابی را فراموش کنند ناامید میشوند و فکر میکنند پس فایده کتابخواندن چیست وقتی به این آسانی فراموش میشود؟ باید به شما یادآوری کنیم که فایده کتابخوانی نه در به یاد ماندن اسم مکانها و شخصیتها یا حتی خط داستانی اثر، بلکه در تأثیری است که در زمان خواندن آن داستان تجربه کردهاید. مطمئن باشید آن تأثیر ماناترین احساسات شما را میسازد و در جایی از زندگی به کارتان میآید.