مهدی طارمی شاید در فینال لیگ قهرمانان اروپا فقط نشسته بود، اما این تماشا، نظارهای ساده نبود؛ او شاهد یکی از تاریخیترین سقوطهای فوتبال اروپا بود: تحقیر کامل اینترمیلان، تیمی که نهفقط پنج گل خورد، که پنجبار غرور خود را بلعید. طارمی در آلیانتس آرهنا نشسته بود، در همان ورزشگاهی که علی دایی هم روزی در آن بازی کرده بود، و حالا، مثل دایی، تنها نظارهگر بود. گویی برای ما ایرانیها، قهرمانی در لیگ قهرمانان فقط سهم تماشا است، نه لمس.
آنجا، در قلب باواریا، عدالت به مادری مهربان میمانست که سر زا مرده بود. نور، روی صورت زار و خسته سیمونه اینزاگی میتابید، و ما را دیوانه کرد تا باور کنیم که فرمانده از پا افتاده است؛ مردی که پاییز، پیش از موعد، بر گونههایش نشست و دیگر یارای بهم زدن شکوه پاریس را نداشت. در چنین نمایشی، تا آخرین سوت ایستوان کواکس، داور سختگیر رومانیایی، طارمی با وجود آمادگی کامل، در غل و زنجیر نیمکت ماند. نه مجالی برای درخشش یافت، نه فرصتی برای نقاشی امپرسیونیستی در خط آتش افعیهای سیاهپوش.
اینتر، بیخطر و بیانگیزه، زهر شکست را جرعهجرعه نوشید. فیلیپو، نقش اول این فاجعه، برابر لوییس انریکه زانو زد، دراز به دراز خوابید و میلان را در کسوفی تلخ فرو برد. طارمی و مارکو آرناتوویچ، دو مهاجم زهردار، از این تراژدی فقط تماشاگر بودند؛ پسر بوشهر حتی فرصت نکرد نقشی هرچند کوتاه در این سناریوی پرهزینه بازی کند.
اما فوتبال همین است؛ پازلی که سالها بعد، با قطعهای دیگر کامل میشود. اگر دایی فینال را از دور دید، طارمی آن را از کنار لمس کرد؛ و شاید همین لمسِ تلخ، روزی آغاز درخشش بزرگتری باشد. پسر کمحرف زمینهای خاکی بوشهر که دروازه خیالیاش را به تنهی عرعر بسته بود، حالا یک تمامکننده ۳۲ ساله است و جام جهانی ۲۰۲۶ را پیش روی خود دارد. او میتواند دوباره برخیزد، بیآنکه زیرلفظی به تقدیر بدهد، و فصلهای تازهای از موفقیت را بنویسد.
آن وقت دیگر، بوسیدن مدال نقره لیگ اروپا و نشستن روی نیمکت فینال چمپیونزلیگ، نقطه پایان نخواهد بود. آن وقت، درخت عرعر در زمینهای خاکی جنوب، دوباره صدای دوست قدیمیاش را خواهد شنید: مهدی، پسر بوشهر، هنوز بازی ادامه دارد...