رضاشاه پیشتر از این و در پست نخستوزیری متحدالشکل کردن لباس مردان، دستور به سر گذاشتن کلاه پهلوی به جای دستار و فینه و اجباری کردن کت و شلوار و کفش مردانه به جای لباسهای سنتی را اجرایی و حتی در سال ۱۳۰۷ دولت را وادار میکند برای عمومی شدن این تغییر در مجلس هفتم شورای ملی، اتحاد لباس را بهصورت قانون درآورد. در سال ۱۳۱۳ وقتی میهمان مصطفی کمال آتاترک در ترکیه میشود، دیدهها و شنیدهها او را مجاب میکنند که تغییر دوبارهای در لباس مردم ایران پدید آورد؛ اینبار، اما زنان هم مشمول اجبار خواهند بود. اگر به شرایط اجتماعی کشور در سالهای ابتدایی این قرن نگاهی بیندازیم ایران سالهای پس از جنگ جهانی اول را تجربه میکند و نفرت شدیدی از نیروهای بیگانه در دل مردم موج میزند. از سویی رضاشاه توانسته بود با برقراری نظم و امنیت عمومی پایگاهی مردمی کسب کند و به چهرهای ملی بدل شود. نخستین تغییر او برای لباس ایرانیان در همین دوره رخ میدهد که محبوبیت بالایی دارد و همگان او را به چشم یک منجی میبینند، برای همین با مخالفتهای جدیای روبهرو نمیشود و، اما هنگامی که موضوع تغییر لباس به کلاه لگنی (شاپو) میرسد از یک سو دیگر آن محبوبیت عمومی موجود نیست و شاه به عنوان چهرهای خلاف دین و مذهب شناخته میشود و از سوی دیگر روحانیون بسیاری از پایگاههایی را که در سالهای قبل به واسطه تصویب قوانین مختلف از جمله قوانین مدنی و ایجاد دادگستری از دست داده بودند، به شیوههای مختلف احیا کرده و از جایگاهی رفیع نزد مردم برخوردار بودند. در واقع روحانیون طبقهای بودند که بیشتر از دیگرطبقات از این قانون متضرر شده بودند و لباس مذهبی را بدون جواز رسمی حکومت نمیتوانستند استفاده کنند. همین موارد سببی است تا وقتی در سال ۱۳۱۴ جایگزینی کلاه شاپو به جای کلاه پهلوی به کلیه وزارتخانهها و ادارات دولتی ابلاغ میشود، روحانیون بیش از هر قشر دیگری واکنش نشان دهند. اگرچه اسدی، نایبالتولیه آستان قدس، در آن زمان از رضاشاه میخواهد این طرح در مشهد دیرتر اجرا شود، اما پاکروان، استاندار وقت، آمادگی خود را برای اجرا اعلام میکند و این است که کلاه تمام لبه پایش به مشهد باز میشود. از دید روحانیون بر سر گذاشتن آن گناه کبیره «تشبه به کفّار» است، برای همین آیتا... حسین قمی ۱۰ تیرماه ۱۳۱۴ به همراه ۲ پسرش با هواپیما عازم تهران میشود تا در دیداری حضوری شاه را از اجرای این قانون منصرف کند. دیداری که البته هیچوقت صورت نمیگیرد، اما شایعات زیادی را روانه مشهد میکند؛ از بازداشت و شکنجه آیتا... قمی گرفته تا حتی قتل وی. جو متشنج مشهد با بازداشت امضاکنندگان تلگراف آزادی آیتا... متشنجتر میشود و در نهایت با ورود طلبه جوانی به نام بهلول گنابادی و تحریک نواب احتشام رضوی به مرز انفجار میرسد. رقابت قدرت در استان نیز دلیل دیگری است که اوضاع عامدانه کنترل نشود و در نهایت کشتاری فجیع به تحصن و تجمع مردم مشهد در مسجد گوهرشاد پایان دهد. با این تفاسیر نمیتوان کشف حجاب بانوان را بیارتباط به واقعه گوهرشاد دانست. به عقیده نگارنده کشتار مسجد گوهرشاد که در ادبیات سیاسی وقت ایران به غائله خراسان شهره است، تعیینکننده شیوه اجرای کشف حجاب بانوان است. رضاشاه که تا پیش از موضوع گوهرشاد هیچ اعتراض مردمیای در برابر تصمیمهایش ندیده است با مشاهده ایستادگی مشهدیها به این نتیجه میرسد که اجرای کشف حجاب بانوان باید چیزی فراتر از یک قانوان عمومی باشد همین است که قوه قهریه دولت به کمکش میآید تا لباس زنان را از پیچه و روبند به لباس و کلاه فرنگی مبدل کند. اگر از احساسات شدید مردم مشهد به آیتا... قمی بگذریم، ماجرای مسجد گوهرشاد متأثر از تغییر لباس مردان ایران است و رضاشاه وقتی چنین اعتراض بیسابقهای را برای تغییر مردانه پوشش میبیند، پیشدستی میکند و اجبار را به «کشف حجاب بانوان» میچسباند.