وعده صادق یک و ۲ که اجرا شد، دشمن صهیونی باوجود همه خسارتهایی که دیده بود، گمان کرد راهکار مقابله با موشکهای ایرانی را پیدا کرده است. همین شد که با دم شیر بازی کرد و احمقانه، به پشتوانه جتهای رادارگریز، به ایرانجان ما حمله کرد. اما این دشمن نادان، غافل از این بود که پدافند هوایی بومی ایران از یکسو و توان موشکی و پهپادی ایران از سوی دیگر، چنان تقویت شده که قابل مقایسه با آنچه در وعده صادق یک و ۲ دیده بود، نیست.
خلبانان اف۳۵، سرمست از لقب رادارگریزی، فکر میکردند از چشمان پدافند هوایی ایران دور ماندهاند، درحالیکه با یک سامانه بومی پدافندی ایرانی مواجه شدند که نظیر آن را در گنبد پوشالی خود که به آن افتخار میکردند و نیز سامانه موشکی ضدبالستیک «تاد» که آن را از ارباب یانکی خود گرفته بودند، ندیده بودند. اینگونه در دام این سامانه ماندند و مجبور به ایجکت شدند تا در آتش انتقام ایرانی نسوزند.
از آن سو، سامانه موشکی و پهپادی ایرانی نیز از امتحان خود سربلند بیرون آمد. لانچر «آرش ۲» مانند کمان آرش بود و آرش، ارتش را تا اعماق سرزمینهای اشغالی برد تا تلآویو را با خاک یکسان کند و مانند ققنوس، بسوزد تا جان رفته ایران را دوباره بازگرداند. خرمشهر ۴ بر فراز آسمان غرید و رفت تا متجاوزان به ایران را از کرده خود پشیمان کند. «آرش» و «خرمشهر» آنچنان مهیب بر پیکر گنبد پوشالی و تاد آمریکایی فرود آمدند که در خواب هم گمان آن را نمیبردند. آنچنان دقیق و جوانمردانه زدند تا حتی به زنان و کودکان متجاوزان هم آسیب نرسانند و مردانگی ایرانی را دربرابر آنها به نمایش بگذارند.
با صدور فرمان انتقام، دیگر جایی برای درنگ نبود. لانچرهای موشکی که برای روزهای دفاع آماده شده و منتظر فرمان بودند، به غرش درآمدند و موشکها را به پرواز درآوردند؛ برای آنکه عزرائیل باشند برای حاکمان سرزمین خودخوانده اسرائیل که سالهاست آن را از ساکنان حقیقیاش غصب کردهاند و از «بیتالمقدس» آن «اورشلیم» ساختهاند؛ «تل ابیب» که آن را به «تلآویو» بدل کردهاند، «بئر السبع» که به «بیر شوا» بدلش کردهاند و «ناصره» که از آن «نتسرات» ساختهاند.
آرش و خرمشهر در کنار خیبر و... مانند صاعقه از بینالنهرین گذشتند و خود را به فلسطین اشغالی رساندند و گنبد پوشالی را شکافتند و به هدف خوردند و آن را شخم زدند. آنچنان بودند که نظامیان پرادعای یهودی و تحلیلگرانشان را به حیرت واداشتند. یکی از کلاهک جنگی آنها میگفت و دیگری از دقیقزنی و آن دیگری از برد بلند آنها. غوغایی به پا کرده بودند این موشکها در سرزمین خودخوانده «اسرائیل» که دیگر هیچ نام و نشانی از یعقوب، آن بنده برگزیده خدا و فرزندانش در آن یافت نمیشود و هرچه هستند، مهاجرانی یهودی بعضاً بیهویت هستند که آنها را از گوشه و کنار دنیا جمع کردهاند و در این محل گماشتهاند تا حافظ ارض موعود برای اربابان صهیونی باشند.
خسارتهایی که آرشها و خرمشهرها در این سرزمین اشغالی پدید آوردند، آنچنان عظیم بود که در مخیله آنها هم نمیگنجید. نه چشمی از آنها دیده بود و نه گوشی از آنها شنیده بود و نه حتی به ذهن بیمقدارشان خطور میکرد.
تازه بعد از آنکه ضربشست موشک ایرانی را چشیدند، یادشان آمد که به جامعه بینالملل و سازمان ملل نامتحد بگویند در حق آنها ظلم شده است؛ یکباره چشم بازکردند و دیدند گنبد پوشالی سوراخ شده و ساختمانهاست که با خاک یکسان شدهاند. از ساختمان وزارت جنگ این جنگطلبان تا اتاقهای تصمیمگیری استراتژیک، از این ضربشست بینصیب نماندند؛ بهدنبال سوراخموشی بودند که وقتی موشک ایرانی بر سرشان میبارد، به آن پناه ببرند. مردم بیدفاع را سپر انسانی ساختند تا بگویند هدف موشک، غیرنظامی بوده است.
آنهایی که به پناهگاه نرفته بودند، به چشم خودشان قدرت ایرانی را دیدند و اگر غرض و مرضی نمیداشتند (که البته داشته و دارند) این قدرت را تحسین میکردند و به آن غبطه میخوردند و حسادت میکردند.
آنها که در کنار عبری، عربی هم میدانستند، به یاد آوردند آن آیه شریفه را که «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ»
وعده صادق ۳ که همگان به صداقت آن اذعان کردهاند، هنوز به پایان نرسیده است؛ همچنان هست تا دیگر این متجاوز، جرئت نکند به سرزمین ایران نزدیک شود. آنقدر موشک بر سر فرزندان نامشروع شرق اوسط میبارد تا به یاد داشته باشند که عرصه سیمرغ، نه جولانگه اوست. هم برای خودشان به یادگار بماند و هم برای هرکدام از مستکبران عالم که خوابی آشفته برای این ملک دیدهاند.
بدانند که قدرت ایرانی، آنگاه که پای وطن به میان بیاید، پایانی ندارد. آنقدر میبارد که آن شعر استاد ادب، شفیعی کدکنی را یادآور شود که «آخرین برگ سفرنامه باران این است، که زمین چرکین است». راست هم گفته است استاد. از آن همه قدرت پوشالی و آن همه ادعای بیمقدار، فقط چرک و ناپاکی آن در سرزمین اشغالی باقی مانده است. مانده تا درس عبرتشان شود.
اشتباه ناآگاهانه در ورود به سرزمین مردمان پارس، بهترین بهانه را برای دلاورانی پدید آورده که سالهاست رؤیای آزادی قدس شریف را در سر دارند. آنها که مسیر قدس را از کربلا میدانستند و پس از گذر از کربلای ایران، کربلای معلی را هم به اذن خدا دربرابر وحشیصفتان داعش حفظ کردند تا پس از آن به قدس برسند.
با مقاومت این روزها، از حزبالله و حشدالشعبی و انصارالله تا فاطمیون و زینبیون، به نیابت از سید شهدای مقاومت و سردار شهید راه قدس، به قبهالصخره قدم بگذارند و نماز شکر بخوانند که قدس را آزاد کردهاند. این افتخارآفرینی، دل مردمانی را که بیش از بیست ماه است در زیر شدیدترین فشارها و سختیها زندگی کردهاند و بیش از ۵۵ هزار شهید را در این راه تقدیم کردهاند، بیش از دیگران شاد کرده و آنها را به فردایی بهتر برای بقا در سرزمین مادری امیدوارتر کرده است.