به گزارش شهرآرانیوز؛ میراث باستانی ایران در موزههای آمریکا و اروپا علاقهمندان بسیاری را بهسوی خود جذب میکند. اشیای عتیقهای را که در این موزهها قرار دارد، سالها قبل باستانشناسان این کشورها از ایران خارج کردهاند. سؤال مهم اینجاست که این آثار ملی کشورمان به چه دلیل از کشور خارج شده است؟
این دزدی آشکار آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی در چه زمانی رخ داده است؟ تا به امروز هیچکدام از این میراث ارزشمند به کشور ما بازنگشته است. آمریکا یکی از کشورهایی است که در طول سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ کاوشهای باستانشناسی خود را در چند شهر ایران انجام داد و اشیای عتیقه زیادی را از کشور خارج کرد.
در سال ۱۸۸۲میلادی مارسل آگوست دیالافوآ فرانسوی با حمایت سفارت فرانسه در تهران، امتیاز انحصاری کاوش در محوطههای باستانی شوش را از ناصرالدینشاه گرفت. در این امتیاز تصریح شده بود که همه جواهرات و نیمی از اشیائی که یافت میشود، باید دراختیار دولت ایران قرار گیرد. دیالافوآ و همسرش جین به همراه دو فرانسوی دیگر به نامهای باین و هوسی به مدت دو سال در شوش به کاوش پرداختند و در این مدت، اشیای فراوانی کشف و به پاریس منتقل کردند.
مظفرالدینشاه در تاریخ ۱۱آگوست ۱۹۰۰میلادی در حین بازدید از پاریس، پیمانی را امضا کرد که براساس آن، حق انحصاری و دائمیکاوشهای باستانشناسی در ایران به فرانسه اعطا شد. امضاکننده فرانسوی وزیر امورخارجه فرانسه، اس. دلکس بود. در مقدمه این پیمان آمده بود: «نظر به روابط مودتآمیزی که از دیرباز میان ایران و فرانسه وجود داشته است و با توجه به قراردادی که بین این دو کشور در تاریخ ۱۶ذیالقعده۱۳۱۲ (۱۲مه۱۸۹۵) بسته شده است؛ و نیز با توجه به دستخط اعلیحضرت مظفرالدینشاه در تاریخ جمادیالاول۱۳۱۵، دولت ایران حق انحصاری و دائمی کاوش در سراسر ایران را به دولت جمهوری فرانسه واگذار میکند. ترتیب شرایط کار، تحقیق و مطالعه و اشیای مکشوفه از قرار مذکور در این پیمان است.»
باز شدن درهای ایران بر روی باستانشناسان آمریکایی در ابتدا مستلزم لغو امتیازی بود که در زمان قاجار به فرانسویها داده شده بود. دولت آمریکا به خاطر نگرانیاش در مورد امنیت باستانشناسان آمریکایی که بهدنبال «بهرهگیری مساوی» از آثار باستانی ایران بودند، در نامهنگاری دیپلماتیک به دولت فرانسه برای پایان دادن به امتیاز انحصاریاش پیشقدم شد.
یک دلیل آشکار تسلط آمریکاییها بر ایران در حکومت نوپای پهلوی، تنظیم قانون جدید آثار باستانی ایران به دست هرتسفلد با مشورت آرتور اپهام پوپ و فردریک وولسین بود. شخص اخیر، نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا بود و با هدف اخذ امتیازی در زمینه باستانشناسی به ایران آمده بود. این قانون که آشکارا برپایه قانون آثار باستانی مصر نوشته شده بود، در نوامبر ۱۹۳۰ تصویب شد. برخی مواد این قانون، بسیار شبیه قانون آثار باستانی عراق بود که یک دهه قبل تصویب شده بود.
بلافاصله پس از تصویب قانون آثار باستانی در نوامبر ۱۹۳۰ موزههای آمریکایی به ایران هجوم آوردند. بر اساس اسناد وزارت امورخارجه آمریکا، انبوه آثار باستانی کشف و بهسرعت از کشور خارج شد. آنگونه که سفیر آمریکا، چارلز سی. هارت، اشاره کرده است، آثار پیداشده باعث «دلگرمی یابندگان آمریکاییشان شد». نکته قابلتوجه سرعت این روند بود. به دامغان و ری «حمله» شد (این واژه را اریک اف. اشمیت، مدیر اجرایی هیئت اعزامی مشترک به ایران به کار برده است) و این مناطق از محتوای آثار باستانی شان تخلیه شدند؛ آثار پیداشده «تقسیم» و سهم موزهها بلافاصله از ایران خارج شد.
موضوع قابلتوجه دیگر، نبودن طرف ایرانی در روند تقسیم آثار پیداشده بر اساس قانون آثار باستانی بود. براساس مواد قانون، آثار پیداشده باید بهطور مساوی بین مؤسسات خارجی و دولت ایران تقسیم میشد. در انتخاب و تقسیم یافتهها، مدیران عملیاتی موزهها در میدانهای عملیاتی، نماینده موزههایشان بودند.
آمریکاییها همواره به ایران این مسئله را گوشزد میکردند که کاوشهای باستانشناسی برای آنها بسیار هزینهبر است و تقسیم یافتهها پاداش اندکی در مقابل تلاشهای فراوان موزههاست. تحلیل ارقام هزینهها نشان میدهد که کل هزینه کاوشهای باستانشناسی در طول سالهای۱۹۳۱ تا ۴۰ بین ۵۰۰هزار تا ۷۵۰هزار دلار یا حتی رقمی کمتر از این بوده است.
سهم مؤسسه شرقشناسی از این مبلغ ۱۵۰هزار دلار بوده است. بدین ترتیب به این نتیجه شگفتانگیز میرسیم که موزههای متروپولیتن، موزه هنرهای زیبای بوستون، دو موزه فیلادلفیا و موزه مؤسسه شرقشناسی، مجموعه عظیم آثار باستانی ایران را فقط در ازای نیممیلیون دلار صاحب شدهاند؛ و انبوه آثار باستانی تخت جمشید موجود در مؤسسه شرقشناسی فقط در ازای ۱۵۰هزار دلار به دست آمده است. این ارقام به ما این جرئت را میدهد تا با اطمینان، از واژه «تاراج» درباره آثار باستانی ایران استفاده کنیم.
دو دسته مختلف از موزهها اجازه کاوش در محوطههای متعدد در ایران را داشتند: موزههای عادی و موزههای دانشگاهی. در دسته اول موزه هنر متروپولیتن نیویورک، موزه هنرهای زیبای بوستون، موزه هنرهای زیبای فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبای کانزاس سیت (میسوری) قرار داشتند. رابطه بین موزهها و مؤسسههای متعدد، همکاری و رقابت در کنار هم بوده است.
برای مثال، اولین هیئت اعزامی مشترک با مشارکت موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه هنرهای زیبای فیلادلفیا تشکیل شد. هیئت اعزامی مشترک دو سال در دامغان به کاوش پرداخت و پس از اتمام حفاری در دامغان، برای کاوشی پنجساله در ری که مهمترین میدان باستانی در شمال ایران بود، اجازه گرفت. در ری هیئت اعزامیمشترک با موزه هنرهای زیبای بوستون به همکاری پرداخت.
در سال ۱۹۳۷ گروه بوستون پنسیلوانیا با موزه شیکاگو در کاوشهای تختجمشید همکاری کردند. فقط موزه متروپولیتن نیازی نمیدید که با موزههای دیگر همکاری کند و بهتنهایی به مدت ده سال در تخت ابونصر در فارس و نیشابور در خراسان به کاوش پرداخت. آنگونه که داراییهای متروپولیتن از گنجینههای ساسانی و اسلامی نشان میدهند، نتایج کاوشها حیرتآور است. کشفیات تختجمشید به تعبیر جیمز هنری بریستد، خاورشناس معروف آمریکایی و مدیر مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، بخشی از «بزرگترین کشفیات تمام دورانها» است.
در دوم اردیبهشت۱۳۰۴ سخنرانی مهمی در «تالار باشکوه خانه جعفرقلیخان بختیاری (سردار اسعد)» ایراد شد؛ سخنرانیای که سرنوشت میراث فرهنگی این مرزوبوم را برای همیشه دگرگون کرد و آن را از بیسامانی محض چندینساله رهایی بخشید؛ هرچند که این سامانیافتگی به تعبیر برخی پژوهشگران چندان هم کارشناسانه نبود.
سخنران کسی نبود جز آرتور پوپ، ایرانشناس آمریکایی. وی که در اواخر فروردین به عنوان رایزن موسسه هنری شیکاگو به ایران آمده بود تا آثار باستانی این سرزمین را از نزدیک مشاهده کند، به دعوت حسین علاء -نماینده مجلس شورای ملی که قبلا وزیرمختار آمریکا در ایران بود و با وی سابقه دوستی داشت- در میان چهرههای شاخص سیاسی و فرهنگی ایران به سخنرانی در باب هنر این مرزوبوم پرداخت؛ از بزرگترین رجال دولت و مجلس و از آمریکاییان برجسته حاضر در تهران دعوت شد که در این سخنرانی شرکت کنند.
پوپ از ۱۹۲۵ به بعد، بهعنوان مشاور افتخاری هنرهای ایرانی در خدمت دولت ایران فعالیت میکرد. وی همچنین بهعنوان مشاور هنر ایرانی موزه پنسیلوانیا انتخاب شد. او از سال ۱۹۲۵ سرپرستی بیست هیئت اعزامی علمی در ایران را بهعهده داشت.
در سال ۱۹۳۵ بیش از ۳۰ هزار لوح گلنبشته مربوط به دوران ایلامی که در حفریات منطقه تخت جمشید (پارسه) بهدست آمده بودند، به درخواست بنگاه دانشگاه شیکاگو به رسم امانت و بهطور موقت به آن بنگاه سپرده شدند و به آمریکا انتقال یافتند. بر این اساس، مقرر میشود پس از انجام مطالعات و پژوهشهای لازم، این الواح که جزو مواریث فرهنگی مردم ایران بهشمار میرفتند، به ایران بازگردانده شوند. متأسفانه باوجود قرارهای اولیه، این الواح به دلایل و بهانههای گوناگون در دانشگاه شیکاگو باقی ماندند و مسئولان مربوط تاکنون از بازگرداندن این امانت به صاحبان اصلی آن استنکاف ورزیدهاند.
پوپ در مدت اقامت و حضور خود در ایران، اقدام به خارج کردن آثار ارزشمندی از کشورمان کرد که خروج این آثار با کمک سفارت آمریکا در ایران و از طریق ارسال بستههای دیپلماتیک انجام میشد. دزدیهای باند پوپ در ایران به قدری واضح بود که یکی از مهندسان معماری آمریکایی به نام مایرون اسمیت به دزدیده شدن محرابی هزاروسیصدساله در مدرسهای مذهبی در اصفهان و فروختن آن به موزه هنر متروپولین نیویورک توسط پوپ و باندش اشاره میکند:
«در طول چند سال گذشته پوپ و دستارانش با آنچه به نظر میآمد تحقیقات علمی در مورد منشأ محرابی مهم است –که بهتازگی به تملک موزه متروپولیتن درآمده – به گدار فضای گستردهای برای جولان دادهاند. مقامات ایرانی و بازاریان هم میدانند که این محراب را دلال عتیقهای بدنام به نام رابنو به دستور پوپ از مدرسه امامیه اصفهان دزدیده است.»
با وجود دزدیهای فراوان پوپ در ایران و در کمال تعجب، رضاشاه در سال ۱۹۳۱ از او و در سال ۱۹۳۵ از همسرش با اعطای مدال ویژهای به خاطر خدماتشان در زمینه حفظ بقایای آثار تاریخی ایران، تقدیر کرد.