در جهانی که زخمهای کهنه و نو بر پیکر روابط انسانی سنگینی میکند و کینهها، چون غبار انباشته، افق تعاملات اجتماعی را تیره ساختهاند، بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازگشت به فضیلت فراموششدهای به نام «بخشش» هستیم. آنچه جوامع را از پرتگاه خشونت، انتقامجویی و گسست نجات میدهد، نه صرفا قانون و مجازات، که روح مدارا، بزرگواری و گذشت است.
بخشش، هنری است که دلهای بزرگ از آن بهرهمندند؛ ظرفیتی درونی که نهتنها آرامش فردی که انسجام جمعی را بهدنبال دارد. این نوشتار، تلاشی است برای بازخوانی ضرورت ترویج فرهنگ بخشایش در متن زندگی امروز با نگاهی به آثار فردی، اجتماعی و روانی آن.
در روزگاری که سرعت، رقابت و منافع فردی، خطوط اصلی زیست بشر را ترسیم میکنند، «بخشش» واژهای است که گاه در حاشیههای فراموشی محو میشود. اما آیا جامعهای که در آن کینهها تهنشین میشود و نفرتها بذر میکارند، میتواند به آرامش و پیشرفت دست یابد؟ بخشش تنها یک فضیلت فردی نیست، بلکه عنصری تمدنساز و نجاتبخش است. هنگامی که انسان میبخشد، زنجیر خشم و انتقام را از پای روح خود باز میکند و دیگران را نیز از بند خشونت میرهاند.
در فرهنگهای کهن، بخشش را شاهکار انسانیت میدانستند؛ عملی که تنها از دلهای بزرگ برمیخیزد. در ادبیات فارسی نیز از مولوی تا سعدی، همگی بخشش را دارویی شفابخش برای آلام فردی و اجتماعی میدانستند. امروز، جامعهای که میخواهد سالم، تابآور و مهربان باشد، باید دوباره به یاد آورد که عفو، نه نشانه ضعف، که اوج قدرت انسانی است.
فرهنگها را نهفقط قانون، که عاطفه و اخلاق نگه میدارد. جامعهای که کینههای انباشته را، چون گنجینهای خطرناک در دل خود نگاه میدارد، بیتردید در برزخ نزاعهای مزمن و خشونتهای پنهان و آشکار خواهد سوخت. از اختلافهای خانوادگی تا نزاعهای اجتماعی، ریشه بسیاری از بحرانها در فقدان روحیه گذشت و مدارا نهفته است.
اگر آموزش و رسانه و نهادهای تربیتی، فرهنگ بخشش را بهعنوان اصل زندگی اجتماعی ترویج دهند، بسیاری از معضلات ازجمله انتقامجویی، خشونتهای خیابانی، گسست نسلی و حتی فسادهای سازمانی کاهش خواهد یافت. بخشش، نهفقط به معنای گذشت از خطای فردی، بلکه الگویی برای رفتار کلان اجتماعی است؛ نوعی تصمیم جمعی برای نجات جامعه از دور باطل انتقام و تفرقه.
هرجا که روحیه بخشش رشد یافته است، نشانههای پایداری و همبستگی نیز تقویت شدهاند. از آفریقایجنوبی پس از دوران آپارتاید گرفته تا تجارب صلحآمیز در رواندا، دنیا نمونههای درخشانی از آثار اجتماعی عفو را در حافظه خود ثبت کرده است.
فراموش نکنیم که نخستین برنده بخشش، خود فرد بخشنده است. کسی که میبخشد، زهر کینه را از رگهای روان خود بیرون میکشد و درعوض، جای آن را به آرامش، امید و حتی سلامتی جسمی و روانی میدهد. پژوهشها نشان دادهاند که افراد بخشنده، از اضطراب، افسردگی و تنشهای ذهنی کمتری رنج میبرند.
بخشش، به معنای تأیید ظلم یا فراموشی درد نیست، بلکه راهی است برای آزادسازی خود از بار خاطرههای سمی. در رواندرمانی نیز «بخشایشدرمانی» یکی از روشهای اثباتشده برای بهبود روابط و درمان اختلالهای عاطفی است. در فضایی که هر فرد با انبوهی از رنجها و دلخوریها روزگار میگذراند، بخشش بهمثابه مهارتی زندگیساز باید آموخته شود؛ مهارتی که نیازمند درک، تمرین، صبوری و گاه حتی شهامت است.
گرچه بخشش از دل انسانها آغاز میشود، ترویج آن بهعنوان یک «فرهنگ عمومی» نیازمند برنامهریزیهای کلان است. در مدرسه، کودک باید بیاموزد که خطا، بخشی از زندگی است و انسانبودن یعنی اشتباهکردن و آموختن و بخشیدن. در رسانه، شخصیتهایی که میبخشند، باید برجسته شوند نه آنهایی که انتقام میگیرند. در خانواده، والدین باید با رفتارشان ببخشند تا فرزندان نیز بهجای انتقام، گفتوگو را انتخاب کنند.
نظام قضایی نیز میتواند با بهرهگیری از ظرفیتهای صلح و سازش، به بخشش سازمانیافته میدان دهد. گاهی یک نگاه مهربان، یک میانجیگری درست و یک عذرخواهی صادقانه، هزار حکم قضایی را بینیاز میکند. فرهنگ بخشش، یعنی فرهنگی که در آن بخشودن نه عجیب که ارزشمند است؛ نه نشانه نادانی، که نمود درایت است، نه عقبنشینی، که پیشدستی برای صلح است.
باید جامعهای بسازیم که در آن، جای کینه، برکت بنشیند. بخشش، بذر محبتی است که اگر در دلها کاشته شود، سایهاش تا نسلها گسترده میشود. اگر میخواهیم فردا، فرزندان ما در کوچههایی بیخطر، در مدارسی بدون خشونت و در سازمانهایی بیتبعیض زندگی کنند، امروز باید بذر بخشش بکاریم. جامعهای که میبخشد، جامعهای است که میماند.