اعلام نامزدهای فیلم‌های مسابقه کوتاه داستانی و پویانمایی‌ جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان ویدئو | احضار وزیر ارشاد به کمیسیون فرهنگی پس از اکران «پیر پسر» نشریه‌ای ویژه کودکان و نوجوانان با سرمقاله‌ای از نفس بازغی منتشر شد شهید آبشناسان در قاب سینما | پروانه ساخت «پارتیزان» صادر شد چند خطر نمایش خانگی که امیرحسین قیاسی را تهدید می‌کند! زمان پخش سریال «پرانتز باز» مشخص شد «نقاب»، سریالی تخصصی در حوزه روان‌پزشکی به زودی در شبکه نمایش خانگی تهیه‌کننده «افسانه سپهر»: هموطنان به شهادت رسیده را فراموش نکنیم پوستر رسمی فیلم «لیپار» منتشر شد + خلاصه داستان موسیقی، زبان همبستگی در جنگ ۱۲ روزه «پسر دلفینی» وارد بازار اسباب‌بازی جهان شد زمان اکران فیلم‌های جشنواره کودک در سراسر کشور اعلام شد جیمزباند بی سلاح شد! + عکس زمان بازپخش سریال یوسف پیامبر در سال ۱۴۰۴ مشخص شد + ساعت پخش و تکرار سریال اکشن-پلیسی «الگوریتم» روی آنتن شبکه سه می‌رود + زمان پخش کافه شهر | خانه‌ای در بولوار الیزابت قسمت جدید «شفرونی» با حضور متین ستوده و سوسن پرور + تیزر نگاهی به نمایشگاه موسیقی «روزبه» در نگارخانه فردوسی مشهد | نوای سازهای اصیل خراسانی «پریناز ایزدیار» در فیلم «بُن سای» علی بهراد + عکس جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره «شما می‌توانید» ایتالیا به بازیگر ایرانی رسید
سرخط خبرها

فرقی ندارد، روح جنگل باش

  • کد خبر: ۳۴۹۷۷۵
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۳
فرقی ندارد، روح جنگل باش
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

قبل از اینکه انسانی بر پهنه گرده دیواره غاری چیزی بنگارد، ران آهو و تیهویی به نیش بکشد، در تلألوی روشنای آتشی گرم، در فراسوی کوه‌ها و جنگل‌های یله بر آن، در فرادست رود تجن، گرگی سپید می‌زیست که هیر نام داشت، چشم‌هایی شعله‌ور، زوزه‌هایی جگربترکان و نگاهی تا عمق و در پایین‌دست تجن در میان انبوه افرا‌ها و گردو‌ها و سپیدار‌ها گرگی دیگر می‌زیست حبری رنگ و تیره که آرام بود و ساکت. چشم‌های درشت تیله‌ای داشت و وقتی راه می‌رفت انگار سایه‌ای بود که بر برگ‌ها می‌خزید، هردو رئیس قبیله‌شان بودند و قلمرویی داشتند و در مختصاتی که با ادرارشان تعیین کرده بودند شکار می‌کردند و زندگی و زاد و ولد ... هرجای این جنگل که گام بر می‌داشت نسیم زوزه یکی از این دو‌گرگ هم بر دوشش سوار بود و می‌رفت. تا آن زمستان لعنتی. تا آن زمستانی که غذا کم شد و نایاب، تا آن زمان که جنگل دستش تنگ شد و از غذا خبری نبود.

گرگ بالای تجن به گرگ پایین تجن پیام داد که نمی‌شود، این جنگل یک حاکم می‌خواهد، بالا و پایین ندارد جنگل باید قلمرو یک قبیله باشد. نبرد می‌کنیم و هر که برنده شد می‌شود حاکم جنگل. وعده کردند بر بالای کوهی. برای چنگ‌و‌دندان‌کشیدن بر هم، به بلندای کوه وعده بود، قرار بود نزدیک‌ترین جا به ماه بجنگند، بر پایین درخت‌ها خون یکی جاری شود. در پیشانی نبرد بودند که «ره‌دار» گرگ‌نخستین روحش پدیدار شد، گرگی که نوا بود و ندا‌: «بس کنید، شما گرگ نیستید روح و جان جنگلید، نام بگذارید و خودتان پنهان شوید، این‌گونه می‌مانید برای همیشه» و این‌گونه شد که دوبار کلمه جاری شد و از جاری شدن خون جلوگیری کرد، اسم گرگ بالای تجن هیر بود و اسم گرگ پایین‌دست کانی... و همین شد که انسان بعد‌ها این افسانه را شنید و نام آن جنگل وسیع شد هیرکانی. جنگلی با نام دو گرگ و هنوز بعضی مردم در انبوه این جنگل‌ها قدم می‌زنند، صدای ره‌دار را می‌شنوند که به رهگذران می‌گوید از کدامینی؟ تو از قبیله هیری یا کانی؟

این یک افسانه از قبیله گرگ‌ها بود و نقل است که دلیل نام‌گذاری جنگل‌های هیرکانی هم همین است. این داستان را که خواندم و خواندید. دیدم چقدر امروز هم به این گذشتن از قلمرو، از نام، از چپ و راست اصلاح‌طلب و اصولگرا، استقلال و پیروزی و همه گذشتن از دوگانه‌ها نیاز دارد این خاک زرخیز. برف و بهمن جنگ ممکن است همیشه فرو بریزد و ما باید بعد از آن دوازده روز عجیب بیشتر به فکر وجود این سبز انبوه باشیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->