۲۱ میلیون و ۱۰۳ هزار نفر، آمدهاند، این را آمار رسمی اعلام کرده است، همه پیاده نه ولی همه حداقل روزی ۵ هزار قدم برداشتهاند، ماشین حساب میگوید حدود ۱۰۵میلیارد قدم... این چه مغناطیسی است که میتواند ۱۰۰ میلیارد قدم را به سمت و سوی خودش جذب کند؟ این خاصیت چیست؟ این آدمها پی چه میآیند اینجا؟ دنبال چهاند؟
توی این بیست روزی که عراقم بارها و بارها دماسنج ماشین ۶۳ یا ۶۴ درجه سانتیگراد را نشان داد، بارها گوشی موبایل هشدار حرارت بالا داد و خودش خودش را خاموش کرد که منفجر نشود و پیرمرد و پیرزن افغان و ترک و فارس و لر و عراقی و آذربایجانی و آلمانی و لبنانی درست وسط بینالحرمین لبیک یاحسین میگفتند و عین خیالشان نبود که آدماند و آدمها مختصاتی دارند.
شب آخر است که توی کربلایم. چند ساعت دیگر پرواز دارم به ایران و دارم به این فکر میکنم که آخر صفر چه خوب است اگر مشهد باشم، دلم برای امام رضا (ع) خیلی تنگ شده، هرچند آمدنا هم خدمتشان رسیدم و عرض ارادت کردم و اجازه گرفتم و راهی اربعین شدم ولی باز هم دلتنگ حرم و وجود نازنینش هستم.
دارم به این فکر میکنم که چه سری است در محرم و صفر که دو ماه در عزای حسین (ع) و اربعین و مخدرات اشک میریزی و شیون میکنی و میسوزی و آنقدر باید گریه کنی که اشکت به نهایت زلالی و خلوص برسد و بعد اجازه داشته باشی برای امام رضا (ع) گریه کنی و جالبتر اینکه خود امام رضا (ع) میفرماید هرچیز گریهداری که در مسیر زندگیات پدیدار شد گرهش بزن به حسین (ع) و متصلش کن به اندوه او...
محرم و صفر امسال با خون شروع شد، عزیزانمان را منحوسترین و یزیدیترین رژیم کودککش جهان به خاک و خون کشید و عزیزانمان را از ما گرفت، محرم امسال را با دندانقروچه و خشمی مقدس سینه زدیم و در صفر و اربعین با همان خشم گام برداشتیم و لبیک یاحسین (ع) گفتیم، ما درحالی در بینالحرمین به حسین (ع) سلام دادیم که هموطن خوش ذوقی در امور گمشدگان اسم سلامی و طهرانچی و حاجیزاده و باقری و رشید و ... را به مرکز گمشدگان اعلام کرده بود و اسمشان میان بینالحرمین پیچید و ما همه بغض شدیم.
اربعین امسال سرخ بود و غرق اندوه که ما در مسیر اینهمه غذا و میوه و آب و شربت و چای داشتیم و زنان و کودکان و مردمان عزیز و مظلوم غزه نداشتند و کاری از دستمان بر نمیآمد. یک شب میان قدمزدنهایم آرزو کردم کاش نصف همین ۲۱ میلیون نفر راه میافتادیم سمت مرزهای غزه و آزادشان میکردیم. آن حرامزادهها بالاخره یک جایی گلولههایشان تمام میشد و ما فلسطین را آزاد میکردیم.