جایگاه زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در فرهنگ شیعی| از روایت ثواب تا پیوند اجتماعی خراسان رضوی، میزبان ۳۷۵ شهید گمنام در ۱۵۲ نقطه | ۲۶ گلزار شهدا همچنان فاقد یادمان است  گلزار‌های شهدا در آغوش اشک و آب و گلاب | آیین غبارروبی گلزار‌های شهدا در خراسان رضوی برگزار شد (۳ مهر ۱۴۰۴) موشن گرافی | یاران رضا (ع) | سردار شهید علی اصغر حسینی محراب دانشگاه علوم اسلامی رضوی آماده ایجاد رشته‌های رسانه‌ای آیین عمامه‌گذاری طلاب حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم(ع) برگزار می‌شود به یاد سروان خالد حیدری، نخستین شهید خلبان جنگ تحمیلی | آخرین خط جاودانه روی آسمان چشمه فضیلت و برترى گفتاری درباره مسیر کسب رضایت امام زمان (عج) | انتظار علیه ایستایی اکران تصاویر ۱۸ هزار شهید خراسان رضوی در مشهد دعوت از مردم خراسان رضوی برای شرکت در راهپیمایی جمعه‌های خشم و نصر (۴ مهر ۱۴۰۴) «احیا»؛ دانشگاهی معنوی برای نسل بی‌نهایت + فیلم وزیر فرهنگ: شهید سید حسن نصرالله باعث سربلندی شیعیان شده است آستان قدس رضوی اقدام به جذب نیروی خدمت سربازی می‌کند زندگی شهدای منا با جزئیات روایت‌گری شود فضایل و طریقه ختم دعای نادعلی+ متن و ترجمه لزوم انتقال مفاهیم دفاع مقدس با زبان و ابزار روز ثبت ۹۴ درصد اشتغال توسط بسیج سازندگی جانشین فرمانده کل سپاه در مشهد: پیروز قطعی جنگ ۱۲روزه، ملت ایران بود |  نیرو‌های مسلح ایران در آمادگی کامل هستند
سرخط خبرها

پیاده نظام یا سواره نظام؟

  • کد خبر: ۳۵۱۴۰۲
  • ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۹
پیاده نظام یا سواره نظام؟
در راه امام حسین (ع) کارت را که درست انجام بدهی نتیجه خوب است. توی کربلا میزبان و میهمان فرقی نمی‌کند، هرکس مهربان باشد در سفره اباعبدا... (ع) شریک است.

عطا و محسن اصرار داشتند با ماشین برویم و من که تازه عرق عاشورای کربلایم خشک شده بود تصمیم داشتم حتما پیاده بروم. توی مسیر کوفه رأی گرفتیم و من که دیدم داریم می‌بازیم زدم زیر میز و گفتم رأی جمع هرچه باشد من پیاده می‌روم.

دو دسته شدیم، من، برادرم مصطفی، حسین و مهدی صبح زود به جاده زدیم و ده نفر دیگر با یک ون اختصاصی به سمت کربلا رفتند.

هوا سرد بود، جوری که به مغز استخوان نفوذ می‌کرد و ما که تجربه اولمان بود جای خواب درست و درمانی نداشتیم، روز سوم پای مصطفی طوری ورم کرد که مجبور شد با عصا بیاید، تب کرده بود و همه به خاطر اینکه فکر نکند بار سنگین کاروان است پشت سرش راه می‌رفتند.

توی راه دونفر دیگر از آشنایان همراه ما شدند، من صدایم قطع شده بود و کاملا با اشاره حرف می‌زدم.

توی کربلا راه را گم کردیم، راه را گم نکرده بودیم، ولی این‌قدر ازدحام بود که به هر دری می‌زدیم سر از جای نا‌بجا در می‌آوردیم.

اینجور وقت‌ها آدم گیج‌تر هم می‌شود، قند از تعادل خارج شده، فشار بالاست، خستگی توانایی بینایی را پایین می‌آورد و آدم اگر هوشیاری خودش را بازیابی نکند ممکن است دست به کار‌های احمقانه‌ای بزند، مثل مجید (میانه راه به ما پیوسته بود) که گم می‌شد و بعد از نیم‌ساعت توی شلوغی پیدایش می‌کردی که رفته بود از یک سوژه خیلی خیلی دم‌دستی عکس بگیرد. بعد مثل یک نونهال که نمی‌فهمد گم شده می‌رفت و می‌رفت و همه را ساعت‌ها معطل می‌کرد.

نیمه‌شب به محل قرار رسیدیم. لشکر شکست خورده ما که پیاده نظام بود جوری وارد کربلا شد که منتظر بودیم سواره‌نظام با طعنه زیاد به استقبال ما بیاید.

آخر صف ایستادم، نمی‌خواستم با بقیه چشم تو چشم باشم، عطا رسید و برخلاف انتظارم به جای متلک‌پرانی محکم بغلم کرد و گفت: قبول باشه!

قندم تنظیم شد، فشارم درست بود و مغزم انگار کار افتاد. بغلش کردم. بغض کرده بودم! کوله‌پشتی‌ام را گرفت و من را به اتاق برد. بهم آمپول زد و گذاشت که ساعت‌ها بخوابم.

بیدار که شدم به این فکر کردم که چه فرقی می‌کند پیاده بروی یا سواره؟ چه فرقی می‌کند چه‌کار می‌کنی؟ در راه امام حسین (ع) کارت را که درست انجام بدهی نتیجه خوب است. توی کربلا میزبان و میهمان فرقی نمی‌کند، هرکس مهربان باشد در سفره اباعبدا... (ع) شریک است.

عطا کارش را درست انجام داد، کاش یکی بود که از کاروان اسرا میزبانی کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->