اعضای ستاد تدبیر مدتی دنبال مدیرعامل گشتند تا اینکه آقای انتظاری که در دوره پژمان، مدتی معاون مالی شهرداری مشهد بود، به این سِمت منصوب و آقای زارعصفت هم رئیس هیئتمدیره شد.
هم رئیس هیئتمدیره با توجه به آشنایی دیرینهای که با هم داشتیم و هم مدیرعامل با توجه به ارتباطات قبلی که در شهرداری داشتیم و همشهری هم بودیم، بهطورمرتب با من در ارتباط بودند. آنها رویکردی تبلیغی و تبیینی داشته و توجه به مطالبات سهامداران را در دستورکار داشتند؛ همچنین تلاش میکردند رابطه پدیده را با اعضای شورای شهر و شهردار شاندیز
تلطیف کنند و درعینحال با توجه به صدور پایانکار برای جذب منابع مالی، تلاش میکردند با تبلیغات میدانی و رسانهای، توجهها و اعتماد را به پدیده جلب کنند تا آنکه بالاخره با تلاشهای زیاد و با تخصص مالی که مدیرعامل داشت، یک خط اعتباری با حمایت وزارت کشور و ستاد تدبیر و تأمین وثایق شکل گرفت. سهچهارمیلیارد تومان را خرج ساخت غولهایی از شخصیتهای کارتونی و فانتزی و نصب در سنگفرش پدیده کردند و مراسم باشکوهی برای آغاز فعالیتهای عمرانی ساختمان لورایز و چند جای دیگر برگزار کردند؛ ولی هرجا که شروع به کار میکردند، عدهای ایراد میگرفتند که چرا آنجا؟ فلانجا مهمتر است.
خوشبختانه در ایام مدیریت آنان تمام ساختوسازهای یکمیلیون و ۱۰۰ هزار مترمربعی دارای پایان کار و امتیاز آب مصرفی ۳ میلیون مترمکعبی در سال از شرکت آبوفاضلاب استان دریافت شد.
همچنین خط انتقال برق با مصرف حداکثری ۶۰ مگاوات اجرا و بیش از ۳۰ پیمانکار و مشاور جزء و کل در مجموعه فعال شدند.
با توجه به اینکه بخشی از ادعاها و تهدیدهای مالی نسبت به مجموعه برطرف شده بود، ظرفیتهایی برای بهرهبرداری در هایپرمارکت، شاپینگ و خیابان سنگفرش فعال شد. یادم هست که برای راهاندازی بازار غذا در سنگفرش با مخالفتهای شدیدی از طرف اصناف و بهداشت مواجه شدیم، ولی در جلسهای که بدین منظور برگزار کردم، با قاطعیت از کار پدیده دفاع و قرار شد بهداشت تمام پروتکلهای مصوب را اعمال کند. باید به هر طریقی رونق را به آنجا برمیگرداندیم و اعتراضها را مدیریت میکردیم؛ انتخاب بین بدوبدتر. با این اقدامات پیشبینیها این بود که بایستی در کارشناسی حداقل روی ۲۰ هزارمیلیارد تومان ارزش سرمایهگذاری برای پدیده برآورد کرده و برای ورود به بورس، اقداماتی را شروع کنند.
در ملاقاتی که به اتفاق ائمه جمعه با حاجآقای علمالهدی داشتیم، وقتی صحبت از پدیده شد، ایشان به شوخی یا جدی معتقد بود پدیده به نفرین امامرضا(ع) گرفتار شده و نجات نخواهد یافت؛ مگر آنکه آنجا را تبدیل به بیمارستان کنند. ولی این کاربری اصلا در این پروژه معنا پیدا نمیکرد و کسی نمیدانست چطور این موضوع را به حاجآقا بگوید که بدتر از بد نشود.
درعین حال، انتظاری که منتسب به اصولگرایان بود و ارتباطات خوبی با همه از راست و چپ و میانه داشت، بیشتر به کار اصالت میداد و با فعالیت و پرهیز از حواشی، موجب آرامش نسبی اوضاع شده بود و تجمعات اعتراضی سهامداران با فاصله و اندک بود. تعریف میکرد روزی در هیئت نظارت انتخابات استان حرفهایی زده و رئیس که روحانی اصولگرایی بوده، با تغیر به او گفته اصلاحطلب شدهای؟
بالاخره پس از مدتها بلاتکلیفی، نخستین جلسه دادگاه پدیده هم شنبه ۲۲ اردیبهشت سال ۹۸ برگزار شد. برخی به طنز میگفتند شهر رؤیایی پدیده واقعاً رؤیایی بوده که پهلوان قولش را داده بود، نه واقعیت. پهلوان هم به صراحت در دادگاه از سهامداران عذرخواهی کرد و گفت دیپلمردی است و نباید وارد کاری با این حجم که تخصصی در آن نداشته، میشده است.
هم دادستان مشهد و هم برخی متهمان که همکار و یار غار او در زمان اوج بودند و هم شاکیان، مدعی بودند پهلوان خودش قیمت سهام را تعیین میکرده و زمانی که قیمت سهام کاهش مییافته، عوامل خودش را وارد میکرده تا قیمت سهام تنزل پیدا نکند. تازمانی که ارزش سهام را از ۱۰۰ تکتومانی به ۱۰ و ۱۲ هزار تومان رساندهاند.
دادستان میگفت مابه آنان تذکر دادیم، ولی مدیران پدیده کوتاه نیامدند و بر میزان تبلیغات خود افزودند که موجب خسارت و ازبینرفتن سرمایه مردم شد؛ درحالیکه قیمت و ارزشگذاری سهام باید از طریق سازمانهای رسمی و بورس انجام گیرد. این تقریبا خلاصه کیفرخواست او علیه عوامل پدیده و درنتیجه اخلال آنان در نظام اقتصادی کشور بود.
سرانجام پنجم مردادماه همان سال پس از برگزاری ۱۶ جلسه دادگاه، حکم پرونده قضایی ۱۲۰ جلدی شرکت پدیده با ۲۲ متهم و افزون بر ۱۳۶ هزار شاکی اعلام و «محسن پهلوانمقدم» به تحمل حبس ابد و محکومیت دائم از هرگونه خدمات دولتی، «محمدرضا محمدی» به تحمل ۲۵ سال حبس، «محمدرضا ریاحی» به تحمل ۲۰ سال حبس و محرومیت دائم از هرگونه خدمات دولتی، علیرضا یزدانیلنگرودی، مجید کریمیان، احسان محسنیثانی، حسن عیدیزاده، محمدرضا نجفی، محمود سینیچی هرکدام به ۱۵ سال و امیر سالاری، سعید رضایی، محمد دهقانیفیروزآباد، احمد برومند، شهابالدین کاظمزاده، اسماعیل وفایی، عباس عبداللهزادهطبسی، احسان بنایی و جعفر مختاریقدیم، هر کدام به تحمل ۲ سال حبس محکوم شدند. همچنین برای «حسن میربمانی»، «محمد وحیدیشعرباف» و «محمد رفائینجارانطبسی» حکم برائت صادر شد. مردم در تمام مدت دادگاه اخبار آن را بهدقت و با جزئیات پیگیری میکردند و حسی مبهم و و دوگانه داشتند که آیا آنان مستحق چنین خفت و مجازاتی بودند یا نه؟
در عید همان سال هم نمایشهای زیبایی را در سنگفرش اجرا کردند که توجهها را جلب و پاخور پدیده را بالا برد که چندین نفر با پیامکهای تهدیدآمیز از من خواستند آن نمایشها را که مغایر با ارزشها میپنداشتند، قطع کنم؛ ولی توجهی نکرده و یکبار هم تلفنی با خانمی که خیلی توهینآمیز صحبت کرد، به شدت پرخاش کردم و از او خواستم در کاری که ربطی به او ندارد، دخالت نکند. او هم بیشتر تهدید و برایم ابرازتأسف کرده و تلفن را قطع کرد. در همانروزها، بازدیدی به اتفاق اعضای شورای شهر و شهردار شاندیز و برخی رؤسای ادارات از پدیده داشتیم. یکباره یکی از اعضای شورای شهر خودش را به من رساند و با حالتی بهشدت ناراحت، گلایه کرد که آقای فرماندار! شما هی به ما میگویید به پدیده کمک کنیم، میبینید تا شما از جمع مدیران پدیده جدا شدید، یکی از آنان فکر نمیکرد من پشتسرش هستم، گفت یکعده دهاتی شورا شدهاند و برای ما تعیینتکلیف میکنند. در جمع، رو به آقای انتظاری از او خواستم به آن مدیر که شناختهشده و چنین حرفی هم از او بعید نبود، تذکر بدهد. او هم به اعضای شورا قول داد که بهشدت برخورد خواهد کرد و خوشبختانه به خیر گذشت.
پس از چند سال که استاندار، رزمحسینی، برای اولینبار به بازدید پدیده آمدند، ما چندین جلسه حتی شورای اداری شهرستان را آنجا برگزار کردیم که پدیده تقویت شود. در هفته جانباز رئیس بنیاد شهید را که به دنبال تدارک ناهار برای جانبازان بود، به آقای انتظاری حواله دادم و او قبول کرد همه را با جوجهکباب پذیرایی کند. این کار را برای تلطیف وجه پدیده هم خوب میدیدم، چون برخی آنجا را فقط برای عده خاصی قلمداد میکردند. آقای انتظاری در جایی آقای جهانبخش را هم دیده و او را هم دعوت کرده بود که به ضیافت جانبازان بیاید. جهانبخش وقتی متوجه شد غذا جوجه است، اعتراض کرد که این پذیرایی نه در شأن جانبازان و نه در شأن پدیده است؛ چرا شیشلیک ندادهاید؟ با این برخورد او میهمانی به کاممان تلخ شد، ولی به رویمان نیاوردیم و لبخند تصنعی زدیم و در کنار جانبازان و خانوادههایشان ناهار را خوردیم، ولی اعصاب من و انتظاری حسابی به هم ریخته بود. دو روز از مراسم جانبازان گذشته بود که آقای دل آسایی (مسئول امور اجتماعی فرمانداری) زنگ زد و پرسید از آقای انتظاری خبر داری؟ گفتم نه، بعد از مراسم جانبازان ندیدمش، گفت در بیمارستان بستری شده و حالش خوب نیست، ممنوعالملاقات است. او هم نمیدانست بیماری چیست. با خودم گفتم حتماً خیلی برایش کلاس گذاشته و قرنطینهاش کردهاند که زودتر خوب شود، شایعه هم کردهاند حالش خوب نیست که دوروبرش شلوغ نشود و بیتفاوت شدم؛ ولی متأسفانه دو روز بعد در کمال ناباوری، او که به سلامت و قبراقی و لبخند همیشگیاش رشک میبردم، فوت کرد. کل نفس ذائقهالموت