سید عمار حکیم با تولیت آستان قدس رضوی دیدار کرد دیدار تولیت آستان قدس رضوی با خانواده شهدای اقتدار (۱۶ شهریور ۱۴۰۴) مشهد، میزبان سی‌ودومین جشنواره فرهنگی‌هنری قرآن و عترت دانشجویی امروز نیازمند به فقه حکمرانی هستیم ورود وقف به حوزه دفاعی کشور یادواره شهدای کارمند در هفته دفاع مقدس برگزار می‌شود تشرف یک‌هزار زائر ایرانی به حج عمره از ابتدای مهرماه ۱۴۰۴ لزوم توجه به محتوای اثرگذار حوزه دفاع مقدس و مقاومت در آموزش و پرورش بازگشت به آموزه‌های پیامبراسلام(ص) و امام‌رضا(ع)، راه برون‌رفت از بحران‌های امروز است همزمان با هفته وحدت جلد سوم مجموعه «۳۶۶ روز با پیامبر عزیزمان» منتشر می‌شود موضوعات مرتبط با مسجد در قوانین برنامه هفتم توسعه دیده نشده است آغازبه‌کار دهمین نمایشگاه کتب حوزوی و معارف اسلامی با حضور ۱۷۰ ناشر در مشهد ایوان مقصوره مسجد گوهرشاد میزبان برگزاری محافل قرانی در هفته وحدت چگونه کلام، باور و رفتار می‌سازد؟ همه؛ زیر پرچم اسلام | نگاهی به وحدت اسلامی از منظر سخنان و سیره علمای شیعه ثبت بزرگ‌ترین موقوفه کشور در مشهد سرمایه‌گذاری ۵۹۵ میلیارد تومانی موقوفات خراسان رضوی در پروژه‌های اقتصادی لزوم توجه به نیاز‌های نسل جوان در جشنواره‌های رضوی برگزاری جشن‌های وحدت در ۴ نقطه مشهد هم‌زمان با میلاد پیامبر اعظم(ص) + جزئیات ماه سرخ و نماز آیات برای طولانی‌ترین ماه‌گرفتگی قرن در حرم مطهر امام رضا(ع) + جزئیات
سرخط خبرها

یک کاسه نبات زعفرانی

  • کد خبر: ۳۵۲۶۱۰
  • ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۵۰
یک کاسه نبات زعفرانی
حالا درست یک سال گذشته. حاجتم توی بغلم به خواب رفته. من چقدر بدهکارم. چقدر از این حاجت‌ها روی دستم گرفته‌ام و از این آستان بیرون رفته‌ام و توی روزمرگی زندگی فراموش کردم.

آخرین جرعه شیر را که پایین می‌دهد با چشم‌های نیمه‌باز لبخند کوتاهی می‌نشیند روی لبش و بعد با قطره سفیدی گوشه دهانش، به خواب می‌رود. امروز دقیقا سه‌ماهه شده. پارسال همین وقت تابستان بود که با دل‌شوره و بلاتکلیفی آمده بودم روی همین فرش‌های لاکی صحن انقلاب نشسته بودم، منتظر پیامک آزمایشگاه. رفته بودم یک آزمایشگاه شبانه‌روزی و گفته بود نتیجه آزمایش بارداری، سه ساعت دیگر آماده می‌شود.

روی همین فرش‌ها بود که زانوهایم را بغل گرفته بودم و دل توی دلم نبود. پرتاب شده بودم به قبل‌تر. خیلی قبل‌تر از آن روز. به زمانی که در مستأصل‌ترین حالت ممکن، می‌آمدم، کفش‌هایم را می‌زدم زیر بغلم، راه می‌افتادم سمت ضریح و آرام آرام با هر گامی که جلوتر می‌رفتم، اشک هایم مثل دانه تسبیح پایین می‌افتاد. همیشه یک جایی زیر قبه‌اش پیدا می‌کردم و سر می‌گذاشتم روی مرمر خنک دیوار‌ها و بی‌زیارت‌نامه، بی‌صلوات خاصه، بی‌حرف، بی‌واژه، دامنش را سفت می‌چسبیدم. 

همانجا بالاخره یک روز، دلم از دست افتاد روی زمین سنگ‌فرش روضه منوره و هزار تکه شد. همانجا یقین کردم این آخرین بار است که دست خالی به خانه برمی‌گردم. شب قبل از زایمان، عین آدم‌هایی که آماده یک سفر طولانی می‌شوند، باز برگشتم همانجا. سرم را گذاشتم روی دیوار. زل زدم به میخک‌های بالای ضریح و همه چیز را سپردم به لطافت نگاهش.

حالا درست یک سال گذشته. حاجتم توی بغلم به خواب رفته. من چقدر بدهکارم. چقدر از این حاجت‌ها روی دستم گرفته‌ام و از این آستان بیرون رفته‌ام و توی روزمرگی زندگی فراموش کردم تکه‌های دلم کجا زمین ریخت و هزار تکه شد و باز دوباره برگشتم. عین آهوی رمیده. توی عالم همسایگی، من آن خانه ته کوچه بودم که کاری به کار همسایه‌اش نداشت. سرش را گرم مشغولیات زندگی خودش کرده بود. یک بار توی سلام، پیش دستی نکرد. همیشه شرمنده لبخند همسایه دیوار‌به‌دیوار خانه‌اش شده. بار‌ها کاسه‌اش پر شده و باز چینی بند خورده خالی‌اش را برده گذاشت پشت در خانه همسایه.

پسرک دارد بیدار می‌شود. پلک‌هایش را که از هم باز می‌کند، نقش گلدسته‌ها می‌افتد توی نی نی چشمانش. خنده پهنی می‌نشیند روی لبش. او، یک کاسه نبات زعفرانی است که از همسایه‌ام به من رسیده. قند مکرر است. توی کاسه‌ام را با کدام ذکر پر کنم که جبران مهربانی‌هایش باشد؟ دست به دامن کدام زیارت‌نامه شوم تا بداند چقدر دوستش دارم؟ دست‌هایم خالی است، اما تا همان روزی که برای خداحافظی آخر به اینجا برگردم، به لطف تمام نعمت‌هایی که این سال‌ها در کاسه چینی دلم ریخته است، هرجای دنیا که باشم، رو به سمت خراسان می‌ایستم و همه چیز را می‌سپارم به لطافت نگاهش. انگار هنوز دارم به میخک‌های بالای ضریح نگاه می‌کنم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->