اعلام محدودیت‌های ترافیکی راهپیمایی ۱۳ آبان در مشهد رشد دوباره گردشگران خارجی پس از افت ناشی از جنگ ۱۲ روزه | گردشگری سلامت راهی برای مقابله با ایران‌هراسی ویدئو | بارش نخستین باران پاییزی در حرم مطهر رضوی (۱۲ آبان ۱۴۰۴) اعتراف سارق به ۳۶ فقره سرقت قطعات خودرو در مشهد | مالخر در خواجه‌ربیع دستگیر شد (۱۲ آبان ۱۴۰۴) راهکار‌هایی برای فراموشی و عبور از یک رابطه پس از جدایی | خداحافظی بدون درد استقرار تیم‌های اورژانس پیش‌بیمارستانی در مسیر راهپیمایی ۱۳ آبان (۱۴۰۴) سرمای ماندگار در کمین مشهد (۱۲ آبان ۱۴۰۴) حکم قصاص متجاوز به عنف در میناب اجرا شد + جزئیات پرونده متهم (۱۲ آبان ۱۴۰۴) تحصیل ۲۱۲ هزار دانش‌آموز عشایری در ۷ هزار مدرسه کشور | توسعه عدالت آموزشی در مدارس عشایری در اولویت است + فیلم جریمه ۲ برابری برای رانندگان ناوگان عمومی | ۱۰ نمره منفی برای عبور از چراغ قرمز پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۱۲ آبان ۱۴۰۴) | بارش برف و باران در برخی نقاط استان اسامی تعدادی از محصولات تزریقی زیبایی غیرمجاز منتشر شد (۱۲ آبان ۱۴۰۴) کدام‌یک برای کاهش فشار خون مفید است؛ آب چغندر یا آب انار؟ اهدای اعضای جوان مرگ مغزی در مشهد، نجات‌بخش زندگی ۶ بیمار شد (۱۲ آبان ۱۴۰۴) گلایه داوطلبان آزمون سیستمی دوره های نوین تدریس از اختلال در سامانه آزمون تربیت مربی فنی وحرفه ای چرا مدارس مشهد با وجود آلودگی زیاد هوا امروز (دوشنبه، ۱۲ آبان ۱۴۰۴) تعطیل نشد؟ گلایه های مردم از وقفه توزیع شیر در مدارس مشهد و خبر خوب آموزش و پرورش | بازگشت شیر به مدرسه حذفیات کنکور سراسری ۱۴۰۵ مشخص شد آلودگی هوای مشهد بر اثر فعال‌شدن کانون «قره قوم» ترکمنستان (۱۲ آبان ۱۴۰۴) ۲۱۶ تن برنج احتکاری در جنوب تهران کشف شد (۱۲ آبان ۱۴۰۴) ادامه واریز معوقات حقوق فروردین‌ماه بازنشستگان تأمین اجتماعی (۱۲ آبان ماه ۱۴۰۴) +جزئیات کاهش تخلفات با دوره‌های آموزشی برای رانندگان متخلف در مشهد | سبقت آموزش از جریمه علائم هشداردهنده دیابت در زنان و مردان چگونه است؟ چوپان دروغگو توسط تیم تجسس پاسگاه انتظامی توس مشهد دستگیر شد پلیس مشهد با ورود به باغ اوباش، از یک دعوای خونین جلوگیری کرد | قداره بندها در بند پلیس اولین ویزیت دندانپزشکی کودک باید تا یک‌سالگی انجام شود خمیردندان زغالی واقعاً برای درخشندگی دندان مؤثر است؟ بررسی وضعیت آب، فاضلاب و نور کلاس‌ها در بازرسی مدارس | ممنوعیت عرضه فست‌فود و برخورد با متخلفان خطر ابتلا به کووید در کودکان پس از عفونت دوم، ۲برابر می‌شود
سرخط خبرها

تلخ و شیرین‌های شب چله‌ای در زیرزمین

  • کد خبر: ۳۶۰۳۷۵
  • ۳۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۳۷
تلخ و شیرین‌های شب چله‌ای در زیرزمین
در هشت سال دفاع مقدس، استان کرمانشاه از روز اول تا آخرین روز، درگیر جنگ زمینی و هوایی بود. حتی پس از پذیرش قطعنامه هم رزمندگان در حمله منافقین در عملیات مرصاد به دفاع از خاک میهن شتافتند.
شبنم کرمی
نویسنده شبنم کرمی

در هشت سال دفاع مقدس، استان کرمانشاه از روز اول تا آخرین روز، درگیر جنگ زمینی و هوایی بود. حتی پس از پذیرش قطعنامه هم رزمندگان در حمله منافقین در عملیات مرصاد به دفاع از خاک میهن شتافتند.

۳۰ آذر ۱۳۶۵ را هنوز خاطرم هست. پدرم جبهه بود و مادر برای دل‌خوشی من و برادرم و برای اینکه جای خالی بابا را کمتر احساس کنیم از ظهر مشغول تدارک خوراکی‌های شب‌چله بود. قرار شد خانواده عمو و خاله هم آن شب پیش ما باشند و یک دورهمی کوچک داشته باشیم. عصر مامان آش رشته را بار گذاشت و برای خرید نان بیرون رفت. در آن روز‌ها نانوایی‌ها بسیار شلوغ بودند و صف‌های طولانی، انتظار برای تهیه نان را گاهی به بیش از یک ساعت می‌رساند.

آن زمان من ۱۰ ساله و برادرم پنج‌ساله بود. به‌خواسته مادر، شروع به چیدن خوراکی‌ها در سینی بزرگ مسی روی کرسی کردیم. ساعتی گذشت، بارش برفی سنگین آغاز شد، هوا رو به تاریکی می‌رفت، اما آسمان سرخ و روشن بود.

 تلویزیون را روشن کردیم و منتظر آغاز برنامه کودک بودیم که یک‌باره پیام «توجه! توجه! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است...» توی گوشمان با صدای آژیر سوت کشید، بلافاصله برق قطع شد، صدای شلیک ضدهوایی‌ها بی‌وقفه به گوش می‌رسید. من و برادرم در میانه تاریکی و ترس یکدیگر را در آغوش کشیدیم و بی‌صدا اشک می‌ریختیم. بدون اینکه حرفی بزنیم هر دو به یک موضوع فکر می‌کردیم؛ «مامان»

ترسِ از دست دادنش قلبمان را به تپش درآورده بود. صدای انفجاری نسبتا نزدیک و لرزش زمین و شیشه پنجره‌ها باعث شد دو نفری در همان حالت با صدای بلند شروع به گریه کنیم. انفجار دوم قدرت حرکت را از ما گرفته بود و به تنها چیزی که فکر نمی‌کردیم رفتن به زیرزمین برای پناه گرفتن بود. انگار زمان کش می‌آمد و مرگ را با تمام وجود حس می‌کردیم. در آن لحظات، فقط زندگی و سلامتی مادر را از خدا می‌خواستیم.

به‌خاطر سرمای استخوان‌سوز هوا همه در و پنجره‌ها بسته بود، اما در میان آن همه صدای ترسناک احساس کردم کوبش مشتی را بر در خانه می‌شنوم. گوشم را تیز کردم. اشتباه نمی‌کردم، دویدم و باعجله در را باز کردم و در آغوش مادر که نفس‌زنان سبد قرمزرنگ پلاستیکی نان را در دست داشت پریدم و محکم دستم را دورش حلقه کردم. سرم را بوسید و آرام گفت: «نترسین! آمدم.»

آژیر زرد به‌صدا درآمد، مامان چراغ نفتی را روشن کرد، نان‌ها را با آرامش تا زد و در سفره پارچه‌ای پیچید و در جا نانی پلاستیکی گذاشت. ساعتی بعد مهمان‌ها کم‌کم رسیدند. به پیشنهاد مادرم بساط شب چله را به زیرزمین بردیم. یک بخاری نفتی کوچک در زیرزمین داشتیم که بابا برای این روز‌ها پیش‌بینی کرده بود، آن را روشن کردیم و عمو لحاف کرسی را هم آورد.

شب‌چله ما با دل‌تنگی نبود بابا، در زیرزمینی سرد با نقل قصه‌های دیو‌ها و پریان، گاهی حرف‌های یواشکی درباره خرابی‌ها و کشته و زخمی‌های بمباران آن روز که گوش ما بچه‌ها را تیز می‌کرد و در آخر هم تفالی به حضرت حافظ که نوید صبحی روشن را می‌داد برگزار شد.

البته بعد‌ها از اخبار شنیدم که در یلدای ۱۳۶۵ کرمانشاه، بعثی‌ها، صد‌ها نفر از همشهریانم را پای سفره شب‌چله در خانه‌هایشان، شهید و زخمی کردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->