سال ۱۴۰۳ خشک‌ترین سال کشور در سه دهه اخیر ویدئو | رئیس پلیس راهور استان خراسان رضوی: زیرساخت‌های شهر مشهد با ترافیک همخوانی ندارد! معاون سیاسی و اجتماعی استانداری خراسان رضوی: وضعیت منابع آبی جنوب خراسان رضوی بسیار وخیم است معوقات فروردین بازنشستگان دارای حقوق بالای ۲۰ میلیون تومان واریز شد (۲۱ مهرماه ۱۴۰۴) درباره آپارتمان‌نشینی و جرمی به نام «مزاحمت همسایه » | دوستی بین دیوارهای مشترک یادی از دکتر غلامحسین مصاحب، پدر ریاضیات نوین ایران | بازآفرین زبان اعداد ثبت ۱۳۳ زلزله در کشور طی هفته دوم مهرماه ۱۴۰۴ تأکید دادستان تهران بر افزایش نظارت‌ها بر بازار بالارفتن سن بارداری در مادران، ریسک تولد کودکان دارای سندرم‌داون را افزایش می‌دهد سقوط از ارتفاع باعث فوت یک دانشجو در تبریز شد (۲۱ مهر ۱۴۰۴) هشدار درباره واکسن تقلبی گارداسیل ۹ به فرم ویال تربیت نسل مسئول در قبال محیط زیست، مأموریت آموزش و پرورش است دستگیری سارق باغ‌ویلا‌های شمال مشهد با ۲۰ فقره سرقت (۲۱ مهر ۱۴۰۴) هشدار پلیس فتا به پیامک‌های جعلی قطع برق پیش‌بینی رگبار باران در نوار شمالی کشور (۲۱ مهر ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۲۱ مهر ۱۴۰۴) | تداوم تابستان در واپسین روز‌های ماه‌ِ مهر اهدای اعضای بانوی مرگ مغزی در مشهد به ۶ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۱ مهر ۱۴۰۴) اسامی برخی تنقلات غذایی غیرمجاز منتشر شد (۲۱ مهر ۱۴۰۴) ورود هیئت‌رئیسه مجلس به مشکل تأخیر پرداخت هزینه‌های بیمه تکمیلی بازنشستگان تأمین‌اجتماعی رئیس محیط زیست سازمان برنامه و بودجه کشور: اعتبارات فعلی دولت پاسخگوی هدف کاهش هدررفت آب نیست ماجرای نوزادی ۳ماهه که والدینش او را نمی‌خواهند | دست ردّ زوج جوان به هدیه بهشتی پاسخ مسئولان به تقاضای شهروندان برای شفافیت درخصوص سرنوشت اقلام توقیفی: اول آزمایش، بعد ورود به بازار یا امحا چند نکته مهم درباره مصرف استامینوفن در دوران بارداری با این ۶ کربوهیدرات عالی، چربی‌های شکمی خود را آب کنید و لاغر شوید چرا آمپول‌های لاغری بدون نسخه خطرناک است؟ دندانپزشکی‌های طرف قرارداد بیمه آسیا در غرب تهران کارگروه اضطرار آلودگی هوای مشهد شاید امروز (۲۱ مهرماه ۱۴۰۴) تشکیل شود ثبت‌نام نزدیک به ۱۵ هزار دانش‌آموز ایرانی بدون مدارک هویتی طی ۲ روز گذشته (۲۱ مهر ۱۴۰۴) طرح های آبخیزداری و مزایای آن معطل اعتبارات مناسب است | یک تخصیص اعتبار نصفه و نیمه
سرخط خبرها

تلخ و شیرین‌های شب چله‌ای در زیرزمین

  • کد خبر: ۳۶۰۳۷۵
  • ۳۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۳۷
تلخ و شیرین‌های شب چله‌ای در زیرزمین
در هشت سال دفاع مقدس، استان کرمانشاه از روز اول تا آخرین روز، درگیر جنگ زمینی و هوایی بود. حتی پس از پذیرش قطعنامه هم رزمندگان در حمله منافقین در عملیات مرصاد به دفاع از خاک میهن شتافتند.
شبنم کرمی
نویسنده شبنم کرمی

در هشت سال دفاع مقدس، استان کرمانشاه از روز اول تا آخرین روز، درگیر جنگ زمینی و هوایی بود. حتی پس از پذیرش قطعنامه هم رزمندگان در حمله منافقین در عملیات مرصاد به دفاع از خاک میهن شتافتند.

۳۰ آذر ۱۳۶۵ را هنوز خاطرم هست. پدرم جبهه بود و مادر برای دل‌خوشی من و برادرم و برای اینکه جای خالی بابا را کمتر احساس کنیم از ظهر مشغول تدارک خوراکی‌های شب‌چله بود. قرار شد خانواده عمو و خاله هم آن شب پیش ما باشند و یک دورهمی کوچک داشته باشیم. عصر مامان آش رشته را بار گذاشت و برای خرید نان بیرون رفت. در آن روز‌ها نانوایی‌ها بسیار شلوغ بودند و صف‌های طولانی، انتظار برای تهیه نان را گاهی به بیش از یک ساعت می‌رساند.

آن زمان من ۱۰ ساله و برادرم پنج‌ساله بود. به‌خواسته مادر، شروع به چیدن خوراکی‌ها در سینی بزرگ مسی روی کرسی کردیم. ساعتی گذشت، بارش برفی سنگین آغاز شد، هوا رو به تاریکی می‌رفت، اما آسمان سرخ و روشن بود.

 تلویزیون را روشن کردیم و منتظر آغاز برنامه کودک بودیم که یک‌باره پیام «توجه! توجه! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است...» توی گوشمان با صدای آژیر سوت کشید، بلافاصله برق قطع شد، صدای شلیک ضدهوایی‌ها بی‌وقفه به گوش می‌رسید. من و برادرم در میانه تاریکی و ترس یکدیگر را در آغوش کشیدیم و بی‌صدا اشک می‌ریختیم. بدون اینکه حرفی بزنیم هر دو به یک موضوع فکر می‌کردیم؛ «مامان»

ترسِ از دست دادنش قلبمان را به تپش درآورده بود. صدای انفجاری نسبتا نزدیک و لرزش زمین و شیشه پنجره‌ها باعث شد دو نفری در همان حالت با صدای بلند شروع به گریه کنیم. انفجار دوم قدرت حرکت را از ما گرفته بود و به تنها چیزی که فکر نمی‌کردیم رفتن به زیرزمین برای پناه گرفتن بود. انگار زمان کش می‌آمد و مرگ را با تمام وجود حس می‌کردیم. در آن لحظات، فقط زندگی و سلامتی مادر را از خدا می‌خواستیم.

به‌خاطر سرمای استخوان‌سوز هوا همه در و پنجره‌ها بسته بود، اما در میان آن همه صدای ترسناک احساس کردم کوبش مشتی را بر در خانه می‌شنوم. گوشم را تیز کردم. اشتباه نمی‌کردم، دویدم و باعجله در را باز کردم و در آغوش مادر که نفس‌زنان سبد قرمزرنگ پلاستیکی نان را در دست داشت پریدم و محکم دستم را دورش حلقه کردم. سرم را بوسید و آرام گفت: «نترسین! آمدم.»

آژیر زرد به‌صدا درآمد، مامان چراغ نفتی را روشن کرد، نان‌ها را با آرامش تا زد و در سفره پارچه‌ای پیچید و در جا نانی پلاستیکی گذاشت. ساعتی بعد مهمان‌ها کم‌کم رسیدند. به پیشنهاد مادرم بساط شب چله را به زیرزمین بردیم. یک بخاری نفتی کوچک در زیرزمین داشتیم که بابا برای این روز‌ها پیش‌بینی کرده بود، آن را روشن کردیم و عمو لحاف کرسی را هم آورد.

شب‌چله ما با دل‌تنگی نبود بابا، در زیرزمینی سرد با نقل قصه‌های دیو‌ها و پریان، گاهی حرف‌های یواشکی درباره خرابی‌ها و کشته و زخمی‌های بمباران آن روز که گوش ما بچه‌ها را تیز می‌کرد و در آخر هم تفالی به حضرت حافظ که نوید صبحی روشن را می‌داد برگزار شد.

البته بعد‌ها از اخبار شنیدم که در یلدای ۱۳۶۵ کرمانشاه، بعثی‌ها، صد‌ها نفر از همشهریانم را پای سفره شب‌چله در خانه‌هایشان، شهید و زخمی کردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->