مادر است دیگر، هنوز هم آن خاطرات برایش تازه است انگار همین دیروز بود که پسرش به دنیا آمد. حمید درخشانی از دوران کودکی درس خوان و فعال بود. سال چهارم پزشکی برای ویزیت بیماران به مناطق محروم میرفت، او در حالی که هنوز یک سال از فارغ التحصیلیاش در دانشگاه باقی مانده بودازدواج کرد. فرزندش چند روزه بود که عزم رفتن به جبهه کرد. آن طور که مادر حمید تعریف میکند، هر ۴۰ روز یکبار او به مرخصی یک هفتهای میآمد تا والدین و همسرش را از نزدیک ببیند، اما فکر و ذهنش جبهه بود، وقتی یک بار مادر از او پرسیده بود که تو فقط چند روز است که به مرخصی آمدهای، چرا میخواهی زود برگردی؟ حمید پاسخ داده بود: نمیدانید جبهه چه خبر است، هر کدام از پزشکان باید برای مداوای سربازان زخمی به مدت ۴ ماه به بیمارستان صحرایی بروند و حالا نوبت او بود که برود و به کشورش خدمت کند راهی که برایش سبز ماند/ یادش مانا
کد خبر: ۳۲۷۸۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱
سید جلال از همان دوران کودکی آرزو داشت شهید شود و از مادرش میخواست برای شهادتش دعا کند. بعد از اینکه طلبه شد تصمیم گرفت برای دفاع از هموطنانش به جبهه برود، مادرش میگوید: وقتی بعد از یک سال از جبهه بازگشت تا چند روزی را در کنار خانواده باشد، به این علت که شهید نشده بود ناراحت بود، همیشه از مادرش میخواست اگر به درجه شهادت نائل شد مادرش برایش گریه نکند تا کسی نداند او مادر شهید است، همین طور هم شد و تا مدتها هیچ کس نمیدانست بانو صدیقه ضیاء الحق مادر شهید است، اما حالا همه کسانی که از سراسر کشور شهید سید جلال رضایی موسوی را میشناسند و میدانند او حاجت رواست، برای طلب حاجت هایشان نذر میکنند به مزارش می روند.
کد خبر: ۳۲۷۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰
طاهره خزعلی یکی از مهترین ویژگیهای فرزندش را توجه او به صله رحم میداند، علی شیدپیله ور آن طور که مادرش تعریف میکند، با اینکه تصمیم داشت به جبهه برود، اما سنش کم بود و موقع ثبت نام، اسمش را ننوشتند. همین موضوع باعث شد که شناسنامه اش را دستکاری کند تا بتواند به جبهه برود، بار اول که به دیدار خانواده اش آمد، ترکش خورده بود، اما از پدرش خواست به مادرش حرفی نزند تا او نگران نشود. بعد از شهادت موقع برگزاری مراسم تشییع، مادرش لباس خونین فرزندش را یادگاری پیش خود نگه داشت تا به امام زمان (عج) تحویل دهد. / یادش جاودان
کد خبر: ۳۲۶۴۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
اگر بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی میرسد بدون تردید نام مادر شهید را خواهم آورد. هر کسی فرزندی داشته باشد میداند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمانها حفظ شود، تا ارزشها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزشها میگذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را خدایی کرده. محمد سهرابی از طریق ارتش به سربازی رفت، چون سن و سالش کم بود نتوانست از طریق سپاه به سربازی برود، ۱۸ ماه سرباز بود، حتی وقتی به جبهه رفت هر ۴۰ روز یک بار به دیدن خانواده اش میآمد و دوباره به جبهه برمی گشت، اما روزی رفت و دیگر برنگشت / یادش سبز
کد خبر: ۳۲۵۱۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
محمد ابراهیم سرابندی در کودکی بسیار آرام بود، شیطنت نداشت، ورزشکار بود و کاراته کار میکرد، بعد از رفتن به جبهه ، هر زمان اعلام میشد پیکر تعدادی شهید به ایران آمده، مادرش به محل شهدا سر میزد، اما هنوز خبری از شهادت پسرش به او نرسیده است. / یادش گرامی
کد خبر: ۳۲۴۹۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۶
محمد علی بقالیان تاجری آدم فعالی بود در کنار درس خواندن و دوران مدرسه، کار میکرد، در تمام راهپیماییها شرکت میکرد، قصد داشت از طریق ورود به سپاه به جبهه برود، اما شرایط حضورش در انجا میسر نشد و از طریق ثبت نام در ارتش به جبهه رفت، دو، سه بار مرخصی گرفت و مدت کوتاهی پیش خانواده اش بود، اما بار آخر در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. / یادش گرامی
کد خبر: ۳۲۴۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۳
علی اصغر اسدی خیلی قبلتر از اینکه برود جبهه ، خودش را آماده کرده بود، شهید اصغری با اینکه سن کمی داشت، اما نماز شب میخواند، در کنار مدرسه، در پایگاه بسیج هم حضور فعال داشت و جبهه رفتن و دفاع از وطن و هموطنانش را جزئی از وظیفه خود میدانست. / یادش گرامی
کد خبر: ۳۲۴۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۲
در چهاردهسالگی هوای جبهه داشت، اما دل مادر راضی نمیشد و میگفت «تو هنوز برای جبهه رفتن بچهای، تا هفده سالهات نشود، اجازه نمیدهم!» شهید نعمتالله حسنی برای اینکه پدر و مادرش را راضی کند، سه بار آموزشی رفت، تا اینکه یک شب خواب دید شهید شده و وقتی خوابش را برای مادرش تعریف کرد، او هم طاقت نیاورد و پسرش را راهی کرد؛ یادش گرامی.
کد خبر: ۳۲۴۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۱
هیچکس باور نمیکرد، اما ذبیحالله نوجوان عشایری ثابت کرد که عشق به دفاع از وطن، بزرگتر از هر مانعی است.
کد خبر: ۳۲۱۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۱
سالها پیش در میدانهای جنگ برای دفاع از وطن ایستادگی کرد و امروز در جبهه فرهنگ و هنر، خاطرات آن روزها را زنده نگه میدارد. این روایت زندگی جانبازی است که از سنگرهای نبرد تا عرصه ادبیات و هنر، مسیر ایثار و فداکاری را ادامه داده است.
کد خبر: ۳۱۴۳۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵
۱۰ سالم بود و دختری بابایی، گوشه صندلی عقب ماشین عموی دوستم مچاله شده و سرم را به شیشه چسبانده بودم و در یک صبح مهآلود زمستانی، بابا را در حال اعزام به جبهه ، سوار بر اتوبوس بنز خاکی رنگی بدرقه میکردیم.
کد خبر: ۳۱۰۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴
من نماز محمود را دوست داشتم. دعایش را دوست داشتم، اما وضویش مرا دچار میکرد.
کد خبر: ۳۰۵۴۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۴
یادی از ذبیح ا... بخشی زاده، معروف به حاجی بخشی که از رزمندگان تأثیرگذار در هشت سال دفاع مقدس بود.
کد خبر: ۲۰۳۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
سمیه هوش و حواسش سر جایش نبود. سؤالات ریاضی را جواب نداده بود. دفترش سفید سفید بود. وقتی معلم اخم هایش را کرد تو و با تشر گفت چرا تکالیفت را انجام ندادی، یک دفعه سمیه گریه سرداد.
کد خبر: ۱۹۳۱۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۷
روایت عجیب جواد خیابانی در مورد همرزم شهید ارامنهاش که از کارمندان صدا و سیما بود. در قوطی غذایش سنگ میریخت که غذا بیشتر به دیگران برسد.
کد خبر: ۱۷۵۲۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۹
همزمان با هفته هنر انقلاب اسلامی و در واپسین روزهای ماه مبارک رمضان، نشست صمیمانه هنرمندان و ایثارگران دفاع مقدس در معراج شهدای مشهد برگزار شد.
کد خبر: ۱۵۹۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
حاج سیدابوالفضل کاظمی از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس و فرمانده گردان میثم به یاران شهیدش پیوست.
کد خبر: ۱۴۰۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸
کتاب «به داد ما برسید» که با همکاری احد گودرزیانی و محمدمهدی بهداروند تدوین و نوشته شده، برای پنجمینبار بازنشر شد.
کد خبر: ۱۳۶۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۳
آرزوی سردار شهید سلیمانی، شنیدن صدای سردار حاج احمد کاظمی بود.
کد خبر: ۱۱۸۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۰۴
بانوان کوچه شهید انفرادی ۵ در محله مشهدقلی از ماه رمضانهای دوران جنگ و کمکرسانی به جبهه ها میگویند: از طریق پایگاه بسیج محله و ستاد پشتیبانی برای حضور در یکی از روستاهای اطراف سهراه فردوسی مشهد اعلام نیاز شد. طبق معمول ما پیشقدم شدیم ۱۰ روز متوالی همه زنان و دختران جوان محله بهویژه کوچه خودمان صبح زود جلو مسجد جمع میشدیم تا با اتوبوسی که از طرف ستاد مأمور بردن ما به روستا بود به آنجا برویم.
کد خبر: ۱۰۵۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۷