به گزارش شهرآرانیوز؛ مشهد در دهههای پیش از این، چندین و چند «کاروانسرای زغالی» داشته که کارگرهای حجرههایش، از صبح تا شب، کیسههای بزرگ زغال را جابهجا میکردهاند و سر و صورتشان، همیشه خدا، سیاه بوده. از آن کاروانسراها، حالا فقط یکی باقی مانده؛ کاروانسرای زغالی، دور میدان اعدام (عدالت فعلی).
کالای مهمی بوده زغال، در زندگی قدیم. از همین روزهای اول ماه میزان که هوا یواشیواش رو به سردی میرفته، خانوادهها به فکر میافتادهاند تا اندوخته زغالشان را پروپیمان کنند که یکوقتی، سرِ سیاه زمستان، کرسیِ خانه یا اجاقِ آشپزخانه، بیزغال نماند. نه که در قدیم فقط زمستانها، زغال به کار بیاید؛ در همه فصول سال، سماورها، زغالی بوده و آتش مطبخها عمدتا با زغال تأمین میشده.
بعدها بوده که نفت آمده و مختصری بازار زغال را از رونق انداخته است؛ یعنی «پریموس» (پُرمُز)های نفتی و چراغهای سهفتیلگی، کار پختوپز را سادهتر کردهاند والا تا پیش از آن، هر خانه، انباری داشته پر از اقلام سوختی؛ مهمترینشان زغال. این انبار هرچه پروپیمانتر بوده، اهل خانه خاطرشان جمعتر بوده که امنیت سوختیشان، بیشتر و بهتر تأمین است و همینها، به کاروانسراهای زغالی، اهمیتی میداده در حد بازارهای شلوغ شهر و کاروانسرای زغالی دور میدان اعدام، میراثدار این تاریخ است.
حالا زغال، کاربردهای دیگری پیدا کرده است؛ مهمترینشان، کبابکردن. مشهد، شهر کوبیده و شیشلیک است. هنوز هم خیلی از مشتریها، دنبال آن طعم دود زغال هستند که اضافه میشود به گوشت؛ برای همین هم رستورانهای حرفهای، آتش منتقلشان هنوز با زغال درست میشود، نه گاز شهری. بخواهیم نخواهیم باید دود آتش قلیانها را به کاربردهای زغال در روزگار معاصر اضافه کنیم. کاروانسرای زغالی دور میدان اعدام، آخرین جایی است که حجره زغالفروشی دارد.
دور نیست که در سالهای بعد خبری از این کاروانسرا، حجرهها و پیشه قدیمیاش نباشد. جبر روزگار، انگار زغالفروشی سنتی را محکوم کرده به فنا. زغالهای صنعتی، تروتمیز و بستهبندی شده، جای زغال لیمو و زغال میم و زغال انار را گرفتهاند و کاروانسراهای زغالی چارهای ندارند تا خودشان را بسپارند به ساختوسازهای جدید؛ اما نقدا کاروانسرای زغالی دیدنی دور میدان اعدام، هست با حجرههای سنتیاش.