در کتاب «طهران قدیم» آمده است که «از جمله اعتقادات عوام در دوره قاجار این بود که دختر حق ندارد موی خود را تا قبل از ازدواج شانه بزند! عدم استحمام نیز به این موارد کمک میکرد و در موهای دختران شپش پشتک میزد .... برای دختران هم نهتنها عیب نبود بلکه فضیلت بود. مردم میگفتند دختری که سرش شپش نداشته باشد احتمالا سر و گوشش جنبیده.» به این روایت از زندگی اجتماعی دختران نوجوان دوره قاجار توجه کنید. شانه زدن موی سر یک امر اجتماعی تلقی شده است. در واقع نیز همینطور است. کوچکترین اموری که امری فردی و شخصی تلقی میکنیم به نوعی یک امر اجتماعی است. شانه زدن موی دختران توسط عرف اجتماعی و ارزشهای اجتماعی موجود جهت میگرفته است، چنانکه امروز نیز چنین است.
دختر نوجوان دوره قاجار را با دختر نوجوان کنونی در امر سادهای مثل پیرایش و آرایش مو چنانکه در روایت ابتدای نوشتار بیان کردم مقایسه کنید. امروزه دختران دبیرستانی زیادی هستند که به خانواده و جامعه میگویند حق دارند مدل مو، سبک پیرایش در محیط داخلی خانه و نحوه چیدمان اتاقشان را خودشان انتخاب کنند. جدا از اینکه چه میزان از خانوادهها در برابر تغییرات عرفی مقاومت میکنند و چه میزان از خانوادهها با تغییرات همراه میشوند، یک نکته اساسی قابل توجه است و آن این است که سبک زندگی دختران نوجوان مانند همه زنان در طول تاریخ اجتماعی زنان در حال تغییر است و این تغییر چه سریع و شتابزده باشد مانند دهه اخیر و چه آرام و کند مانند دوره قاجار تا دهه ۶۰، اجتنابناپذیر است. از دوره قاجار که مسیر ارتباطی با جهان اجتماعی خارج از ایران گشوده، و سواد، روزنامه و آموزش همگانی وارد زندگی روزمره شد، تا امروز که در کمترین ثانیهها با ورود به رسانههای متعدد مجازی میشود از دنیای مد و تغییرات سبک زندگی در همه نقاط جهان آگاه شد، شاهد تغییرات سبک زندگی هستیم. کتمان تغییرات ایجادشده اگرچه راه سادهتری برای مواجهه با تغییرات است، الزاما راه ایمنتری نیست. ایمن از این جهت که پیامدهای آسیبزای تغییرات را کاهش دهد.
تجارب تعامل با دختران نوجوان نسل امروز نشان میدهد بزرگسالان چنانکه شایسته است با تغییرات روبهرو نمیشوند و اغلب در استیصال ناشی از درک و پذیرش نشر سریع اطلاعات که به تغییرات سریع سبک زندگی منجر میشود، گیر افتادهاند، مخمصهای که گمان میکنند راه رهایی از آن بازگشت به ارزشهای سنتی گذشته یا استفاده از روشهایی است که توسط والدینشان که امروز نسل کهنسال هستند ارائه میشود.
شکاف نسلی در تمام طول تاریخ اجتماعی در جوامع انسانی وجود داشته است، اما آنچه شکاف نسلی حلناشدنی در گذشتههای دور را با شکاف نسلی یک دهه اخیر متمایز میکند میزان شتابگیری عوامل تأثیرگذار بر این فاصله سنی اجتنابناپذیر است. وقتی با یک ورود به دنیای رسانه جمعی این امکان فراهم میآید که در کمترین زمان به بیشترین اطلاعات درباره تغییرات جهان از پیشرفتهای تسخیر فضا به دست انسان تا تغییرات مدل مو و لباس فلان خواننده در بهمان کنسرت مطلع دست یافت، عملکرد منطقی این است که پذیرفته شود نوجوان امروز را نمیتوان با دانش و تجربه یک سال قبل تفهم کرد تا چه رسد به تجربه یک دهه یا یک نسل گذشته. اما اینکه رسانه را مسئول کامل و بیقیدوشرط هویتساز و جهتدهنده بهویژه برای نوجوانان قلمداد کنیم، برداشتی تکبعدی و سادهانگارانه است، از همان نوع برداشتهایی که اکثریت بزرگسالان میکوشند با انداختن توپ در زمین رسانههای جمعی و مقصر قلمداد کردن وسایل ارتباطی مجازی، ناتوانی خود در درک نوجوان و دوره نوجوانی در دهه اخیر را متوجه آن، و از کم آموختن خود و سهلانگاری در آموختن برای ارتباط مؤثر فرار کنند.
تنها گذاشتن دختر نوجوان امروز از سوی خانواده، مدرسه و جامعه در پیچوخمهای هویتیابی به مسئلهای اجتماعی تبدیل شده است که با رصد چگونگی و میزان فعالیت دختران نوجوان در رسانههای جمعی مانند اینستاگرام میتوان شدت وخامت ناشی از ناتوانی جامعه ایرانی برای برقراری ارتباط مؤثر با آنها را درک کرد. میزان آسیبپذیری و میزان توانمند شدن و در کل طریقه استفاده از این ابزار اطلاعرسانی و مهارتی زندگی نوین، مستقیما به شرایط شکلگیری شخصیت دختران نوجوان بستگی دارد. رسانههای جمعی به دلیل حساسیت دوره نوجوانی، قدرت مانور بالایی در جهتدهی به هویت نوجوانان دارند. اینکه یک خواننده میتواند در رسانه مجازی تعداد بسیار زیادی از دختران نوجوان را به چهره خود و افکارش جذب، و در هویتدهی نقش مؤثری ایجاد کند کتمانشدنی نیست. واقعیت این است که امروزه ساعات زیادی در طول روز، به گشتزنی و رصد رسانههای مجازی میگذرد. برای فهم دختر نوجوان باید بستر اجتماعی و زمانی را که در آن زندگی میکند شناخت و تفهم کرد. چرا اینستاگرام از خانواده تأثیرگذارتر است؟