در یکی از یادداشتهای اخیرم از اصطلاح «تربیت گلخانهای» استفاده کردم و برخی خوانندگان علاقهمند به توضیح بیشتر درباره آن بودند. گلخانه محیطی مصنوعی است برای گیاهان تا برخلاف احوال و ویژگیهای متغیر طبیعت در آنجا رشد کنند؛ رشدی متناسب با خواست صاحب گلخانه و بازار. محیط گلخانه بسیار ایزوله است؛ نور، دما، رطوبت، آب، کود و سم در یک چارچوب از پیش طراحی و تنظیم شده است. هنگامی که یک یا چند مورد از این متغیرها از این چارچوب خارج شود، گیاه دچار مشکل و حتی خشک و غیربارور میشود. مزه و طعم محصولات گلخانهای در مقایسه با محصولات طبیعی چندان دلپسند نیست، اما در نهایت چارهای جز تولید این دسته از محصولات گیاهی نیست. با این حال، چرا نباید فرزندان خود را در محیطهای گلخانهای تربیت کنیم؟ محیطهایی که همه چیز آن تحت کنترل و متفاوت از محیط اجتماعی است. زیرا فرزندان را نمیتوان برای همیشه در گلخانه خود نگهداری کرد و بهناچار آنان بهزودی وارد محیط طبیعی میشوند و پژمرده، سترون و نابارور میگردند. افرادی که این تربیتها را پیدا کردهاند، تا هنگامی که در محیط گلخانهای هستند، مشکلی ندارند، ولی از زمانی که وارد محیط طبیعی میشوند، دچار بحران و مشکل میگردند. برای مثال شاهزادهها عموما در محیطهای گلخانهای تربیت میشوند. از کودکی دیدهاند که همه دستبهسینه و گوشبهفرمان نزد آنان هستند و حتی حق نشستن در حضور آنان در حضور آنان را ندارند، مگر آنکه پیشتر اجازه پیدا کنند. حرف و رفتار آنان در هر صورت حق است! بهقول شاعر «هرچه آن خسرو کند شیرین کند!» نقد یا رد سخن و رفتار آنان غیرممکن است. هر کس که چنین کند، نهفقط سرش را بهباد میدهد، بلکه نزدیکانش نیز دچار عوارض ناخوشایندی میشوند. آنان قدرت تخیل را از دست میدهند. نمیتوانند تصور کنند که محیط غیرگلخانهای نیز وجود دارد. نمیتوانند واقعیت را از چشم و منظر دیگران ببینند. مصداق مشهور این نوع تربیت را در انقلاب فرانسه میبینیم که زنان پاریسی تظاهرات عظیمی کردند که برای قحطی نان بود. هنگامی که پشت درهای کاخ لوییشانزدهم رسیدند، صدای فریادهای آنان به ملکه ماریآنتوانت، همسر لویی رسید. پرسید که چه چیزی را فریاد میزنند؟ ندیمهها عرض کردند که نان، نان، نان ندارند! ملکه گویی که کشف بزرگی کرده بود، با نگاهی عاقلاندرسفیه فرمود که مشکلی نیست، اگر نان ندارند، شیرینی و کیک بخورند! گلخانه کاخ ورسای بهتر از خانم آنتوانت تربیت نمیکرد. ولی هنگامی که شورشیان وارد کاخ و اتاق ملکه شدند، وی فرار کرده بود و مدتی بعد نیز در میدان کنکورد پاریس اعدام شد. اکنون بسیاری از آقازادهها و نیز پدران آنان که در فضای انحصار رسانهای و محیطهای محدود و مصنوعی خانوادگی تربیت سیاسی یافتهاند، نادانسته خود را به فضای مجازی پرتاب کردهاند و گمان دارند که اینجا هم میتوانند همان نقش و رفتاری را که در فضای انحصار رسانهای و حضور اطرافیان مجیزگو داشتند، بازی کنند. این پرتاب مثل آن است که کسی را از بیابان داغ وسط کویر به قطب شمال پرتاب کنند و بخواهد با همان شیوه زندگی و پوشش کویر در قطب نیز بهحیات خود ادامه دهد! آنان در محیط گلخانهای جز همراهی و تأیید و احترام چیز دیگری نشنیده و ندیدهاند، درحالیکه فضای مجازی بسیار بیرحم است. هیچ کس در اینجا اعتبار و احترام ذاتی ندارد، چه رسد به اینکه آقازاده باشد! در این فضا سخنان درست و حسابی و منطقی نیز مسخره میشود، چه رسد به اینکه طرف حرفهای بیربط بزند؛ حرفهایی که قبح آن در محیط گلخانهای آشکار نمیشد، ولی در اینجا قباحت آن از لحظه انتشار همراه با آن سخن و رفتار آشکار است. دوران تربیت گلخانهای بهسر آمده است و باید خود را برای حضور در محیط طبیعی و با همه عوارض آن آماده کنند.