استاد علامه محمدرضا حکیمی، فرزانهای از نسل فرزانگان کمَنظیر و بیتکرار تاریخ معاصر است، در ادبیات و فرهنگ و تعامل انسانی و دانش و معرفت. او که از برجستهترین شاگردان حوزه علمیه مشهد بود بعد از رسیدن به درجه اجتهاد، لباس روحانیت را کنار گذاشت و همچون استاد دکتر شفیعیکدکنی به تهران آمد و فعالیت گسترده قلمی و فرهنگی خود را آغاز کرد. از این فرزانه سترگ تاکنون آثار قلمی متعددی منتشر شده که مهمترین و مشهورترین آنها دائرهالمعارف گرانسنگ و بزرگ «الحیاة» در تبیین مبانی جامعهساز و انسانآفرین اسلام اهل بیت است که با همکاری ۲ برادر بزرگوارش به سرانجام رساند. تلاش محمدرضا حکیمی در طول دهها سال، معرفی اسلام اصیل با زبان نو، اما شناختی ریشهدار و عمیق برای نسل جدید بوده است و خود بارها بر این نکته تصریح کرده و نوشته؛ «جز اینکه درباره مسائل اصولی دین، شناخت بیشتری به جامعه بدهم، منظوری ندارم. به جامعه و سعادت جامعه سالها اندیشیدهام و هنوز میاندیشم. هرچه خویشتن- به دلایلی و از سر ضرورتهایی- کنار میکشم، حب اجتماع از نهادم محو نمیشود.» بیتردید اگر او در حوزه میماند و لباس روحانیت از تن به در نمیکرد از بزرگترین مراجع تقلید و رهبران دینی حوزههای علمیه بود -چنانکه امام موسى صدر- و اگر پس از پیروزی انقلاب تصدی مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی، فرهنگی را میپذیرفت یکی از سرشناسترین و برترین مدیران جمهوری اسلامی میشد. ولی او ترجیح داد کار خویش را همچون سالهای پیش از انقلاب ادامه دهد و بنویسد و علیرغم همه انتقادها و گلایههایش از شرایط و اوضاع موجود که موجب انزوای بیشتر او نیز شده، باز هم دست از تلاش و کوشش شخصی خود برای تفکیک میان آنچه اسلام حقیقی است با آنچه به نام اسلام میگذرد، برندارد. یکی از مهمترین آثار استاد حکیمی، کتاب خواندنی «حماسه غدیر» است که به تشریح و تحلیل جایگاه غدیر در تاریخ و معارف اسلام میپردازد. ایشان اگرچه به شکلهای دیگر نیز به این موضوع پرداختهاند و ازجمله در کتاب بزرگداشت علامه امینی، کتاب «بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی» یا آثاری، چون «کلام جاودانه» از امیر مؤمنان و موضوع ولایت علوی و مسئله غدیر سخن گفتهاند، در این کتاب مستقلا و به تفصیل از غدیر و اهمیت و نقش حساس و استثنایی آن نوشتهاند. او در گفتار آغازین این کتاب که نخستین بار در سال ١٣٥٥ به چاپ رسیده، بر رویکرد و مبنای اساسی و جهتداری و جهتگیری اندیشه شیعی برمبنای توحید تأکید میکند و آنگاه میکوشد تا موضع خود را از «جریانهای چندی که به نام تشیع و ولایت سخن میگویند و چیز مینویسند» جدا کند. شاید تفاوت جوهری فهم و شناخت امثال استاد حکیمی و امام موسى صدر و شهید بهشتی و مرحوم طالقانی و استاد مطهری با بسیاری دیگر از عالمان دین، درست در همین نقطه باشد که موضوع ولایت امیرمؤمنان را به عنوان اساس دین، نه یک مسئله تعصبآفرین و محدود بلکه محور ساخت جامعه آرمانی و تربیت انسان مطلوب میبینند و آن را فراتر از فضای محدود اختلافات مذهبی، در افق گسترده و فراخ جامعه بشری درمییابند و برای همین دقیقا همین موضوع را که میتواند مایه اختلاف و جدایی باشد، نقطه سرآغاز وحدت و یکپارچگی جهان اسلام میدانند، بلکه فراتر از آن به انسان در گستره جهان میاندیشند. استاد حکیمی چنین باور دارد که: «شیعه درحقیقت به استیفای حقوق انسان دعوت میکند» و آنگاه میافزاید: «من هرگز ادعا نمیکنم که همه جهانیان میتوانند بر فراز این قلل زیست کنند. لیکن میگویم که مردم گیتی باید یک روز در سال، به قصد زیارت از آنها بالا روند. آنجا، آنها نفس سینه و خون رگهایشان را تازه خواهند کرد. آنَگاه با دلی قوی، به عزم پیکار روزانه، به دشت پهناور زندگی بازخواهند گشت.» کتاب «حماسه غدیر» درست از همین منظر کوشیده است دست خوانندگان را بگیرد و آنان را به چشماندازی بالاتر برساند. استاد حکیمی میکوشد با ارجاع به کتاب گرانسنگ الغدیر نخست جایگاه ولایت را در سپهر معارف اسلامی و فلسفه سیاسی اسلام تبیین کند و پس از تشریح اهمیت جوهری واقعه غدیر و جوانب مختلف تاریخی آن، درباره کتاب الغدیر مینویسد و به تفصیل از دیدگاهها و افکار و اهداف مرحوم علامه امینی، حتى آنها که فرصت پیگیری و تحققشان را نیافت، سخن میگوید.
ایشان که از نزدیک با علامه امینی ارتباط و آشنایی داشته، به جزییات و دقایقی از شخصیت و اندیشههای علامه امینی اشاره میکند که پیشتر در جایی از آنها سخن نرفته است. گرچه استاد حکیمی فروتنانه این کتاب خود را مدخل نامیده است و اظهار امیدواری کرده که دیگران در آینده بهتر و کاملتر به این موضوع بپردازند، باید اعتراف کرد که تاکنون کسی به این سزاواری و شایستگی حق مطلب را درباره حادثه غدیر از منظر کتاب الغدیر و علامه امینی ادا نکرده است.