احمد محمدتبریزی | شهرآرانیوز؛ هوشنگ مرادیکرمانی بارها در صحبتها و گفتوگوهایش تأکید کرده است که مسئول کتابهایش هست و مسئولیتی در قبال فیلمهای اقتباسی که از آثار او ساخته شده ندارد و بعد تأکید کرده که «نباید به خاطر بد ساخته شدن آنها مکدر شوم.» مرادیکرمانی بیش از بیست اقتباس از داستانهایش در سینما و سریال ایران دارد. عدد بیست، برای سینمایی که فیلمسازانش چندان دنبال کتاب و داستان و رمان نیستند، عددی شگفتانگیز محسوب میشود.
مرادیکرمانی چگونه به چنین عددی در سینمای ایران رسید و او چه چیزی در چنته دارد که دیگر نویسندگان از آن محرومند؟
برای پاسخ به این سؤال، باید به چند مسئله مهم در رابطه با آثار و شخصیت مرادیکرمانی توجه کرد. این نویسنده کرمانی، به شکلی ذاتی تصویری مینویسد. جنس فضاسازیها و شخصیتهای کتابهای او برای سینما جان میدهند و دست هر فیلمسازی را برای اقتباس باز میگذارند.
عباس کیارستمی به مرادیکرمانی گفته بود که تو به جای اینکه فیلم بسازی، کتاب مینویسی و هر کدام از کتابهایت، یک فیلم هستند و فیلمساز کار سختی برای تصویری کردن داستانهایت ندارد، کافی است پشت دوربین قرار بگیرد و بعد همه چیز آماده ساخته شدن فیلم میشود.
پس این تصویری نوشتن به یک حسن بزرگ برای مرادیکرمانی تبدیل میشود تا کارگردانان برای اقتباس از کتابهای او تشویق شوند.
در کنار تصویری نوشتن، این نویسنده به شکل عجیبی داستانهایش را شیرین مینویسد و این شیرین نوشتن از تلخیها و سختیها، عاملی میشود تا بیشتر خوانندگان با کتابهایش ارتباط برقرار کنند.
مشهورترین نمونهاش «قصههای مجید» است. مجید به عنوان بچهای یتیم و فقیر، هر بار درگیر ماجرایی میشود و مرادیکرمانی آنقدر شیرین از این ماجراهای تلخ میگوید که به جان هر مخاطبی مینشیند. خودش هم بارها گفته بود که من اتفاقات را شیرین تعریف میکنم تا واقعا خندهدار شوند.
در خاطرات هوشنگ مرادیکرمانی آمده که پس از چاپ کتابهایش افراد زیادی به او زنگ میزدند و میگفتند ما به سختیها و مشکلاتی برخورد کرده و به انتها رسیده بودیم، ولی با خواندن کتابهای شما امیدمان را باز یافتیم.
مرادیکرمانی به شدت ذهنی قصهپرداز و داستانگو دارد. او از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ که «قصههای مجید» به صورت هفتگی از رادیو پخش میشد، چیزی نزدیک به ۱۵۰ قصه نوشت که بعدها ۳۸ قصه آن به شکل کتاب منتشر شد.
خلق این همه داستان شوخی نیست و تواناییهای این نویسنده را در داستانپردازی نشان میدهد. مرادیکرمانی به شکل ژنتیکی و موروثی، قصهگویی را از پدربزرگش به ارث برده بود. پدربزرگی با تخیلی قوی که از همان سنین کودکی، از هر چیزی در پیرامونشان برای هوشنگ کوچک قصه میساخت.
اما باز تمام اینها دلیل اصلی رکورددار بودن او در بحث اقتباس نیست، بلکه یکی از معدود نویسندگان طراز اول ایرانی است که بیشتر از نویسندگی، سینما و تئاتر را دوست دارد. خودش تعریف میکند که، چون سینما هنری گران بود و از بضاعت امثال من خارج بود جوابگوی ذهنیت و موقعیت مالی من نبود؛ بنابراین به نوشتن روی آوردم که سادهترین و ارزانترین راه بود. چون فقط چهار صفحه بود و یک خودکار.
او که به هنرستان هنرهای دراماتیک رفته و اصول اولیه سینما و فیلمنامهنویسی را بلد بود، هیچگاه کارگردان نشد و به جایش بیشترین اثر را به سینمای ایران داد و بیشتر از هر نویسنده دیگری قصههایش به فیلم تبدیل شد.
البته ناگفته نماند که چندتایی فیلمنامه نوشت که اتفاقا برای یکی از آنها سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را برد. همچنین برای نوشتن فیلمنامه فیلم «تیک تاک» سیمرغ گرفت، ولی از یک جایی به بعد ترجیح داد به شکل مستقیم و حرفهای خودش را درگیر فیلمنامه نوشتن نکند. نویسندگی مهمترین عشق او در زندگی بود و نمیخواست انرژی و زمانش را صرف چیز دیگری کند.
اما دلیل اصلی درباره اقتباسهای زیادی که از کتابهای مرادی کرمانی صورت گرفته، به تعامل خوب او با فیلمسازان برمیگردد؛ برخلاف بسیاری از نویسندگان، اهل غر زدن و بیانیه صادر کردن درباره فیلمش نیست. مرادیکرمانی با دیدی وسیع به کار فیلمسازان نگاه میکند و خیلی خوب با سختیها و گرفتاریهای فیلم ساختن آشناست.
از نظر او هیچکسی نمیخواهد فیلم بد بسازد و همه تلاش میکنند تا فیلمشان خوب شود و هیچ قصد و تعمدی در بد شدن هیچ کاری نیست. این میزان از درک کردن طرف مقابل اهمیت زیادی دارد.
این نویسنده پیشتر و در گفتوگوهایی که با رسانهها داشت به مشکلات مسعود کیمیایی و محمود دولتآبادی پس از ساخته شدن فیلم «خاک» اشاره کرده و گفته بود که چنین حاشیههایی برای او پیش نیامده است.
مرادیکرمانی بارها در صحبتها و گفتوگوهایش تأکید کرده است که فقط مسئول کتابهایش هست و مسئولیتی در قبال فیلمهای اقتباسی ندارد. او موافق کارگردانانی که بخواهند با کتابهایش کارهای فرمالیستی کنند، نیست و باور دارد کتابهایش برای مخاطبان حالتی متعادل و آشنا دارند که چندان با سبکهای فرمگرایانه در فیلمسازی جور در نمیآیند. به همین دلیل، چندان موافق فیلم «شرم» کیومرث پوراحمد نبود. فیلمی که در آن بخشی از داستان از طریق فرمهای سینمایی روایت میشود.
با وجود موافق نبودن مرادیکرمانی با نحوه ساخته شدن «شرم»، هیچگاه جایی لب به انتقاد از این فیلم نگشود. سالهای بعد وقتی نظرش را به کارگردان فیلم گفت، کیومرث پوراحمد با حالتی شگفتزده نگاهش کرد و گفت شما چقدر محجوب بودید که این همه سال چنین چیزی را به من نگفتید.
زمانی هم داریوش مهرجویی تصمیم به اقتباس از «مهمان مامان» میگیرد، به این کارگردان میگوید که دنیای شما، دنیای آدمهای روشنفکر و تحصیلکرده است و دنیای من دنیای آدمهای روستایی و فقیر است و ما باید به زبانی مشترک در فیلم برسیم.
به همیندلیل، مهرجویی هنگام نوشتن فیلمنامه آن را به خانه مرادیکرمانی میفرستاده و او مواردی را به فیلمنامه اضافه و کم میکرده و این رفت و برگشت به شکلی مداوم بین این دو نفر برقرار بوده است تا فیلمنامه نهایی نوشته میشود. مرادیکرمانی در یکی از گفتوگوهایش با رسانهها تعریف کرده بود که ۸۰، ۹۰درصد مواردی که روی فیلمنامه نوشته بود، مهرجویی در فیلم آورد.
این شکل از همکاری و تعامل، هنرِ مرادیکرمانی است. او از هیچ فیلمسازی هیچ وقت مکدر نشد و به دلیل تغییرکردن کتابهایش در اقتباس از کسی خرده نگرفت. در صحبتهایش همیشه نقلقولی از هیچکاک میآورد و میگوید، فیلمساز در حین خواندن یک کتاب، میتواند دلبسته آن شود و پس از خواندنش میتواند آن را از پنجره قطار بیرون بیندازد و بعد جهان خودش را خلق کند.
وقتی نویسندهای چنین نگاه حرفهای و عمیقی به موضوع اقتباس داشته باشد، فیلمسازان زیادی خواهان همکاری با او هستند. روش، منش، نوع نگاه و حرفهایگری مرادیکرمانی باید به الگویی برای نویسندگان دیگر تبدیل شود؛ نویسندگانی که پس از اقتباس از کتابهایشان لب به گلایه و انتقاد میگشایند و غر زدنهایشان را شروع میکنند.


منبع: ایبنا