به گزارش شهرآرانیوز، مرجان شیر باغ وحش کابل در سال ۱۹۷۶ در همین باغوحش متولد شد. آن روزها افغانستان هنوز وارد چرخه بیپایان جنگ نشده بود.
او بخشی از مجموعهای بود که بهعنوان یکی از مهمترین مراکز تفریحی آن روزهای کابل شناخته میشد و هزاران کودک به همراه خانوادههایشان برای دیدنش میآمدند.
قدرت، زیبایی و آرامش او، نمادی از حیات وحش سالم افغانستان در آن زمان بود و مردم کابل مرجان این شیر زیبا را به یاد دارند.
با شروع جنگهای داخلی کابل در اوایل دهه ۱۳۷۰ باغوحش کابل به دلیل آنکه در نقطهای استراتژیک از پایتخت قرار دارد به خط مقدم نبرد تبدیل شد و مواضع نظامی گروههای متخاصم در اطراف تپههای وزیر اکبرخان و دارالامان، باغوحش را عملاً به درون منطقه جنگ کشاند.
گفته شده است که متاسفانه بسیاری از حیوانات باغ وحش کابل در جریان درگیریها کشته شدند، اما مرجان پادشاه باغ وحش کابل زنده ماند.
در همین دوران، حادثهای تلخ رخ داد که تا هنوز مردم افغانستان و جهانیان، با شنیدنش دلشان به حال مرجان میسوزد.
گفته شده که وقتی نیروهای عبدالرشید دوستم باغ وحش را تصرف کردند، در داخل باغ وحش تفریح میکردند و برای سرگرمی، حیوانات را آزار میدادند.
در یکی از همین روزها، چند تن از سربازان دوستم، شرطبندی عجیبی میکنند. چه کسی میتواند داخل قفس شیر برود؟
از میان سربازان، یک تن قبول میکند که به قفس مرجان برود. دیگر سربازان، بجای اینکه مانع کار او شوند، تشویقش کرده و روی سلامتی او شرطبندی کردند.
وقتی آن سرباز وارد قفس مرجان میشود، مرجان که در اوج جوانی است، میپرد و گلوی او را میگیرد، آنقدر فشار میدهد تا سرباز میمیرد.
روز بعد از این اتفاق، برادر فرد کشته شده، نارنجکی به داخل قفس مرجان میاندازد تا انتقام برادر خود را از او بگیرد. متاسفانه در این حادثه ترکشهای نارنجک، صورت و چشمان مرجان را به کلی مصدوم میکند.
پس از این واقعه، مرجان رفته رفته بیمار و منزوی میشود. نه چشمی دارد که ببیند و نه دندانی تا غذا بخورد. صورت زخمی او، الهام بخش بسیاری از هنرمندان شد و شعرها، داستانها و فیلمهای زیادی از سرنوشت مرجان ساخته شد.

با وجود محدودیت شدید امکانات در کابل جنگزده، نگهبانان باغوحش و دامپزشکان محلی با همه توان برای حفظ جان مرجان تلاش کردند.
بعدها تیمهایی از سازمانهای بینالمللی حفاظت از حیوانات، از جمله انجمن حمایت از حیوانات (Society for the Protection of Animals)، وارد کابل شدند تا درمان او را ادامه دهند.
مرجان از نظر جسمی هرگز بهبود کامل نیافت، اما زنده ماندنش به سمبل پایداری تبدیل شد. بسیاری او را «شیرِ زخمی افغانستان» مینامیدند؛ موجودی که همانند مردم کابل، نابینایی و زخمها را تحمل میکرد، اما زنده میماند.
پس از جنگهای داخلی، خبرنگاران خارجی نخستین بار از باغوحش کابل گزارش تهیه کردند.
تصویر شیر نابینای زخمخوردهای که آرام در گوشه قفس قدم میزد، بهسرعت در رسانههای جهان منتشر شد.
نگهبان قفس مرجان میگوید: در سالهای آخر، مرجان بدلیل نداشتن دندان، نمیتوانست هر گوشتی را بخورد، برای همین باید گوشت نرم و بدون استخوان به او میدادیم، با این حال در بسیاری روزها، حتی برای خوردن غذا از اتاق خود بیرون نمیآمد. او در ماههای آخر عمر خود، دچار افسردگی شده بود، برای همین میلی به دیده شدن نداشت.
مرجان به یکی از مشهورترین نمادهای جنگ و مقاومت افغانستان تبدیل شد؛ حیوانی که بیش از انسانها رنج برده بود، اما همچنان زندگی میکرد.
بازدیدکنندگان داخلی و خارجی باغوحش، اغلب پیش از دیدن هر حیوان دیگری، به دیدار مرجان میآمدند. برای بسیاری، دیدن او نوعی ادای احترام به گذشته تلخ کابل بود.
مرجان پس از سالها نابینایی، عفونتهای شدید و بیماریهای ناشی از پیری، در ژانویه ۲۰۰۲ در سن حدود ۲۶ سالگی جان داد؛ سنی بالا برای یک شیر در اسارت.
مرگ او با واکنش گسترده مردم و رسانهها همراه شد. بسیاری از شهروندان کابل سر قبرش گل گذاشتند و نگهبانان باغوحش برایش مراسم کوچک یادبود گرفتند.
مرجان اگرچه زنده نیست، اما در حافظه تاریخی مردم افغانستان زنده است. او به یکی از شناختهشدهترین نمادهای غیرانسانیِ قربانیشدن در جنگهای داخلی تبدیل شد.
سرگذشت او همچنان در گزارشها، مستندها، و روایتهای فرهنگی تکرار میشود؛ یادآوری اینکه جنگ تنها انسانها را نمیکشد، بلکه طبیعت، حیات وحش و هر نشانهای از آرامش را نیز قربانی میکند.
منبع: ایراف