هانیه فیاض | شهرآرانیوز؛ محمدیحیی متقی در ۲۸ دی ماه سال ۱۳۷۲ در مشهد به دنیا آمده است. او از ۹ سالگی فعالیت خود را در رشتههای مختلف رزمی فولکنتاک، کیک بوکسینگ، وشو وکونگ فو آغاز کرد و ۵ سال اخیر از زندگی خود را تا قبل از شیوع کرونا تکواندو کار میکرده است، البته از دوران دبستان خود، به دوچرخه سواری هم مشغول بود و به گفته خودش تا زمانی که دوچرخه داشته از هیچ وسیله نقلیهای استفاده نکرده است.
متقی درباره فعالیتش در حوزه دوچرخهسواری توضیح میدهد: اسفندماه سال ۱۳۹۸ در لباس سایکل توریست، خط ساحلی خلیج فارس را از اهواز تا جزیره هنگام همراه همکار کتابفروشم رکاب زدیم. سفر ما حدود یک ماه طول کشید و تقریبا ١٥٠٠کیلومتر رکابزنی کرده بودیم و تعطیلات عید بود که به مشهد بازگشتیم.
او از شروع فعالیتش در بخش فرهنگ و هنر میگوید: از کودکی حتی قبل از شروع دوران دبستان یکی از تفریحاتم این بود که به قسمت کتابفروشی حرم مطهر رضوی بروم و کتابها را ورق بزنم، البته، چون خواندن بلد نبودم همیشه کتابهای عکسدار کودکان را انتخاب میکردم. آن زمان سری کتابهای تن تن خبرنگار هم جزو کتابهای مورد علاقهام بود. بعدها هم این تفریح ادامه پیدا کرد. تشویقهای معلمانم در مدرسه، شعر «من یار مهربانم» و خیلی دلایل دیگر سبب شد که به حوزه کتاب و کتابخوانی علاقهمند شوم. از سال ١٣٨٧هم از طریق آقای جواد کلیدری (شاعر خراسانی) که معلم ادبیات دوره راهنماییام بود، به هفته نامه شهرآرا معرفی شدم و تا دوره قبل هم بهصورت افتخاری مشغول به همکاری و آموزش در این مؤسسه بودم، البته بیشتر زیر نظر خانم ثابت برای بخش کودک و نوجوان قلم میزدم.
در دوران دبیرستانم چند مقام قصهنویسی در مدرسه، ناحیه و استان کسب کردم و چندین لوح تقدیر هم گرفتم. از آنجایی که در رشته ادبیات و علوم انسانی درس خواندم، اکنون مدتی است که بعد از دریافت فوق دیپلم به صورت شخصی مطالعاتی را در حوزه ادبیات و فلسفه انجام میدهم و به شکل تخصصی مشغول مطالعه و آموختن «نویسندگی خلاق» هستم.
این کتابفروش سیار ادامه میدهد: ایده فروش خیابانی کتاب از سال ۹۶ به ذهنم رسید و آغاز به کار کردم؛ اما فروش کتاب بادوچرخه و به نوعی همان پیک دوچرخهای کتاب، بعد از شیوع کرونا و تعطیلی کتابفروشی انجام میشود. بعد از ایام کرونا و تعطیلیها مجبور شدیم در خیابانها برای فروش مستقر شویم و البته در وضعیت قرمز شهر، فروش فقط به صورت اینستاگرامی انجام میشود. از طریق صفحه اینستاگرامی ketabe_aan@ معرفی و فروش کتاب را انجام میدهیم و همچنین ایده عالی طرح تعویض کتاب و طرح کتاب در گردش مدیریت میشود و تحویل کتاب با دوچرخه از سوی صفحه اینستاگرامی chapar_aan@ انجام میشود. با طرح تعویض کتاب و کتاب در گردش، ما از مخاطبانمان کتابهایی را که مطالعه کردهاند، میگیریم و به جای آنها کتابهای درخواستیشان را در اختیار آنها قرار میدهیم، همچنین کتابهای دست دوم را برای مخاطبانمان میفروشیم. با وجود اینکه هزینه ناچیزی برای پروسه حمل و نقل، ضدعفونی و بستهبندی دریافت میکنیم، قیمت تمام شده کتابها برای مخاطبانمان بسیار کمتر از کتابفروشیها درمیآید.
او با بیان اینکه بیشتر کتابها در حوزه ادبیات، فلسفه، شعر، داستان و رمان هستند، میگوید: البته با طرح کتاب در گردش، ما مجموعه کم نظیری از همه نوع کتاب را در اختیار داریم. تاریخی، روانشناسی، هنر، سفرنامه، انگیزشی و.... خوشبختانه به واسطه تجربه کتابفروشی با پخشکنندههای کتاب از تهران و مشهد همکاری داریم و شکرخدا میتوانیم بیشتر نیازهای مخاطبانمان را تأمین کنیم.
در این موقعیت بحرانی و وضعیت خاص قرنطینه کرونایی بهترین اوقات فراغت را میتوان در خانه و توسط کتاب و مطالعه سپری کرد. مطالعه در هر زمینهای که علاقهمند باشید مفید است. طرح «کتاب در گردش» با هدف رساندن کتاب با کمترین هزینه به دست متقاضی، با استقبال مواجه شده است. میتوان گفت که ما یک کتابخانه در هوای شهر هستیم و مجازا موجودیم هرکس اراده کند میتواند دستش را داخل این کتابخانه ابری ببرد و قسمتی از پازل شخصیاش را کامل کند.
متقی از واکنش مردم به این اقدام جالب اینگونه یاد میکند: مردم به شکل عالی از این امر استقبال میکنند. همیشه سعی میکنند به ما روحیه بدهند و راهنماییمان کنند. ذاتا همه میل به دانایی و خوبی دارند که من همیشه در مواجه با آنها، این را متوجه شدهام.
او درباره برنامهها و اهداف آیندهاش بیان میکند: به فکر ایجاد یک نرمافزار هستیم که پیکهای دوچرخه را مدیریت کند و از طرفی به همه کتابخانهها متصل باشد و از این طریق بتوانیم کتابهای امانی را با دوچرخه برسانیم. همچنین یک فضای ارتباطی به وجود بیاوریم تا کسانی که در حوزه خاصی مطالعه دارند، با یکدیگر گفتگو داشته باشند.
این کتابفروش خلاق با اشاره به خاطرات شیرین دوران کاریاش میگوید: گاهی که در منازل برای تحویل کتاب، میرسم، خیلی اتفاقی و سرزده به داخل خانه دعوت میشوم، مینشینم و با صاحبخانه اندکی صحبت میکنیم. من اینگونه اتفاقهای لحظهای و آنی را خیلی دوست دارم و هرکدام از این گپ و گفتها به گونهای برایم به یادماندنی هستند، البته یکی از خاطرات قشنگم همین لحظه مصاحبه با شماست که همزمان روی دوچرخه رکاب هم میزنم.