انگار تقدیر بعضی را نوشتهاند برای برنده نبودن؛ نه اینکه بازنده و سرافکنده باشند، نه. سرافراز و پیشانیبلندند اما دوروبرشان را که نگاه کنی، با معیارهای این دنیایی خیلی در دسته برندهها جا نمیگیرند. روی پرده بودهاند اما سوپراستار و جواناول و دلبر سینما نه. شببهشب با سریالها به خانه مردم آمدهاند اما شهرت و با انگشت در خیابان نشان داده شدن، سهم دیگران شده است. در هنر مو سفید کردهاند و هزار رنگ دیده و هزار روز گذراندهاند اما هیچوقت استاد خطابشان نکردهاند. در سالهای پایان عمرشان هیچگاه از این مراسم تقدیر به آن یکی و از این جشن تولد به دیگری نرفتهاند. در ویترین خانههاشان 100نوع لوح تقدیر و سیمرغ در پرواز نیست اما همه این دیده نشدنها هرچه نداشته است برایشان، آبرو و نام نیکی خریده که پیری و کهولت خرابش نکرده است. عصبانیت و دلگیری از پیری، به مصاحبههای آنچنانی وادارشان نکرده است. درست است که تیترِ یک مجلات بزرگ نبودهاند اما هیچوقت هم عکسِ یک مجلههای زرد نشدهاند. حاشیه نساختهاند. کارشان را کردهاند، خوب هم کردهاند و بعد هم در آرامشی درخشان، از دنیا و آدمهایش فاصله گرفتهاند؛ درست مثل داریوش اسدزاده، یک آدم ساده ولی بهیادماندنی که دیگر نیست. او دیروز در نودوششسالگی در خانهاش چشم از جهان فروبست؛ بازیگری که بهگفته خودش، از سال1320 در تئاتر و از 1327 در سینما مشغول به کار بود و نسل جوان بیشتر او را با چند سریالی که بعد از انقلاب در تلویزیون بازی کرد، میشناسند؛ سریالهایی مثل خانه سبز یا سمندون.
فضای مجازی در سوگ بابابزرگ
اسدزاده در فیلمهای سینمایی زیادی مثل نیمه سیب، همسر، قلادههای طلا، یتیمخانه ایران، زمان ازدسترفته، بوی کافور؛ عطر یاس، حکایت دریا و... نقش آفرید. اگرچه نقشآفرینیاش در این فیلمها از او یک سوپراستار نساخت، اما دیسیپلین و متانتش، او را محبوب و تودلبرو میکرد و همین موضوع باعث شد فضای مجازی خیلی زود تحتتاثیر خبر فوت او قرار بگیرد.
سلبریتیهای بسیاری مثل رامبد جوان،شهاب حسینی، مهتاب کرامتی، پرویز پرستویی، مرجانه گلچین، نیوشا ضیغمی، مجید صالحی، جواد عزتی، داریوش فرضیایی، بهاره رهنما و... در اینستاگرامشان عکس داریوش اسدزاده را بههمراه پیام تسلیت منتشر کردند. برخی کاربران هم بریدههایی از نقشآفرینیهایش در سریالها و فیلمها را به اشتراک گذاشتند و با فیلم و سریالهایش، خاطره بازی کردند. در توئیتر هم هشتگ «داریوش اسدزاده» جزو هشتگهای داغ بود: «داریوش اسدزاده درگذشت. چقدر ماه بود این پیرمرد. یک پدربزرگ تمامعیار و تیپیکال. مهربان و با حواسی همیشهجمع. 96سال برای او سنی نبود که از پنجاهسالهها هم دلجوانتر و خوشخلقتر بود با اینکه تاریخی سراسر غمبار را زیسته بود. غمگین شدم از رفتنش.»، کاربر دیگری نوشته بود: «خداحافظ آقاجون دوستداشتنی خانه سبز! سلام ما را به آقاخسرو و مامان جون برسون». مهناز افشار هم در حساب توئیتریاش با تسلیت درگذشت داریوش اسدزاده نوشت: «امان از رفتن صاحب خاطرات خیر و خوبی».
برخی کاربران هم سعی کرده بودند در توئیتهایشان به جنبههای درخشان دیگر در زندگی داریوش اسدزاده اشاره کنند؛ درست مثل کاربری که عکسی از جلد کتاب «تماشاخانههای تهران» به قلم داریوش اسدزاده را در صفحه توئیترش قرار داده و زیرش نوشته بود: «یکی از جالبترین کتابهایی که خواندم» تا یادآوری کند که از اسدزاده چندین نمایشنامه و کتاب ارزشمند نیز بهجا مانده است، کتابهایی مثل «سیری در تاریخ تئاتر ایران»، «لالهزار و خاطرات»، «خاطرات طهران» و... که بیشتر آنها از جنس پژوهشهای تاریخی یا تاریخی شفاهی هستند.» کاربر دیگری با اشاره به نقل قولی از اسدزاده نوشته بود: «خدابیامرز حرف قشنگی زده بود: نسل امروز بهدلیل ارتباط با موبایل و اینترنت، کمتر سراغ کتاب میرود. کتابخانهای با 4هزار کتاب دارم و گاهی تا ۴صبح مشغول مطالعه هستم. کتابخانهام از گوگل هم بهتر است».
بههرحال داریوش اسدزاده که شاید خیلیهایمان دوست داشتیم بابابزرگی به شیکوپیکی او داشته باشیم، از بین ما رفته است. خودش آرزو داشت یک قرن عمر کند و اگرچه به آرزویش نرسید، به قول یکی از کاربران توئیتر، زندگی او مصداق عمر بابرکت بود.