درک تاریخ و خوانش روان گذشته، شاید یک ارزش برای هر ملتی باشد که پیشینه تمدنی بزرگی دارد، اما اینکه بتوانیم تاریخ را با لحنی ادیبانه و شیوا برای یک ملت به رشته تحریر درآوریم، هنر بزرگی کردهایم. درواقع از وظایف یک پژوهشگر، انتقال درست، صریح و ساده، همراه با امانتداری از یک واقعه تاریخی است تا همگان بتوانند از گذشته خود آگاه شوند.
دکتر عبدالحسین زرینکوب، استاد فقید دانشگاه تهران و محقق و ادیب ایرانی، نمونه بارز این صفات بود. کمتر شخصیتی مانند زرینکوب در تاریخ معاصر داریم که تسلطش بر ادبیات، تصوف، عرفان و تاریخ در سطح عالی باشد و بتواند تمام علوم یادشده را با قلمی شیوا و رسا به معاصران آموزش و به آیندگان هدیه کند.
قدرت قلم در دستان زرینکوب چنان زیاد است که وقتی برای اهل فن مینوشت، میتوانست از نثری سنگین بهره برد و زمانی که میخواست آگاهی عمومی را افزایش دهد، نوشتههایش برای عموم مردم نیز خواندنی میشد؛ بنابراین میتوان گفت زرینکوب ادبیات فاخر و ادبیات روان را در تاریخنگاری خود بهصورت هنرمندانهای ترکیب میکرد و همین سبب افزایش مقبولیت علمی آثارش بود.
دکتر زرینکوب باتوجهبه اینکه دکتری ادبیات فارسی داشت و سالها در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران خدمت کرد، تسلط حیرتآوری در تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و مجادلات فرق، تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم داشت و همین در پرداخت علمی و عملی وی به حوزه علوم انسانی تأثیرگذار بود. معاشرت و معاصرت با بزرگانی همچون ملکالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر، عباس اقبالآشتیانی، عباس زریابخوئی و... سبب شد تا این نسل از فرهیختگان معاصر ایران با تأکید بر دکتر زرینکوب، پیوند ناگسستنی تاریخ و ادبیات را بار دیگر زنده و پژوهشهای علوم انسانی را بازتعریف و سپس منتشر کنند. ناگفته پیداست پژوهشهای تاریخی محض، از اساس خشک و بیروح است و اگر از عصاره ادبیات بهرهای نبریم، خواننده را به مطالعه و پژوهشگر را به تحقیق و تفحص وادار نکردهایم. بنابراین، رنج و زحمتی که زرینکوب و دیگران در مطالعات علوم انسانی متحمل شدند، بنای پژوهشهای منعطف و رسای امروزی است.
زرینکوب در بررسی و مطالعههای تاریخی خود بهویژه در حوزه مطالعات تاریخ اسلام، یادگاریهای زرینی برجا نهاده است. ایشان درباره تمدن اسلامی مینویسد: تمدن اسلام که وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب شد، نه تقلیدکننده صرف از فرهنگهای گذشته بود و نه ادامهدهنده محض، بلکه ترکیبکننده و تکمیلساز بود. دوره کمال آن که با غلبه مغول به پایان آمد، دوره سازندگی بود، ساختن یک فرهنگ جهانی و انسانی. آنچه این تمدن را جهانی کرده است، درواقع نیروی شوق و اراده کسانی است که خود از هر قوم و ملتی که بودند، بههرحال منادی اسلام بودهاند و تعلیم آن. از یک طرف از ماهیت فرهنگ و تمدن غرب آگاه بود و از طرفی دیگر با فرهنگ ایرانی آشنایی کاملی داشت. همین دوسویه بازنگریستن و جامعیت در شناخت است که او را برمیانگیزد تا بیندیشد که چگونه میتوان فرهنگ امروز ایران را که درواقع آمیزهای است از فرهنگ سنتی و فرهنگ مغربزمین، سروسامان داد و بهنجارتر کرد. بههمین دلیل در بسیاری از سخنرانیها و مقالاتش، بحث غربگرایی و غربگریزی، چندوچون فرهنگ ملی، راههای وامگیری فرهنگی از غرب و مسائلی از این دست را پیش کشید.
جامعالاطرافبودن این مدرس و اندیشمند بزرگ ایران باعث شکوفایی و پیوندهای ناگسستنی در علوم تاریخ و ادبیات شد و کسی که پلهپله تا ملاقات خدا میرود، میتواند به دادگری، تاریخ را در ترازوی انصاف بگذارد و روزگاران را به رشته تحریر درآورد و شگفتا که در تمام آثار تکرارناشدنی عبدالحسین زرینکوب، تاریخ و ادبیات جلوه جمال آثار ایشان است.
۲۱ سال از کوچ استاد بزرگ ادبیات و تاریخ ایران میگذرد و نسل جدیدی از محققان تاریخ و ادبیات ایران، همواره مدیون آثار مهم و جریانساز ایشان هستند.