اگر خودتان یکی از آنها نباشید، اطرافتان زوجهایی را دیده اید که مدام همسرشان را با دوستی، آشنایی یا حتی غریبهای مقایسه میکنند و سرکوفت آنها را میزنند: «چیت از شوهرخواهرم کمتره که اونا دوتادوتا خونه دارن و ما هنوز مستأجریم؟!»، «تقصیر تو نیست ها. شما خونوادگی همین طورین. داماد براتون حکم نوکر رو داره.»، «اگه این ستارههای هالیوودی زن هستند تو چی ای؟! اگه تو زنی، اینا چی ان؟!» و ....
این حس را بیشتر ما در دوران کودکی تجربه کرده ایم، زمانی که به دلیل رفتارهای نادرستمان، از سوی بزرگ ترها با فرد دیگری مقایسه میشدیم، حسی ناخوشایند که در موضعی نابرابر، ضعف و کاستی را به ما نسبت میداد. الان هم فرق چندانی نکرده است. یکی با ناعادلانهترین شکل ممکن ما را با فردی مقایسه میکند. خواه آن فرد ناآشنا باشد خواه عزیزی مانند خواهر یا برادرمان، آزاردهنده است حتی اگر طرف مقابلمان حق داشته باشد.
این مقایسهها ساز و کار دفاعی نپختهای هستند که بیشتر زوجها از آن برای دفاع، حمله یا حتی توجیه خودشان استفاده میکنند تا نشان بدهند طرف مقابل هم مانند آنها کاستیهایی دارد. در واقع، زوجها از این طریق میخواهند احساس ضعف، ناتوانی، ترس، حسادت و توقعات برآورده نشده شان را به دیگری نشان بدهند یا حتی انتظاراتشان را از هم بیان و به خیال خودشان طرف مقابل را تحریک کنند تا تکانی به خودش بدهد، اتفاقی که از بد روزگار، در بیشتر مواقع نتیجه عکس میدهد و آغازی میشود برای یک جدل بی حاصل.
وقتی همسرمان را با کسی مقایسه میکنیم، طبیعی است که او هم به دفاع و مقابله به مثل بپردازد، از جدلهای لفظی گرفته تا برخوردهای فیزیکی، حریمهای زیادی بینمان فروبریزد. وای به روزی که این رفتار ناشایست را آن قدر تکرار کنیم که برایمان عادت بشود و همسرمان بی اعتنایی و بی خیالی را به عنوان روشی برای مقابله با ما و پایان دادن به هر گفت وگویی انتخاب کند. در این شرایط، بدون آنکه خود متوجه باشیم، همسرمان را وارد مرحلهای از سردی رابطه و در نتیجه طلاق عاطفی کرده ایم.
جیمی اوانس، روان شناس مشهور آمریکایی، میگوید: متأسفانه بیشتر زوجها بدون در نظر گرفتن شرایطی که دارند، دست به مقایسههای نابرابر میزنند. زمانی مراجعه کنندهای داشتم که پس از سالها زندگی مشترک، ظاهر همسرش را با زنان هالیوودی مقایسه میکرد و از بخت و اقبالش مینالید. پاسخ من به این مرد تنها چند جمله بود واز واقعیت تلخی پرده برداشت که او تا آن زمان آن طور به آن نگاه نکرده بود: اگر آن زنان هم مانند همسر تو چند فرزند به دنیا میآوردند، سالها برای تو آشپزی و خانه داری میکردند، توهین و تحقیر میشنیدند و سختی و ناملایمتی میدیدند، الان یکی بودند شبیه همسر تو.
این واقعیت تلخی است که همه ما به آن کم توجه هستیم. تأثیر عمیقی است که حرف هایمان نه در آن لحظه، بلکه تا مدتها بر طرف مقابلمان دارد. وقتی زوجی پای شخص سومی را در تعاملاتی که با همسرش دارد وسط میکشد، غیرمستقیم به همسرش این کد را هم میدهد که دیگر ارزش زیادی برای او قائل نیست و او را مانند قبل قبول و دوست ندارد و خواهان شرایط دیگری است غیر از آنچه اکنون دارد. برای همین، لازم است از همین امروز زنگ خطر این اتفاق ناخوشایند را بین خودمان به صدا درآوریم و با هم قول و قرارهایی بگذاریم. برای نمونه، صحبت کردن درباره هر شخص سومی و هر موضوعی جز آنچه اکنون باعث ناراحتی مان شده است و هر اتفاقی که به زمانی غیر از حال مربوط میشود ممنوع است. شاید پابندی به این قرارها کمی سخت باشد، اما میتوان حتی اگر طرف مقابل در لحظه ناراحتی آنها را فراموش کرده است، با یک کد یا رمزی که از قبل آن را بین خودمان تعیین کرده ایم، موضوع را به او یادآوری کنیم. خوشبخت بودن کار سختی نیست. امتحان کنید.