احسان رحیمزاده | شهرآرانیوز - ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، شبی که «ابراهیم حاتمیکیا» داشت شمعهای کیک تولد نوزده سالگیاش را فوت میکرد، در نزدیکی مرزهای غربی صدای حمله ناجوانمردانه نیروی هوایی عراق به فرودگاههای کشورمان شنیده میشد. شاید در آن لحظه خودش هم تصور نمیکرد که واقعه جنگ مسیر زندگیاش را تغییر دهد. زادروز تولد این فیلمساز جریانساز در دومین روز هفته دفاع مقدس واقع شده است. او با «جنگ» تولدی دوباره یافت و فیلمهایش مبدأ تولد ژانری با عنوان «سینمای دفاع مقدس» شد.
فیلمهای جنگی حاتمیکیا عطر و طعم متفاوتی نسبت به دیگر آثار این ژانر داشتند. در سالهای آغازین دفاع مقدس قصههایی جلوی دوربین رفتند که هدفشان ترغیب و تشویق رزمندگان برای مقاومت بیشتر در برابر تهاجم دشمن بود. در این فیلمها رزمندگان ایرانی اسطورههایی شکستناپذیر بودند که یک تنه در برابر لشکر دشمن ایستادگی میکردند و عراقیها را به خاک و خون میکشیدند. حاتمیکیا در آن سالها عنصر واقعگرایی را به فیلمهای جنگی تزریق کرد و به سراغ لایههای پنهان احساسی سربازان ایرانی رفت. او به جای آنکه از خون و خمپاره و آتش بگوید وجه عاطفی دفاع مقدس را برجسته کرد.
«هویت» اولین فیلم بلند حاتمیکیا قصه زندگی فردی معمولی را روایت میکند که تصادفا وارد آمبولانس مجروحان جنگی شده است. اگرچه خط اصلی قصه ارتباطی با جبهه ندارد، ولی حضور پررنگ سربازان، پزشکان و پرستاران را در لابهلای خردهروایتها میشود احساس کرد.
مرور کامل فیلمهای جنگی و غیرجنگی ابراهیم حاتمیکیا در یک یادداشت کوتاه امکانپذیر نیست. برای بررسی بهتر پرونده کاری او میتوانیم آثارش را در دو گروه دستهبندی کنیم. کارگردان پرکار سینمای ایران پس از آنکه با فیلم «گزارش یک جشن» به در بسته توقیف خورد، به شکل محسوسی تغییر مسیر داد. حاتمیکیای دهه ۹۰ با حاتمیکیا قبل از آن شکل و شمایل متفاوتی دارد.
او در دهه ۹۰ چهار فیلم «چ»، «بادیگارد»، «به وقت شام» و «خروج» را ساخته که هر چهار اثر شاخصههای ساختاری مشترکی دارند. اگر بخواهیم فهرستی از محبوبترین فیلمهای این کارگردان تهیه کنیم مسلما این چهار فیلم در ردههای پایین جدول جای میگیرند. نکته جالب این است که تماشاگران و منتقدان در این زمینه نظر مشترکی دارند. به عبارت دیگر چهار فیلم آخر حاتمیکیا هم از نظر بیشتر منتقدان و هم از نظر غالب تماشاگران فیلمهای درجه یکی نبودهاند.
فیلمهای گروه اول (ساختهشده در دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰) آثاری مردمی هستند که میشود در آن حضور طیفهای مختلف جامعه را حس کرد. اما فیلمهای گروه دوم بیش از آنکه مردمی باشند از عملکرد نظام، دولت، حاکمیت و چهرههای مربوط به آن سخن میگویند. فیلم «خروج» اگرچه اعتراضات روستاییان درباره یک بحران محلی را به تصویر میکشد؛ ولی در واقع نشان میدهد که طرف مقابل رفتار مهربانانهای دارد و در برابر روستاییان معترض دست به برخورد خشنی نمیزند. حاتمیکیا در فیلم «ارتفاع پست» کتاب زندگی مردمی را ورق میزند که میراثدار خرابیهای هشت سال دفاع مقدس هستند. او برای کسانی دلسوزی میکند که از رفاه و آسایش حداقلی برخوردار نیستند و به همین دلیل دست به طغیان میزنند.
«آژانس شیشهای»
در فیلم درخشان
«آژانس شیشهای» اگر چه حاتمیکیا در جناح «حاج کاظم» و «عباس» ایستاده؛ اما دغدغههای مردمی را هم فراموش نمیکند. آنجا آدمهای محبوس در آژانس به اندازه رزمندگان اجازه حرف زدن و اعتراض کردن دارند. سلحشور (با بازی
رضا کیانیان) زبان گویای مردمی است که به موازات «حاج کاظم» سختیهای جنگ را در پشت صحنه جبهه تحمل کردهاند.
«از کرخه تا راین»
حاتمیکیای قبل از دهه ۹۰ استاد اجرای صحنههای دراماتیک است. وقتی سعید فیلم «از کرخه تا راین» در غربت آلمان فریاد میزد و خطاب به خالقش میگفت: «چرا اینجا؟ من شکایت دارم.» بسیاری از مخاطبان نتوانستند جلوی اشکهایشان را بگیرند. سعید تصویری زلال از یک رزمنده خالص، از خودگذشته و بیریا را نشان میدهد که نمونهاش در فیلمهای دفاع مقدسی کمیاب است. تماشای چندینباره انتظار دایی غفور (علی نصیریان) و شیرین (نیکی کریمی) و دلنگرانی آنها برای اسرایشان هنوز هم دل را میلرزاند و چشمها را خیس میکند. در ادامه مرور این سکانسها باید یادی کنیم از لحظهای که حاج کاظم میان زمین و آسمان دستش را بر روی گلوی خونین «عباس» میگذارد و نبودنش را برای اولین بار لمس میکند. فیلمهای گروه اول از این دست شخصیتها، صحنهها و اتفاقات حسبرانگیز کم ندارند.
«چ»
اما در فیلمهای دسته دوم تکنیک و منطق هالیوودی حرف اول را میزند. در فیلم «چ» چمرانی را میبینیم که منفعل است و بود و نبودش تاثیر چندانی بر اتفاقات ندارد. در آن فیلم حاتمیکیا بیش از آنکه به فکر فضاسازیها و قصهپردازیهای خاصش باشد تکنیک و ابزارش را به رخ میکشد. در چهار فیلم آخر بیشتر هوش و حواس کارگردان متوجه جلوههای ویژه و پرداخت باشکوه صحنههای انفجار، تصادف، هواپیما ربایی، تراکتورسواری و ... است. فیلمهای دسته اول با حداقل هزینه ساخته شدهاند، اما در فیلمهای دسته دوم، چون کارگردان پشتش به حمایتهای مالی موسسه «اوج» گرم بوده، دست و دلبازانه خرج کرده است. حاصلش شده فیلمهایی که پر زرق و برق هستند، اما همچون آثار قدیمی روح ندارند.
حاتمیکیا فیلم «آژانس شیشهای» را در محاصره انواع مخالفتها ساخت. آن زمان مسئولان سینمایی وقت با ساخت چنین فیلمنامه پر حرف و حدیثی موافق نبودند. او قبل از ساخت این فیلم اجبارا فیلمسازی را ترک و خانهنشینی را انتخاب کرده بود. حتی چند سالی در مغازه پدرش مشغول به کار شد و همزمان با این پرهیز موقتی از سینما نگارش فیلمنامه «آژانس شیشهای» را هم آغاز کرد.
حرفهای او در این فیلم، چون از دل برآمده بود بر دل هم نشست. حرفهای «حاج کاظم» در فیلم به گونهای حدیث نفس خود کارگردان هم بود. حاج کاظم میگفت: «من خیبری ام... اهل نی و هور و آب ... خیبری ساکته... دود نداره ... سوز داره.» این دیالوگ حرف دل کارگردانی ساکت بود که سوز داشت و دود نداشت. حاج کاظم از رزمندگانی سخت میگفت که «دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود» و حاتمیکیای آن زمان مصداق همان آدمهای زلال بود. حاتمیکیای امروز تفاوتهای زیادی با حاتمیکیای دیروز دارد. سابقا او وارد ماجراهای سیاسی نمیشد. فیلم «آژانس شیشهای» را سیاسیترین فیلم بعد از انقلاب نامیدهاند.
درست در زمانهای که صحبت از جامعه مدنی بود او یک سؤال مهم را مطرح کرد و از چالش «قانون» و «اخلاق» در برابر هم سخن گفت. پس از ساخت این فیلم حاتمیکیا برای مدتی سکوت کرد و حاضر به شرکت در هیچ مصاحبهای نشد. اما در چند سال اخیر این کارگردان بیش از آنکه با فیلمهایش مطرح شود با موضعگیریهایش خبرساز شده است. گاه اصغر فرهادی را زیر تیغ نقد برده؛ گاه از موفقیت فیلمهای ایرانی در جشنوارهها انتقاد کرده و گاه روی سن اختتامیه یا نشستهای خبری جشنواره فیلم فجر داوران را متهم به بیعدالتی کرده است.
بوی پیراهن یوسف
کارنامه حاتمیکیا نشان میدهد که او همیشه زمانشناس خوبی بوده و آثاری ساخته که همگام با نیازهای روز جامعه حرکت کردهاند. مضامینی، چون رنج جانبازان شیمیایی (از کرخه تا راین)، بازگشت آزادگان به وطن (بوی پیراهن یوسف)، اختلاف سلیقه آدمهای جنگ و نسل سوم (موج مرده و به نام پدر)، مطالبات فراموش شده جانبازان (آژانس شیشهای)، جنایات داعش (به وقت شام) در فیلمهای حاتمیکیا بازتاب یافتهاند. موضوعاتی که در زمانه خودشان جزو مهمترین دغدغههای روز بودهاند.
ویژگی بارز فیلمهای دفاع مقدسی این کارگردان نقش و اهمیتی است که او برای زنان فیلمنامهاش قائل است. در غالب فیلمهای این ژانر زنان غایب یا اضافی هستند، اما زنان آثار حاتمیکیا شخصیتهای ملموسی دارند و غالبا پیشبرنده درام هم هستند. در فیلم «وصل نیکان» شخصیت «مریم» حرف اول و آخر را میزند و تصمیم میگیرد مراسم عروسی زیر تهدید بمباران برگزار شود.
«برج مینو»
در فیلم «برج مینو» شخصیت «مینو» همسرش را راهی جزیره مینو میکند و گره داستان را شکل میدهد. در فیلم «از کرخه تا راین» رنجهای جسمی و روحی یک جانباز از منظر خواهر شخصیت اصلی (لیلا با بازی هما روستا) روایت میشود. در دیگر فیلمهای این کارگردان نیز رد پای پررنگ زنان در مقام خواهر، دختر یا همسر رزمندگان دیده میشود.
این روزها چقدر دلمان برای فیلمهای قدیمی حاتمیکیا تنگ شده است. فیلمهایی که بدون جنجال و حاشیه جایگاه متعالیشان را پیدا میکردند. منتظر میمانیم تا این کارگردان دوباره به سیر تکاملی قدیمیاش برگردد و مسیر قبلیاش را ادامه دهد.