پرورش برخلاف آموزش، که طی آن و برمبنای یادگیری مهارتهایی به فرد منتقل میشود، نوعی هدایت کلی و جامع است که فرد را از ابعاد مختلف شخصیتی برای پذیرش هنجارهای نظام اجتماعی و ایفای نقشی وسیعتر در ساختار کلی جامعه آماده میکند. بهواسطه نگاههای انحصاری به علم و علمآموزی از سالها پیش نهتنها موضوع پرورش به حاشیه رفته و انتقال طوطیوار مفاهیم علمی و نگرش اخذ نمره بهعنوان هدف اصلی دانشآموزان بر حوزه آموزش و پرورش حاکم شده، که آموزش را هم در عمل دچار ناکارآمدی جدی کرده است.
حال این اشتباه رویکردی با شیوع بیماری کووید۱۹ شدت بیشتری یافته است؛ با تعطیلی اجتماعات بهمنظور جلوگیری از شیوع بیماری و حرکت نظام آموزشی به سمت استفاده از فضاهای مجازی و غیرحضوری، از رویکردهای تربیتی و پرورشی کمتر اثری میبینیم؛ بهویژه در ۱۰ سال نخست فعالیت آموزشی دانشآموزان که صرفا جنبههای مهارتی و آموزشی مدنظر قرار گرفته است. هرچند با بهکارگیری توصیفاتی، چون «روشهای نوین در آموزش» و «مجازیشدن یادگیری» صورتی زیبا به روند موجود داده میشود، حقیقت آن است که اهداف وسیع حوزه پرورش را نمیتوان از مجاری مرسومی که اکنون در فضای مجازی و آموزشهای بستر مجازی وجود دارد، منتقل کرد.
بهعنوان مثال دانشآموزی که به واسطه حضور در جمع همسالان خویش، هنجارها و ارزشهای جامعه را فرامیگرفت، این روزها با لمس یک صفحه و دیدن یک برنامه و پاسخ دادن به چند پرسش چندگزینهای چنین فرصتی را نمییابد و عملا روزهای مهمی از زندگی تربیتیاش را از دست میدهد. در این روند نهتنها پرورش به محاق رفته است، بلکه به کارآیی آموزش هم تردیدهایی جدی وارد میشود. چنین دانشآموزانی علیرغم کسب امتیازاتی در دروس خویش دستاورد مهمی نخواهند داشت.
مسئله دیگر، آسیب بیشتری است که برخی دروس از این وضعیت میبینند؛ ممکن است در دروسی که جنبه فنی و محاسباتی دارند با آموزش برخی فرمولها، بتوان مهارتهایی را هم آموخت، اما در رشتههای وابسته علوم انسانی که در بسیاری از مواقع مبتنیبر گفتگو هستند، این آسیب و نقصان جبرانناپذیر خواهد بود. نظام آموزشیای که تمام آموزش و پرورشش به مرور چند فرمول و حفظ برخی مفاهیم محدود شود، بهطورقطع نمیتواند بستری مناسب برای پرورش نسل آینده یک کشور باشد.
نسلی که خودمحوری را تجربه کرده و ارتباطش با همکلاسیها محدود به چند نام در یک گروه است و از لذت گفتگو محروم مانده و البته فاصلهاش هم با واژهها، تاریخ، ادبیات و شناخت جامعه گسسته شده، نهتنها پیوندی با گذشته خود نخواهد داشت، بلکه سبک زندگیاش به ماشینی مملو از اطلاعات شباهت مییابد که منجر به تحرک و پویایی جامعه نمیشود. به نظر میرسد لازم است در شرایط فعلی، که ممکن است در آینده به شکلهای مختلف ادامه یابد، به ایجاد پیوستهای پرورشی در شیوههای نوین آموزشی خود بیندیشیم؛ چراکه فردا دیر است.