سعیده آل ابراهیم -حمیده وحیدی | شهرآرانیوز؛ نسرین عرفانی آقایی متولد سال ۱۳۳۴ است و این یعنی وارد دهه ششم زندگیاش شده، اما انگار بازنشستگی برایش تعریفنشده است. با اینکه خانوادهشان از رفاه نسبی برخوردار بودند، از نوجوانی در کنار درسخواندن کار کرد. دلش میخواست روی پای خودش بایستد و حتی یک ریال هم از کسی پول نگیرد.
خبرنگاری، تجارت، خرید و فروش خانه و حالا باغداری، دامداری و پرورش ماهی شغلهایی است که تاکنون تجربه کرده است و البته چندان هم مرتبط به هم نیستند به این دلیل که او هر مرتبه به بنبستی رسید، تنها مسیر را تغییر داد. حالا همه روزگار تلخ و شیرینی که بر نسرین گذشته به بار نشسته است. آنقدر جنم داشت که بعد از ۲ سال کار در حوزه دامداری، دامدار نمونه کشور شد و حالا قهرمان ملی در بخش باغات است و علاوه بر ۳ فرزندش، برای هزاران درخت هم مادری میکند.
نسرین چندین سال است که از دل شهرنشینی به خلوت روستا و ۲۰ هکتار باغی که در آن امید میرویاند رفته است. باغ آنها بعد از روستای شلنگرد در ۳۰ کیلومتری مشهد واقع شده است. هرروز هفته را هم در همین باغ که انتهای آن به کوهها ختم میشود میگذراند و به کارها رسیدگی میکند. میگوید هم آنقدر کار زیاد است که وقت سر خاراندن ندارد هم وقتی کسی در روستا با آبوهوای خوب و فضای سرسبز زندگی کند، زندگی شهری برایش سخت میشود. گفتوگوی ما با نسرین عرفانی نیز در میان باغش که تا چشم کار میکند درخت است صورت گرفت.
به قول خودش از همان کودکی شم اقتصادی داشت. برای کارهای خانهشان خدمتکار داشتند، اما هر بار که نوبت خرید میرسید، نسرین پیشقدم میشد تا به جای آنها برای خرید برود. زمان خرید هم چشم از ترازوی مغازهدار برنمیداشت تا مبادا جنس را به او کم یا زیاد بفروشد. حتی برای اطمینان، جنسی را که میخرید در مغازه دیگری هم وزن میکرد. سال اول دبیرستان قبل از انقلاب پیشاهنگ بود که از دانشآموزان پرسیدند دوست دارید در مدرسه چهکاره شوید. نسرین آن زمان تهیه ساندویچ را انتخاب کرد و هرشب وسایل اولیه را میخرید و به خانه میبرد و فردای آن روز ساندویچها را میفروخت. با پولی که از فروش ساندویچها به دست آورد، برای خودش چند دست لباس خرید.
در هفدهسالگی ماشین صفرکیلومتر خریدم
اینها در حالی بود که خانواده نسرین خانوادهای مرفه بودند، اما نسرین به رفاه نسبی اعتقاد نداشت و میخواست روی پای خودش بایستد. او هم درس میخواند هم کار میکرد و با پولی که به دست میآورد و خرجی که کنار میگذاشت، توانست در هفدهسالگی یک ماشین صفرکیلومتر برای خودش بخرد.
نسرین از پیش از انقلاب تا سال ۶۱ به مدت ۴ سال خبرنگار بود؛ و در همان سالها با شوهرش که در روزنامه همکارش بود ازدواج کرد. بعد از آن هم با توجه به اینکه لیسانس بازرگانی داشت به دنبال کار تجارت پوشاک رفت شوهرش هم بعد از خبرنگاری به سراغ زمینهای پدری رفت و کشاورزی و دامداری را شروع کرد. نسرین هم از سال ۷۶، همزمان با اینکه تجارت را ادامه میداد، کمابیش در همان باغ دامداری میکرد.
یک تصادف و تغییر مسیر زندگی
نسرین میگوید: سال ۸۴ بود که با شوهر و بچهام به باغ میرفتیم. ماشین ترمز نداشت. از قبل میدانستیم و قرار بود با سرعت کم حرکت کنیم تا اتفاقی نیفتد. سرعتمان کم بود، اما در راه با ماشینی که از جاده فرعی با سرعت به جاده اصلی میآمد تصادف کردیم. خوشبختانه اتفاقی برای شوهر و بچهام نیفتاد، اما من خیلی آسیب دیدم. دست چپم شکست به طوری که حالا از یک حدی بالاتر نمیآید. لگنم از ۲ جا شکست. انگشتان پاهایم عصب ندارد. سر و صورتم نیز در آن تصادف شکست.
تا یک سال بعد از آن تصادف، نسرین در بستر بیماری ماند. «از آنجا که نمیتوانستم در آن وضعیت به تجارت بپردازم و اختلافاتی که با شریکم ایجاد شد، کارمان خوابید و من آن را ترک کردم، اما همین که حالم بهتر شد بهسرعت به سراغ کار دیگری رفتم.»
کار و فعالیت جوری با خونش عجین شده است که حتی نمیتواند یک روز بیکار باشد و آن زمان، همین که روی پایش ایستاد، ایده جدیدی را دنبال کرد.
نقطه پایانی وجود ندارد
به نظر میرسد نقطه قوت زندگی نسرین اینجاست که هر بار در کاری به نقطه پایان میرسد، دوباره کار دیگری از نو شروع میکند. «بعد از کار بازرگانی، سراغ خرید و فروش خانه رفتم، آن هم زمانی که هیچ خانم دیگری در این کار نبود و شغلی مردانه محسوب میشد. به یادم دارم آنقدر در محدوده قاسمآباد خانه خرید و فروش کردم که تقریبا همه املاکیها من را میشناختند. ماهی چند خانه میخریدم. زیرسازی و کارهای آن را انجام میدادم و ماهی یک خانه میفروختم. همین کار را ادامه دادم تا اینکه بازار خریدو فروش راکد و قفل شد.»
نسرین هر بار به بنبست میرسد راه دیگری پیدا میکند. این بار هم سراغ دامداری رفت. او یا کاری را شروع نمیکند یا اگر شروع کند، پا به جفت به پایان میرساند. «۲ سال بعد از شروع کار دامداری، دامدار نمونه کشور شدم. میخواستم ثابت کنم که اگر کار تجارت نشد، در کارهای دیگر میتوانم موفق باشم.»
اوایل در ۲۰ هکتار باغی که او و همسرش داشتند تنها دامداری فعال بود. نسرین میگوید: بعد از آن کمکم باغداری و درختکاری را شروع کردم و بعد هم استخر پرورش ماهی. حالا در تمام فصول سال هم کاری برای انجام در باغ هست. باید هر سال عید زمینها را شخم بزنیم و قبل از پاییز میوهها را جمع کنیم. میوهها که تمام میشود، جو و یونجه میکاریم. یک هکتار زعفران داریم که اوایل پاییز برداشت میشود و این یعنی همیشه اینجا کار هست. حالا با اینکه خانهمان در مشهد است، ۷ روز هفته را در باغ میگذرانیم.
هر درخت یک مادر میخواهد
نسرین در کارآفرینی هم نگاه مادرانهاش را دارد و به قول خودش، هر یک درخت یک مادر میخواهد. دانهدانه درختهای این باغ را خودش کاشته است و حالا از هر زاویهای که به این درختکاریها نگاه کنی، صاف و مرتب است و علاوه بر سرسبزی، نظمی که در کاشت درختها رعایت شده است چشمها را نوازش میدهد. «هر روز ۷ صبح با کارگرها به باغ میروم. ظهرها موقع ناهار به خانه میآیم. ایستاده ناهار میخورم و دوباره پابهپای کارگرها میروم تا ۷ شب. باید کنار کارگرها باشم و به آنها بگویم چهکار کنند. مثلا اگر یک بار موقع میوه چیدن همراه آنها نباشم تمام سیبها را شستی میکنند. یعنی با فشار دست سیب را میچینند و بعد در سردخانه لک دستهایشان روی سیب نمایان میشود. یا اگر ۲ روز به مشهد بروم، وقتی برمیگردم، میبینم درختها شپشک زده است.»
او دقت فراوانی در کارش داردو پا بهپای کارگران صبح را شب میکند. «خیلی اوقات به کارگران میگویمای کاش شب نشود، همیشه صبح باشد و بتوانیم کار کنیم. هر بار که یکی از کارگران از کار خسته میشود، به او میگویم بدن همهتان از من سالمتر است. اگر فکر میکنی اینطور نیست بیا دردها و مریضیهایمان را بشمریم. آسیبهایی که بر اثر تصادف برایم اتفاق افتاد به کنار، من عمل قلب باز داشتهام و این روزها درگیر بیماری هستم.»
پرورش ۵۰۰۰ ماهی
استخر پرورش ماهی در دل باغ و درختکاریهای نسرین قرار گرفته است. «مساحت استخر ۴۰ متر در ۳۰ متر با عمق ۶ متر است. حدود ۵۰۰۰ ماهی داریم. کف استخر فضایی ایجاد کردهایم که ماهیهای مادر بتوانند در آن تخمگذاری کنند. ماهی کپور، آمور و ویند پرورش میدهیم که طول آنها از نیم متر هم بیشتر است. هر ۶ ماه یک بار از استخر پرورش ماهی برداشت داریم. البته یک استخر دیگر هم در پاییندست داریم. بازار ماهی خوب است و حتی چند بار واسطهای آمد و از ما برای عراق و ... ماهی خرید.»
نسرین ادامه میدهد: برای میوهچینی، کود دادن، شخم زدن و ... از مردم همین روستا کمک میگیریم تا برای آنها هم اشتغالزایی شود.
نسرین کار را بدون پشتوانه علمی شروع نکرد. برای درختکاری، دامداری و پرورش ماهی آموزش دید و حالا در هر گوشهای از باغی که نسرین سرسبز و آبادش کرده میوهای کاشته شده است: ۲ هکتار سیب، ۲ هکتار آلو، ۲ هکتار شلیل، ۲ هکتار گلابی، ۲ هکتار آلبالو، ۲ هکتار گیلاس و ....
از خدا زیاد طلب کنید
به قول خودش به رفاه نسبی اعتقاد ندارد و همیشه به فرزندانش آموخته است: از خدا زیاد بخواهید به این دلیل که وقتی از خدا زیاد بخواهید، خودتان هم بیشتر تلاش میکنید. خودم هیچوقت دوست نداشتم از کسی پول بگیرم. تاکنون حتی یک قران هم از شوهرم یا بچههایم پول نگرفتهام. میخواستم مستقل باشم. یکی از پسرانم مهندس عمران است. پسر دیگرم فوق لیسانس عمران است، اما هرروز در همین باغ پشت تراکتور مینشیند. دخترم هم در مشهد مزون لباس دارد و به نوعی اشتغالزایی کرده است. همیشه سعی کردهام پشتوانه بچههایم باشم و آنها را به سمت موفقیت هل بدهم. مثلا دخترم از اینکه کار را شروع کند و مزون اجاره کند، میترسید، اما دائم به او میگفتم تو این کار را انجام بده، من چکهایش را میدهم.»
چرا حمایت نمیکنند؟
نسرین با همه عناوین و رتبههای برتری که در حوزه کارآفرینی، دامداری و باغداری گرفته است، هنوز جای خالی حمایت را در کارش احساس میکند. «ابتدا برای ساختوساز این باغ و خرید دامها یک وام گرفتیم. آن سال همه دامی که داشتیم، دهانشان آفت زد و تلف شدند. نتوانستیم وام را پرداخت کنیم. اینطور بگویم که اگر وام ۷۵۰ میلیون تومان بود، حالا به ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان رسیده است. اول سود آن ۲۰ درصد بود، بعد ۲۸ درصد و حالا بیش از ۳۰ درصد شده است. میگویند به کارآفرینان وام با مهلت تنفس میدهند، اما در عمل خبری نیست.»
مجوز حفر چاه نمیدهند
سری به دامداری این باغ که ظرفیت ۲۰۰ رأس دام را دارد میزنیم. البته این روزها به نوعی به انباری تبدیل شده است. اگر این باغ را مانند کارخانهای در نظر بگیریم، یک خط تولید آن از کار افتاده است. آن هم به دلیل نبود آب شرب است. نسرین میگوید: «آب خوردنی برای دام نداریم. به همین دلیل فعلا این دامداری تعطیل است. در این محدوده قنات هست و سهم ما از آن یک لیتر و نیم مشخص شده است، اما آب قنات تا به این باغ برسد، کثیف یا آلوده میشود. مثلا در آن فرش یا مواد سمی و مضر میشویند و نمیتوانیم این آب را به دام بدهیم. بیمار میشود. از سازمان آب و فاضلاب درخواست کردم مجوز حفر چاه به اندازه همین سهمی که مشخص کردهاند بدهند، اما در پاسخ گفتند این کار شدنی نیست و یک چاه بخرید تا کارهای انتقال آن را انجام دهیم. اما خرید سهم یک لیتر و نیم از یک چاه بین ۳ تا ۵ میلیارد تومان هزینه دارد.
او ادامه میدهد: این باغ زیرمجمــــوعه شهرستان چنـــــــاران محسوب میشود و در این محدوده به غیر از چند گلخانه، جای دیگری نیســـــت که تولید و کشت داشته باشند. ابتدا اینجا یک بیابان بود. من عمرم را پای این زمین گذاشتهام که حالا سرسبز و پرثمر شده و قیمت زمین آن با ارزش شده است. اکنون در این باغ ۸ کارگر بیمهشده داریم و ماهی ۱۰ تا ۲۰ کارگر از بومیهای همین محل برای کارهای مختلف به ما کمک میکنند. اشتغال غیرمستقیمی هم که از طریق این باغ و محصولات آن ایجاد میشود زیاد است. اما دریغ از حمایت.»
نسرین بر کارهای باغ و پرورش ماهی نظارت دارد و خودش هم دستبهکار میشود. حتی هنوز که هنوز است برای فروش میوهها خودش به سردخانه میرود و معامله را انجام میدهد. همه این تلاشها باعث شده است او بارها و بارها در شاخههای مختلف تقدیر شود. قهرمان ملی در بخش باغات، قهرمان تولید در بخش کشاورزی، تولیدکننده نمونه پرواربند گوساله و مجری نمونه صنوبرکار در شهرستان چناران تنها بخشی از افتخاراتی است که این بانوی شصتوپنج ساله توانمند یکتنه آنها را درو کرده است.
فکرهای بزرگی در سر دارم
«از کاری که دارم راضی هستم، اما میخواهم آن را توسعه دهم. از سال ۹۲ به من مجوز دادند تا در این باغ، نمایشگاه هنرهای دستی بومی، باغ پرندگان، پیست اسبسواری تفریحی، پیست شترسواری، پیست دوچرخه و موتورسیکلتهای ویژه، پرواز بالن، پارک کودک و مراکز اقامتی و پذیرایی به شیوه سنتی را دایر کنم که کمکم کارهای راهاندازی را انجام میدهیم.» این نشان میدهد نسرین مانند همیشه به همان کاری که دارد و در آن هم موفق است قناعت نمیکند و فکرهای بزرگی برای آینده در سر دارد.