همین قصه واقعی که حالوهوایی دراماتیک، پر از تعلیق و هیجان دارد و جان میدهد برای یک روایت سینمایی به نوعی سرنوشت سینمای افغانستان هم هست که باوجود آغاز فعالیت در سالهای اولیه قرن بیستم، فضایی برای قوام و تثبیت پیدا نکرد.
دلیل اصلی این ناکامی کلی، مخالفتهای حاکمان سیاسی در دورههای مختلف بود. حکمرانی حزب دموکراتیک خلق افغانستان که مارکسیستی و وابسته به شوروی سابق بود و پس از آن هم جنگهای داخلی و سلطه طالبان و ورود نیروهای آمریکایی بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر مجالی برای رشد و پویایی سینمای افغانستان باقی نگذاشت.
با وجود همه این مشکلات و انبوه مناقشهها و تنشهای سیاسی و دخالت بیگانگان و عدم گفتمان و تفاهم داخلی، سینماگران عاشقی هم بودند که حتی با همین اوضاع و احوال دست از تلاش برنمیداشتند و راه خود را به سینما و ساخت فیلم باز میکردند. یکی از آنها صدیق برمک است که از حضور نیروهای شوروی در افغانستان و تاسیس اتحادیههایی مثل اتحادیه هنر و سینما نهایت بهره را برد و بورسیه تحصیل سینما در دانشگاه مسکو را دریافت کرد و فیلمهایی درباره درد و رنجهای مردم افغانستان ساخت.
برمک از وقتی که اوضاع سینمای افغانستان تا حدودی به دلیل حمایت و مشارکت نهادهای فرهنگی بینالمللی بهبود پیدا کرده، آوازهای جهانی یافته و دو فیلم سینماییاش به ویژه «اسامه» با تحسین تماشاگران و منتقدان در جهان روبهرو شد و سهم موثری در کسب اعتبار جهانی برای سینمای افغانستان داشت.
اینکه میگوییم موقتی به این دلیل است که ظاهرا برمک باوجود ناسازگاریها و روحیه معترضش به هرترتیبی که بود سال ۱۹۸۷ از دانشگاه سینمایی مسکو فارغالتحصیل شد و به کشورش برگشت. برمک در بازگشت، مستندهایی با موضوع مقاومت مردم افغانستان و مواضع ضداستعماری و ضداشغالی ساخت که برایش دردسرساز شد.
همچنین برخی فیلمهایی هم که قرار بود در آن مقطع بسازد، بر اثر فشار و شدت سانسور هرگز به مرحله ساخت نرسید. با روی کارآمدن طالبان، برمک از پاکستان رفت و پس از کنار رفتن طالبان از قدرت، دوباره به کشورش برگشت و کار فیلمسازی را از سر گرفت. او از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ رئیس افغانفیلم بود. افغان فیلم مهمترین نهاد دولتی سینمای افغانستان است.
در گفتوگویی با صدیق برمک که با عنوان «میراث شوم طالبان» در شماره ۳۲۳ ماهنامه فیلم در آبان ۱۳۸۳ منتشر شد به این رفاقت اشاره شده است: «او (احمدشاه مسعود) دوستدار فیلمهای جنگی بود و میتوانست هر سکانس از این فیلمها را همراه با زاویههای دوربین تحلیل کند. علاقه داشت که اشتباههای موجود در سکانسهای جنگی را نشان دهد و حتی در صحنههای شب فیلم جوخه (الیور استون) هم چند اشتباه یافته بود.» یکی از شیرینترین خاطرات برمک، تماشای فیلم راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی) به اتفاق احمدشاه مسعود در یک پایگاه انقلابی در شمال افغانستان در زمستان ۱۹۹۰ بود.
مجتبی میرتهماسب (برنامهریز)، ابراهیم غفوری (مدیر فیلمبرداری)، بهروز شهامت و فرخ فدایی (صدابرداران صحنه)، محمدرضا درویشی (موسیقی)، مستانه مهاجر (صداگذاری و دستیار تدوین) و... از جمله ایرانیهایی هستند که در فیلم اسامه با برمک همکاری کردند. همین فیلم اسامه با جملهای از دکتر علی شریعتی آغاز میشود: «خدایا مرا از آنانی قرار ده که دنیاشان را برای دینشان میفروشند نه از آنها که دینشان را برای دنیاشان.
برمک پیش از اسامه هم سر زلفی با ایرانیها گره زده بود و دو داستان از دو نویسنده شاخص و بزرگ ایرانی را به فیلم و فیلمنامه تبدیل کرد؛ فیلم کوتاه بیگانه، براساس داستان صنوبر نوشته هوشنگ مرادیکرمانی نوشته و ساخته شد. برمک همچنین با نگاهی به داستان کوتاه بچه مردم نوشته جلال آلاحمد، فیلمنامه فیلم سایه را نوشت. برمک به خوبی از بستر چنین داستانهای غمبار ایرانی برای روایت رنجهای مردم افغانستان بهره میبرد. همزبانی، همسایگی و همدردی فرهنگی و اجتماعی، نقش مهمی در رجوع برمک به آثار نویسندهها و فیلمسازان ایرانی دارد.