مهتاب علی نژاد | شهرآرانیوز؛ از اندرونیهای قاجاری تا ترکیب اندرونی و بیرونی که جامعه برای زنان ساخته است و زنان آن را حفظ کرده یا گسترش دادهاند بیش از یک قرن و نیم در تاریخ اجتماعی جامعه ایرانی میگذرد. از روزگاری که فعالیت زنان به محیط فیزیکی منزل محدود بود تا زمانی که جامعه محیط بیرونی خود را به روی روزمرگیها و فعالیتهای زنان باز کرد، موفقیتها و ناکامیهای زیادی در گستره فعالیتهای اجتماعی و همچنین اشتغال در تاریخ اجتماعی زنان ثبت شده است.
روند گذار از منزلگزینیها تا ورود به دنیای دانشآموزی و تخصصستایی در ایران با فرایند مدرنیزاسیون در دهه ۲۰ شمسی آغاز شد و بعد از انقلاب اسلامی به اوج و شکوفایی خود رسید. در این سالها زنان پیوسته در محیط اجتماعی پذیرفته شدهاند. اما نکته حائز اهمیت در گذار قطعی از اندرونی به بیرونی این است که میزان دستیابی زنان به مشاغل مرتبط با دانش و تخصصی که برای آن آموزش دیدهاند تا چه اندازه بوده است. آیا زنان ایرانی توانستهاند ضمن دستیابی به اشتغال، مطالبهگران دستیابنده به مناصب ردهبالایی در عرصههای سیاست و مدیریت کلان باشند یا در سطوح خرد فرهنگی و مشاغل ردهپایین یا خدماتی محبوس ماندهاند؟
زنان همچنان در میان چرخدندههای کار ماندهاند
باید گفت روند تغییرات بهرهمندی از زنان در عرصه کار و اشتغال در ایران روندی مطابق با اقتضای عصر ارتباطات نبوده است. در عصر ارتباطات، اگرچه نه بهکل، کار به مقدار شایان توجهی جنسیتزدایی شده است و در بیشتر مشاغل اجرایی و مدیریتی در سطح نهادهای اجتماعی، زنان چنانکه از جامعه مدرن انتظار میرود توانستهاند به مشاغلی درخور تخصص خود وارد شوند و تخصص آنان ترجیح بیشتری از جنسیت آنان در گزینش شدن داشته است. این رویداد مدرن در جامعه در حال گذار ایران هنوز اجرایی نشده است. زنان کمابیش در میان چرخ دندههای کار جنسیتزده آسیب میبینند. این سرگردانی اگرچه از پیامدهای در حال گذار بودن جامعه ایران است، کند بودن روند تغییرات در این عرصه در مقایسه با شتاب تغییرات در سایر حوزههای زندگی نشان از نوعی بینش فرهنگی به زنان دارد.
ساختار فرهنگی و سیاستگذاری عمومی در جامعه ما به صورتی شکل یافته است که زنان مطالبهگری را بر اساس تجربه خود، امری بیفایده میبینند، زیرا پیوسته مطالبهگری آنان در راستای احقاق حق داشتن شغل متناسب با تحصیلات و کسب جایگاههای شغلی در ردههای بالای مدیریتی و اجرایی، بیپاسخ مانده است.
مردگرایی در حوزه اشتغال بهویژه در ردههای بالای شغلی نظیر ریاست، مدیرعاملی، شورای سیاستگذاری و ... شیوه رایج و غالب پذیرش اجتماعی است. زنان برای پذیرشگیری در حوزه اشتغال با مانع فرهنگی روبهرو هستند. توانمندشدن زنان یا ناتوانی آنان یک برساخت اجتماعی است. یعنی از سوی جامعه ساخته میشود همچنان که سیاستگذاریهای عمومی برای انتصاب افراد در مشاغل مختلف اجتماعی از ردههای بالا تا پایین نیز یک برساخت اجتماعی است.
هدر رفتن ظرفیت بالقوهای که میتوانست شگفتانگیز باشد
تناقض میان شتابگیری سایر تغییرات اجتماعی و کند بودن تغییرات درباره سیاستگذاریهای عمومی که کاهش جنسیتزدگی در کار نیز از این جمله است، اصلاحات نقصهای سیستمی در توزیع جایگاههای شغلی مطابق با شایستهسالاری را با چالش روبهرو کرده است، چالشی که در بلندمدت به تنش و آسیب اجتماعی در حوزه زنان تبدیل شده است.
آیا میشود جامعهای را جامعه سالم دانست در حالی که بخش اعظمی از نیروی انسانی ماهر و متخصص آن در جایگاه متناسب خود ایفای نقش نمیکنند؟ هدر رفتن ظرفیتهای بالقوهای که میتوانند شگفتی بیافرینند در همه طول تاریخ بخشی از تاوانی بوده است که جوامع بابت سیاستگذاریهای نادرست و کمدقتیهای سیاستگذاران در شناخت جامعه خود و نیاز آن با توجه به موجودیت نیروی انسانی خود پرداختهاند. اندیشمندان هنگام توجه به توانمندیهای مدیریتی زنان در بیرون از منزل، از یک سو به ورود طیف گسترده زنان به بازار کار و از سوی دیگر به تبعیض علیه زنان در اشغال پستهای مدیریتی و موقعیتهای قدرتمند سازمانی اشاره میکنند.
اگرچه اشتغال زنان در خارج از خانه را میتوان به عنوان مدرک وقوع تغییر در نظر گرفت، ایجاد فرصتهایی که آنها بتوانند قابلیتهای مدیریتی خود را به نمایش بگذارند از اهمیت ویژهای برخوردار است. زنان در کسب پستهای مدیریتی از تبعیضهای چندگانه رنج میبرند. آمارهای موجود نشان میدهند کمتر از ۵ درصد از رؤسا، شرکتها و مسئولان پستهای ردهبالا در سازمانهای بینالمللی به زنان تعلق دارد.
نگاه فرهنگی مانع جذب در مشاغل فراجنسیتی شده است
دور ماندن سیاستگذاری عمومی از تشخیص، اصلاح و تغییر به موقع نیازهای نیروی انسانی و زدودن جنسیتگرایی از کار و حکمفرما کردن همسانگزینی جنسی با محوریت توانمندی در تخصص سبب شده است سیاستگذاران داخلی مطابق با تغییرات جهانی عصر ارتباطات، نیاز بومی و ملی جامعه به حضور زنان در مشاغل حساس تأثیرگذار را از نظر دور بدارند و حتی در مشاغلی نظیر اشتغال فرهنگی در آموزش عالی و تخصیص جایگاه استادی، سهم بسیار ناچیزی برای زنان در نظر آورند. این در حالی است که مشاغلی نظیر استادی و ایفای نقشهای آموزشی امری کاملا فراجنسیتی است، اما متأسفانه نگاه فرهنگی کلی جذب نیروی انسانی در مشاغل مختلف بر این نقش اجتماعی نیز سایه افکنده است.
در شرایطی که در فرهنگ عمومی جامعه از زنان به عنوان اولین پرورشدهندگان یک نسل یاد میشود، زنانی که تخصص شایستهای دارند با نگاه سیاستگذاری عمومی بهروزنشده از جذب برابرانه در سیستم آموزش عالی باز نگه داشته میشوند. پژوهشگران متعددی راهکارهای متفاوتی برای رفع موانع در مسیر برابرانهترسازی اشتغال زنان پیشنهاد میکنند، اما آیا میتوانید سرچشمه همه راهکارها را در جایی بهجز لزوم اصلاحات در اندیشهورزی فرهنگی بدانید؟ ظرفیتهای بالقوه زنان متخصص این جامعه زمانی به کار خواهد آمد که فرهنگ اجتماعی بینش خود به چگونگی سیاستگذاری برای کاهش تناقضهای ایجادشده در تغییرات اجتماعی گسترده را اصلاح کند.
زنان بخش گستردهای از نیروهای انسانی و انرژیهای پیشبرنده هستند که همچنان در سیستم سرگردان سیاستگذاریهای اشتغال جنسیتزده و نامساعد با تخصص، آسیب میبینند. واقعیت اجتماعی اکنون این جامعه در عرصه اشتغال این است که زنان متخصص و توانمند در حاشیه نگه داشته شدهاند. راه برونرفت از این انسداد سیاستگذاری و پذیرش اجتماعی توانمندی زنان است که خودبهخود اصلاحات فرهنگی را در پی خواهد داشت. هدایت جوامع در مسیر دستیابی به صلح، مردمسالاری و توسعه پایدار مستلزم بهکارگیری کل استعداد، تجربه و تبحر زنان در همه سطوح تصمیمگیری است.