هوش هیجانی چیست؟
ریحانه صادقی | شهرآرانیوز؛ این ترکیب واژگانی را اولبار پیتر سالوی، روانشناس اجتماعی اهل آمریکا و رئیس دانشگاه ییل، و همکار روانشناسش، جان دی میر در سال ۱۹۹۰ مطرح کردند. نظریه آنها برخلاف نظریههای پیشین که عواطف و احساسات را در نقطه مقابل منطق میدیدند، این ایده را مطرح کرد که هوش هیجانی یا هوش احساسی، مشروط بر اینکه بهدرستی به کار رود، این ظرفیت را دارد که محرک پیامدهای سازنده در زندگی افراد باشد. طبق تعریفی که آنها ارئه دادند، هوش هیجانی یا هوش احساسی (EQ) عبارت است از «توانایی دریافت، ارزیابی و ابراز احساسات بهصورت دقیق؛ استفاده از احساسات برای تسهیل فرایند اندیشیدن؛ درک احساسات و دانش مبتنی بر احساسات؛ و مدیریت احساسات برای حصول رشد احساسی و اندیشگانی».
به زبان ساده، هوش هیجانی متشکل است از ۴ توانایی است که بهصورت سلسلهمراتبی و پیوسته عمل میکنند:
مشاهده و دریافت دقیق و صحیح احساسات: اینکه توانایی تشخیص احساسات را از طریق دقت در چهره، صدا و دیگر نشانههای موجود در رفتار دیگران داشته باشیم.
استفاده از احساسات برای تسهیل فرایند اندیشیدن و استدلال: در این مرحله است که تعریف سالوی و میر با عقاید پیشین (یعنی تجمعناپذیری کارکرد عقل و احساس) در تقابل قرار میگیرد. درواقع اگر ما از اطلاعات احساسی موجود در یک فرایند بهدرستی آگاه باشیم، میتوانیم از آنها برای بهبود نحوه استدلالکردن خود استفاده کنیم.
درک احساسات: به این معنا که آنچه را احساس مینامیم، بهدرستی بشناسیم، توانایی تشخیص و تمییز این عواطف و احساسات را داشته باشیم و همچنین درک کنیم عواطف چگونه عمل میکنند و چه روابطی بینشان برقرار است.
مدیریت احساسات در خود و دیگران: عبارت است از تعدیل احساسات منفی و بهادادن به احساسات خوشایند، بدون سرکوب یا اغراق در پیامی که این احساسات منتقل میکنند. به این ترتیب موفق به تعدیل و مهار احساساتمان خواهیم شد.
آنها به این دلیل عنوان هوش هیجانی یا هوش احساسی را به این مفهوم دادند که انواع دیگری از هوش هم وجود دارد. بدیهی است که هیچکدام از این انواع بر دیگری برتری ندارند، بلکه مکملی بر یکدیگر هستند.
آیا هوش هیجانی تأثیری بر سلامت عمومی افراد دارد؟
طبق تحقیقی با عنوان «هوش هیجانی و پیامدهای آن در حوزه سلامت» که در سال ۲۰۱۸ انجام شد، احتمال داشتن سلامت فیزیکی و روانی بهتر در افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، بیشتر است.
در این زمینه تحقیقهای بسیاری انجام شده است. در سال ۲۰۱۰ تحقیقی در زمینه ارتباط بین هوش هیجانی و بیماریهای قلبیعروقی در نشریه جهانی علوم بهداشت به چاپ رسید که نشان میداد هوش هیجانی در افراد مبتلا به بیماری قلبی نسبت به افرادی که هیچگونه نشانهای از بیماریهای قلبی نداشتهاند، پایینتر است. نتایج این تحقیق همچنین نشان میدادند افرادی که در زندگی روزمره خود بهطور مؤثرتری قادر به مدیریت و مهار احساسات خود هستند و کمتر از دیگران احساسات منفی بروز میدهند، مقاومت بیشتری در برابر بیماریهای قلبی دارند.
در تحقیق دیگری مشخص شد آن دسته از بیماران مبتلا به دیابت نوع ۲ که هوش هیجانی بالاتری دارند، بهتر میتوانند قند خون خود را کنترل کنند. افزون بر این، بیماران مبتلا به دیابتی که آموزشهای مربوط به هوش هیجانی را فراگرفته بودند، پس از دریافت این آموزشها در کنترل قند خون خود موفقتر عمل کردند.
به نظر میرسد هوش هیجانی تأثیر بسزایی در بهبود وضعیت سلامت افراد مبتلا به بیماریهای مزمن دارد. دلیلش شاید این باشد که افراد دارای هوش هیجانی کمتر، پایبندی به روتینهای درمانی و توصیههای مربوط به تغییر سبک زندگی را بسیار سخت مییابند.
گذشته از تحقیقات مرتبط با سلامت فیزیکی، تاکنون تحقیقات بسیاری هم در رابطه با تأثیرگذاری هوش هیجانی بر سلامت روانی افراد انجام شده است. در سال ۲۰۱۲ مقالهای با عنوان «هوش هیجانی بهعنوان نشانگر افسردگی در سالمندان» نشان داد سالمندانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردار هستند، کمتر در خطر ابتلا به افسردگی قرار میگیرند. بهطور کلی، افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، به لحاظ روانی کمتر دچار رنجش و اضطراب میشوند.
نتایج تحقیقاتی که در دانشگاه مکمستر، دانشگاه ترنت و دانشگاه رایرسن انجام شد نیز حاکی از این هستند که افرادی که از انواع اختلالهای اضطرابی ازجمله اختلال اضطراب اجتماعی (SAD)، اختلال وسواس فکریعملی (OCD) و اختلال هراس رنج میبرند، از هوش هیجانی پایینتری برخوردارند.
چطور بفهمیم هوش هیجانی بالایی داریم یا نه؟
متخصصان باور دارند افراد با هوش هیجانی پایینتر معمولا در چند ویژگی با هم اشتراکاتی دارند. برخی از این ویژگیها عبارتاند از:
از اینکه کسی متوجه نشود آنها سعی دارند چه به او بگویند، دچار استرس میشوند. بدتر اینکه همیشه درنهایت طرف مقابل را در این «نفهمیدن» مقصر خواهند دانست و از جملاتی همچون «واقعا فهمیدنش اینقدر سخته؟» یا «هرکسی میتونه این رو بفهمه» استفاده خواهند کرد. انعطافپذیری این افراد کم است و به ذهنشان هم خطور نمیکند که شاید روش و طرز فکر آنها اشتباه باشد. این افراد معمولا مشکلی را که با اندکی صبوری میتوانست بهراحتی حل شود، به یک مشکل بزرگ و پیچیده تبدیل میکنند.
دیگران را به تمسخر میگیرند و انتظار دارند این رفتارشان از جانب دیگران تحمل شود. همه ما بارها این جمله تکراری و کلیشهای را شنیدهایم که «بین خندیدن با دیگران و خندیدن به آنها بسیار فرق است». کسانی که هوش هیجانی آنها بهدرستی پرورش یافته است، این تفاوت را بهخوبی درک میکنند. این افراد همچنین میتوانند تشخیص دهند چه زمان یک شوخی از حالت شوخی خارج شده و سبب معذبشدن کسی میشود. در مقابل، افرادی که هوش هیجانی بالایی ندارند، تقصیر را باز به گردن دیگری میاندازند. آنها میگویند کسی که تحمل شوخی ندارد، حتما آدم بیجنبه و خشکی است و تصورش را هم نمیتوانند بکنند که شوخی آنها بیمزه یا حتی زننده بوده باشد.
آنها همچنین از پذیرش عقاید متفاوت سر باز میزنند. ما همه در مسیر تکامل و رشد خود از یک «نظام اعتقادی» پیروی میکنیم. این نظام اعتقادی عبارت است از عقاید و باورهایی که ناشی از آموختهها، تجارب و شخصیت خود ما هستند. درک ما از واقعیت بر اساس این نظام اعتقادی شکل خواهد گرفت و هر آنچه را با آن روبهرو میشویم، بر مبنای همین نظام میسنجیم. برای برخی افراد این نظام اعتقادی همچون یک زره محافظ عمل میکند. دیدگاه این افراد درباره جهان، نه ماحصل رشد فردی، بلکه حاصل نوعی اختلال درماننشده است. به همین سبب هر عقیدهای که با عقیده آنها تفاوت داشته باشد، برایشان نوعی تهدید محسوب میشود.
خب، به نظر میرسد برای یافتن پاسخ باید به خودمان کمی دقیق شویم؛ حتی گاهی لازم است به یک متخصص مراجعه کنیم و از او کمک بگیریم. حالا اگر شخصی به هر طریق متوجه شد هوش هیجانی بالایی ندارد، چه؟ آیا دنیا برای او به پایان رسیده است و دیگر باید به انتظار ابتلا به انواع بیماریهای جسمی و روحی که به آنها اشاره شد و ناکامیهای پیاپی بنشیند؟ خیر. خوشبختانه محققان و متخصصان امر در اینباره اتفاقنظر دارند که میزان هوش هیجانی افراد میتواند در نتیجه تجربههایی که در طول زندگیشان کسب میکنند و حتی از طریق آموزش تغییر کند. مدرسه عالی پزشکی دانشگاه هاروارد کار روی ۴ مهارت را برای افزایش میزان هوش هیجانی ضروری میداند. این مهارتها عبارتاند از: مدیریت فردی، آگاهی فردی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط.