سلمان نظافت یزدی | شهرآرانیوز - نامی درخشان در حوزه ادبیات افغانستان و مهاجرت. شاعری اندوهگین اما معترض که استمرار حضورش در دفتر دُر دری حضوری پرمایه و درخشان است. نام ابوطالب مظفری با محمدکاظم کاظمی گره خورده است، اگرچه مظفری چندان اهل دیده شدن نیست و شاید همین انزوای خودخواسته باعث شده است آنچنان که باید در محافل عمومیتر شناخته نشده باشد.
اما اگر پای حرف هرکدام از شاعران مهاجر افغانستانی در نسلهای مختلف بنشینیم به نام مظفری میرسیم، شاعرانی که هر کدام امروز گوشهای از دنیا مشغول زندگی هستند، شاعرانی که مظفری در شعری دربارهشان نوشته است: «...تو مسافر ناگزیر بادهای غریب/ من باشنده ناگزیر این خاک عجیب/ در اینجا غریب در آنجا غریب / دنیا بر نمیتابد انگار/ ازدحام غریبان را/ که هر برگی از ما را به سمتی میدواند باد...»
اما مظفری خودش برگ نبوده است که برود، او سالهای سال در مشهد حضور داشته است، در مشهد درس حوزه خوانده، در همین شهر سوگنامه بلخ، پایتخت پریان و... را سروده و نوشته است و به ستونی در ادبیات مشهد و ایران و افغانستان بدل شده است و با همتی والا و تواضعی چشمگیر در دفتر دُر دری و این سالها با نام پارسیزبانان، درختی شده است که تکیهگاه برگهایی است که روزی از دُر دری به خاکی ناآشنا رفتهاند و هر کدام هر زمان دلشان برای شنیدن شعر فارسی و چای سبز تنگ شده است، سراغ دُر دری و مظفری را گرفتهاند.
ابوطالب مظفری اگرچه همین روزها پنجاهوپنج ساله شده است اما هنوز هم همانند دوران جوانی به مسائل اجتماعی ایران و افغانستان حساس است و با زبانی تلخ و معترض واکنش نشان میدهد! نمونهاش همین اتفاقات دردناک اخیر افغانستان بود؛
«هرچند وضع جملهجهان زار و درهم است
کابل سیاهبختترین شهر عالم است
ماهی، اگر که هست به عالم، محرّمی
اینجا تمام سال، هوایش محرم است
شهری در آن نه چشم امیدی به سوی خلق
نه سیر دود ناله سوی عرشاعظم است
هر پیچ کوچه، چاه و شغاد است در کمین
تنها نه نقل کشتۀ اسطوره، رستم است
هرچند کس نشان و بیان از علی ندید
اما درختها همگی ابن ملجم است
هرجا که درد بود، داوا داشت در پیاش
این زخم کابل است که بی نوش و مرهم است
ای شهر پر حکایت تاریخ، ای عزیز
افسوس واژه در بدل سوک تو کم است...»
باری، حضور ابوطالب مظفری به عنوان چهرهای شناخته شده در افغانستان و ایران و در این شهر گنجی است که آنچنان که باید و شاید به آن توجه نشده است و دریغ است که استاد را در این شهر داشته باشیم و نهادهای فرهنگی و هنری و برنامههای تلویزیونی که در این شهر ساخته میشود به دنبال شاعران پایتختنشین باشند.